![Fereshteh.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1673262778i/26507216._UX200_CR0,0,200,200_.jpg)
Fereshteh
3 out of 5 stars
۱۳۹۵/۸/۲۰
تاد اندروز وکیل مجربیه که مادرش رو وقتی بچه بوده از دست داده و پدرش هم وکیلی بوده که بعد از ورشکستگی و از دست دادن همه سرمایه در سهام خودش رو حلق آویز کرده و چیزی جز بدهی برای وارثش به ارث نگذاشته . خود تاد هم دچار مشکل پروستات و قلبه به طوریکه هر لحظه ممکنه قلبش از کار بایسته، طوری که سال هاست منزلی نداره و در اتاقی از یک هتل اقامت داره و روزانه هم هزینه ی اقامتش رو پرداخت می کنه. با این وجود تاد به زندگی عادی و بسی هیجان انگیز خودش ادامه میده . با همسر زیبای دوست صمیمیش ( و البته با رضایت دوستش) وارد رابطه طولانی مدت میشه ( که احتمالا منبع بسیاری از سانسورها تو نسخه ی فارسی می تونه باشه ) و پرونده های جنجالی رو با زیرکی به نفع موکلش به سرانجام می رسونه و لابلای روایت هاش توجه خواننده رو به سمت "زندگی" و "مرگ" می بره که هرچند شاید زندگی پوچ به نظر بیاد اما مرگ حتی پوچ تر از زندگیه
جان بارت کتاب رو در بیست و چهار سالگیش نوشت و پایان غمناک نسخه اولیه کتاب باعث شد تا ناشر، نویسنده رو به تغییر پایان و خوشایندتر کردنش تشویق کنه. نثر کتاب به شدت یاداور کارهای ونه گاته، پست مدرن، طناز و بی خیال . البته پیش میومد که گاهی از روده درازی های تاد اندروز راجع به مسائل ریز و درشت مربوط و نامربوط به ستوه بیام ولی درمجموع کتاب خوبی بود
اگر دنبال کتابی سرخوش با سبکی متفاوت و سنت شکن ونه گات طور هستید احتمالا اپرای شناور انتخاب به جاییه
برگرفته از goodreads![Negar Ghadimi.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1625485235i/27137653._UY200_CR0,0,200,200_.jpg)
Negar Ghadimi
4 out of 5 stars
۱۳۹۷/۳/۲۸
اگر دیگران (مثلاً، دوستم هریسون مک یا همسرش، جین) فکر میکنند من آدمِ عجیب و غریب و غیرِ قابلِ پیشبینیای هستم، دلیلش این است که اعمال و باورهای من با اصولِ آنها، به فرضِ این که اصولی داشته باشند، سازگاری ندارند؛ اما به شما اطمینان میدهم با اصولِ خودِ من کاملاً سازگارند.
——————————————
پرسیدم: پس عدالتِ اجتماعی؟ گفت: رسیدن بهش غیرِ ممکنه، اگه هم برسیم، چیزِ بیخودیه. و در ادامه توضیح داد که انسانها این ارزش را ندارند
که از دستِ استثمارگرانِ سرمایه دارشان نجات داده شوند.
——————————————
ما بودیم که واقعاً سنّتِ دانشگاه را عملی کردیم: درست به شیوهی دانشگاههای قدیمیِ آلمان. بیپروا نوشیدیم، به شدت عیاشی کردیم، سخت درس خواندیم و کم خوابیدیم. برای امتحانها سراسیمه و بیبرنامه درس میخواندیم، قهوهی سیاه میخوردیم، سیگار میجویدیم، بنزدرین میخوردیم، کتاب میخواندیم و از همدیگر امتحان میگرفتیم ... هدفِ ما نوشیدنِ بیشترین ویسکی، انجامِ بیشترین فسق و فجورها، کمتر خوابیدن تا حدِ امکان و گرفتنِ بالاترین نمرات بود.
برگرفته از goodreads![Miss Ravi.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1696323221i/21314656._UX200_CR0,26,200,200_.jpg)
Miss Ravi
4 out of 5 stars
۱۳۹۳/۷/۹
این کتاب بیش از هر چیزی مواجهه با پوچی است. اما راوی و یا نویسنده به شیوهای جذاب خواننده را با این موضوع روبهرو میکند که توی دنیا هیچ چیزی ارزش ذاتی ندارد. نه اینکه گمان کنید این کتاب قرار است کلاس فلسفه باشد! در واقع داستانگویی بخش مهم دیگری از اپرای شناور است و راوی آنقدر در این امر تردست و ماهر است که نمیفهمید کتاب سیصد صفحهایتان کی تمام شد.
پست مدرن بودن کتاب و استعاری بودن عنوانش حتا روزنهی دیگری است برای فکر کردن بیشتر خواننده و فرورفتن در سوالات بیشماری دربارهی هستیِ خودش.
شاید بیراه نباشد که این کتاب را با سلاخخانهی شماره پنج مقایسه کرد و در نهایت گفت که رمانی است با ساختاری منسجم و زبانی روان.
برگرفته از goodreadsدر باب ترجمه:
جناب مترجم برخلاف خیلی از مترجمان امروز که بدون سر و صدا جملات و حتی پاراگراف هایی را از توی متن درآورده و (خود)سانسور می کنند، جملات اجبارا سانسور شده را با آوردن"نقطه چین" مشخص کرده است.
و البته طی مقابله با متن اصلی، باید بگويم که مقدار جملات حذف شده شاید سرجمع به یک صفحه هم نرسد (به زودی ترجمه این بخش ها را همین جا خواهم گذاشت).
و اما ترجمه گاهی بخصوص هنگام فلسفه بافی های راوی، دچار سکته شده و جملات سخت خوان می شوند (و البته توجه داشته باشید که متن این کتاب نسبت به آثار بعدی آقای نویسنده که نسبتا سخت خوان و پرارجاع هستند، مثنی ست ساده و روان).
برگرفته از goodreads![Ehsan'Shokraie'.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1680372179i/83696432._UX200_CR0,0,200,200_.jpg)
Ehsan'Shokraie'
1 out of 5 stars
۱۳۹۷/۹/۶
از خواندن کتاب لذتی نبردم,عقاید نویسنده کلیشه ای بود و سبک خاصش برا طرح داستان با قلم قوی ای ساپورت نشده بود..پایان بندی هم چندان مناسب نبود..این کتاب برای من مثل یکی از هزاران شنبه عادی زندگی فراموش میشه,مثل یه پیتزای بد...بنظر من جان بارت هرگز روزی یک شاهکار خلق نخواهد کرد.
حسی که من دارم اینه که ادبیات معاصر هم همگام با مردم جهان به سمت پوچی و سطحی شدن پیش میره.
و طبیعیه که این تیپ اثار روز به روز بیشتر مورد استقبال قرار بگیرند..چرا که خواننده ها فقیر تر شده اند و سطحی تر به هیجان می ایند
برگرفته از goodreadsرماني بسيار فني و سنتشکن که فاصله دو نقطه از زندگي قهرمانش را روايت ميکند، يعني از زماني که قهرمان اثر تصميم به خودکشي ميگيرد تا هنگامي که منصرف ميشود. اما انتخاب زندگي از جانب اين قهرمان نشانه شادي و نشاط نيست. در دنيايي که "بارت" در دهههاي ميانه قرن بيستم آمريکا ميشناسد، آنچه باعث انصراف از خودکشي ميشود، نه زندگي، که پوچي مرگ است.
برگرفته از goodreadsدر نیمه ی اول کتاب فکر کردم با کتابی بسیار بدیع و نویسنده ای بسیار باهوش سر و کار دارم. اما به خواندن که ادامه دادم، به این نتیجه رسیدم که نویسنده باهوش نیست بلکه ترفندبازی حیله گر است و می خواهد چنین بنماید که باهوش و طناز است. راوی داستان گاهی درباره ی تکنیک نوشتن خود می گوید و با رندی بسیار تکرار می کند نویسندگی بلد نیست و شیوه ی داستان نویسی معمول را نقد می کند. اما خود با وقاحت حوانندگان را فریب می دهد و از همان تکنیک های کلیشه ای استفاده می کند. موضوع داستان ظاهرن بودن یا نبودن هملت است. ابتدا راوی چنان از تغییر تصمیم خودکشی خود در یک روز مشخص سخن می گوید که خواننده با خود فکر می کند که شاید بالاخره جوابی برای به قول کامو "این تنها مسئله ی جدی فلسفه " پیدا شده. اما کتاب پر از ادعاهای بیهوده است. و راوی فقط به فکر گیج کردن خواننده و بیان داستانک های نامربوط است. "نقاب" زیرکی و نکته سنجی. نقابی دیگر از سری نقاب هایش.
برگرفته از goodreadsبرای صبحانه سه بیسکویت مخلوط مریلند را به شما توصیه میکنم، با آب. درست مثل وجدان بشر سفت و سخت و مثل چوب خشک است، و تا ساعتها مثل وزنه تعادل بر ستون ظریف کشتی در شکم آدم آویزان میماند. این بیسکویت ها ارزان هستند و در جیب آدم خرد نمیشوند، و اگر فراموششان کنید و در داخل جیبتان بیات و مانده شوند، در مقایسه با زمانی که تازه اند نه سفت تر میشوند و نه مزه خودشان را از دست میدهند. مهمتر اینکه اگر صبح ها پیش از هر چیز از این بیسکویت ها بخورید و رویش هم یک نخ سیگار بکشید، انگار آتش بگیرید، سخت تشنه میشوید، چنان که همه آب دریا هم عطشتان را رفع نمیکند و به نظرم هیچ کس نیست که جذبیت ریخته شدن آب در شکم به هنگام صبح را انکار کند. بیسکویت های مخلوط، دوست من: کوبیده شده با پشت تبر بر کنده ای اره شده در حیاط خلوت، به نظرم برای تولید این بیسکویت ها به نظام برده داری نیاز است، اما پایین نهر، کنار کارگاه تولید دستاگاه لاروبی، خانمی سیاه پوست است. اگر مثل مردی محکوم به من میگفتند پیش از اجرای حکم اعدام، اخرین صبحانه زمینی ام را انتخاب کنم، چیزی بیش از آنچه داشتم انتخاب نمیکردم.
در این جهان چیزهای با ثبات معدودند. شکم شما در صبحگاه با سه تکه بیسکویت مریلند یکی از همین چیزهای با ثبات خواهد بود، خواننده عزیز.
برگرفته از goodreadsپنج ستاره هم برای این رمان بینهایت جذاب کمه...
برگرفته از goodreadsکتاب دوس داشتنی ای بود. فصل ناقبل آخر عالی بود
.
برگرفته از goodreads۱. هیچ چیز ارزش ذاتی ندارد. ۲. دلایلی که مردم بنابر آن ها برای مسائل ارزش قائل می شوند در نهایت غیر منطقی اند. و ۳. بنابر این هیچ دلیل قانع کننده ای برای ارزش قائل شدن برای هیچ چیز وجود ندارد.
برگرفته از goodreadsخوب! خوشمزه... بعد از "اگر شبی از شبهای زمستان مسافری" کالوینو، دومین رمان عجیب غریبی بود که خوندم.
برگرفته از goodreads![Nazanin Banaei.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1460281286i/3631702._UX200_CR0,0,200,200_.jpg)
Nazanin Banaei
3 out of 5 stars
۱۳۹۶/۷/۵
تایید نظری جملهای چون «هیچ عدالتی در کار نیست » کار سادهای بود ؛ اما پذیرش واقعی آن در دنیای واقعی، و حس کردن نیش زهرآلود این واقعیت در قلب خویش و درگیری مستقیم با این بیعدالتی بسیار تلختر و دشوارتر بود...
برگرفته از goodreads![Abed Alivand.](https://pod.rahpooyan.ir)
Abed Alivand
4 out of 5 stars
۱۳۹۷/۳/۱۲
خیلی خوشم اومد. خب؛ متن روونی داشت. جملههای قشنگی داشت اما کم بودن. همون مقدار کم هم خیلی خوب بود. داستان در مورد وکیلی ه به نام تاد که تصمیم به خودکشی میگیره و همون روز خودکشیش رو کامل توضیح میده. پیشنهاد میکنم بخونی اما نه به عنوان یک کسی که اولین کتاب رو داره میخونه به عنوان کسی که حداقل چند کتاب قبل اینو خونده باشه.
برگرفته از goodreads![Reza Farshchian.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1667081633i/98317459._UX200_CR0,0,200,200_.jpg)
Reza Farshchian
4 out of 5 stars
۱۴۰۰/۵/۱۳
از اونجایی که کتاب رو از یک دوست سختپسند با علایق خاص هدیه گرفتم انتظار چیزی فراتر از داستان های معمولی داشتم. انتظارم برآورده نشد، راستش کتاب معمولی بود، ولی به دل مینشست. نثر روان و دلنشینی داشت. بخاطر پایانبندی فوقالعاده اش دوس ندارم به نکات منفی اشاره کنم.
_______
چیزیکه دیدم این بود: همه نقابهایم حاصل تلاش نیمهآگاهانهام برای مهار سرکشی واقعیتی بود که میبایست با آن زندگی میکردم؛ هیچکدام از آن نقابها در این راه کمکی به من نکرده بودند؛ همه این نقابها را قلبم ساخته بود. و سرانجام به این نتیجه محتوم رسیدم: «برای مهار واقعیتی که با آن زندگی میکنم؛ هیچ راهی وجود ندارد.»
برگرفته از goodreadsاین کتابو خوندم و حتی یادمه ازش خوشمم اومد اما هر چی فک می کنم حتی یه جمله ام ازش یادم نمیاد،عجیبه واقعن برام.
برگرفته از goodreadsبه خیلی چیزها علاقهمندم و به همه چیز بیاشتیاق.
__________________________
دوستانمان از مقابل دیدگانمان شناور میشوند و میگذرند؛ ما نیز با آنها همراه میشویم؛ آنها همچنان شناورند و پیش میروند و ما مجبوریم به شنیدههامان اعتماد کنیم، یا در زندگیمان رد و جا پای آنها را به کلی گم کنیم؛ آنها دوباره شناور بازمیگردند و ما دوستیها را از سر میگیریم و جبران مافات میکنیم یا متوجه میشویم که دیگر همدیگر را درک نمیکنیم
__________________________
خوب، خوب، من دارم میمیرم. اما میخوام یه دفعهای بمیرم، نه اینکه هربار یه تیکه از تنم بمیره
__________________________
فکر میکردند حجب و کمرویی من خیلی جذاب است، و هر از گاه، به قول یکی از آنها، سعی میکردند "به پوستهی حقارتآمیز ترس من رخنه کنند". اما اغلب اوقات پوستهی خود آنها سوراخ میشد
__________________________
با جان گرفتن نور، سایههای کابوسوار اشیا کم و کمتر میشد.
__________________________
نیاز چندانی به ضعف نیست: آزادی انسان چنان بی حد و حصر است که آدم گاهی از گسترهاش احساس خوشی نخواهد داشت
__________________________
از شدت درد و رنج به وادی نسیان و هذیان رسیده بودم
__________________________
چه روز زیبایی بود برای خودکشی. آدم احساس میکرد در آن هوای خشک حتی خون از دست نخواهد داد؛ به احتمال زیادی تیغهی چاقو در آن هوای خشک چون بوسهای بر گردن مینشست
برگرفته از goodreadsاپرای شناور. کتابی که خوندنش واقعا برام سخت بود. کتابی سنگین از عمق ناامیدی و پوچی. داستانی با روایتی خاص که انگار همون لحظه نویسنده همراه ما داره داستانو مینویسه. داستان در مورد یک بازه زمانی بین روزی که قرار بود اخرین روز زندگی راوی باشه و زمان حال راوی روایت میشه. داستان در مورد ادمیه که تصمیم به خودکشی میگیره اما از خودکشی هم ناامید میشه. شاید تو دل داستان یه ارزش برای زندگی نهفته باشه. ارزشی که فردی که هرلحظه ممکنه قلبش وایسته برامون روایت میکنه. کتاب خیلی استدلال ها و نثر نابی داره که خود اثر هم به خوبی معرفی میکنه. اگر میخواید با روح و روانتون بازی شه و یه بار دیگه به همه چی فکر کنید این کتابو بخونین ولی باید بگم برای من خوندنش خیلی سخت پیش رفت.
برگرفته از goodreadsکاملا مشخصه که ترجمه فارسی کتاب سانسور فراوانی داشته و بنابراین تا زمانی که نسخه اصلی کتاب رو نخوانده ام قضاوتم صرفا براساس ترجمه فارسی کتاب خواهد بود که سه ستاره نصیبش می شود و این جمله که از کتاب نصیب من شد: «برای مهار واقعیتی که با آن زندگی می کنم، هیچ راهی وجود ندارد.»
برگرفته از goodreadsكتاب پر بود از بالا و پايين هاي زياد چه در محتوا و چه در نگارش، خيلي ازش تعريف زياد شنيده بودم ولي نقد كاملش رو جايي نخونده بودم،(نقد كتابها رو قبل از خوندن شان مطالعه نمي كنم تا تأثير نگيرم)، فقط شنيده بودم كه خيلي ازرشمنده ولي واقعيتش اينه كه خيلي با كتاب ارتباط برقرار نكردم، شايد چند سال ديگه حوصله ام گرفت باز خوندمش و نظرم تغيير كرد.
برگرفته از goodreadsاین واقعیت این که با شروع این جمله ممکن است فرصت تمام کردن آن را نیابم، که با ریختن این نوشیدنی برای خودم ،ممکن است فرصت چشیدن آن
را پیدا نکنم، این که بعد از خوابیدن ممکن است دیگر هرگز بیدار نشوم ،یا پس از بیدار شدن، دیگر به هنگام خوابیدن زنده نباشم این واقعیت سی و پنج
سال است که بر هستی و زندگی ام سایه انداخته...
برگرفته از goodreads![Ahmad Vaziri.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1417721522i/7857571._UX200_CR0,85,200,200_.jpg)
Ahmad Vaziri
4 out of 5 stars
۱۳۹۴/۳/۱۳
مسئله فلسفی ای که واقعا با اهمیت باشد،یکی بیش نیست و آن خودکشی است.داوری در اینکه زندگی کردن به زحمتش می ارزد یا نه،پاسخ به پرسش بنیادین فلسفه است. باقی قضایا،اینکه جهان سه بعد دارد، یا اینکه ذهن آدمی بر نه یا دوازده دسته است،به دنبال آن می آید.
برگرفته از goodreadsاز ایده کلی و بیان داستان خیلی لذت بردم. طرز فکر غالب اثر هم به دلیل برخی تشابهات با طرز فکر خودم برام خالی از لطف نبود.
برگرفته از goodreadsهيچ چيز ارزش ذاتي ندارد...
برگرفته از goodreadsتو باید بدونی تعمق و تنهایی بهترین چیزه..
برگرفته از goodreads