بی نظیر بود
وچقدر تلخ🤧
برگرفته از goodreads![fคrຊคຖ.tຖ.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1703960928i/89361097._UX200_CR0,14,200,200_.jpg)
fคrຊคຖ.tຖ
4 out of 5 stars
۱۳۹۸/۹/۱۳
سومین اثری که از ایشی گورو خوندم و باز هم خیلی خوب بود و لذت بردم😍. نوبل نوش جانش! فقط این داستان غمانگیزتر بود 😞
چطور داستانهاشو به این خوبی پردازش و تعریف میکنه؟!! ♥️
برگرفته از goodreadsاز یاد مبر
که از یاد مبردمت
رمان (هرگـــز تـــرکم مکن) نظیر نادر رمانهای متفکرانه، همچون ( کـوری ) از آن دسته آثاریست که پس از خواندن آن، احساس میکنی چیزی در وجودت، در اندیشهات شروع به حرکت میکند. باعث میشود صورتت حالت گنگی به خود بگیرد و خوابت پاره شود. (ایشی گورو) با دغدغهای که مطرح میکند، خوابت را پاره میکند و این چیز همان ترس است. ترسی که در (کوری) مطرح میشود و در این رمان جنس و بویی دیگر به خود میگیرد
در ( هرگـــز تـــرکم مکن ) هستیِ منِ خواننده با لطیفترین و حیاتیترین بحث انسانی به چالش کشیده میشود: آیا زندگی با تمام پلشتیها و آلودگیهایش، آنقدر ارزش دارد که هر جور و به هر وسیلهای که شده با ادامهی آن ترغیب نشان دهیم؟
سئوالی که نویسنده با هوشیاری مطلق در لایههای زیرین کتاب مطرح میکند: آیا ما واقعاً همانی هستیم که میخواستیم؟
آیا ما به آن موقعیتهایی که میخواستیم برسیم و از کودکی آرزویش را داشتیم و در جوانی رویایش را در سر میپروراندیم رسیدیم؟
و آیا از این موقعیت حالا ( به دور از حماقتها و فریبهایی که به خود میدهیم) راضی هستیم؟
در زندگی آنچه که پیش روی ماست، اضمحلال روز به روز امیدهاییست که روزی داشتیم و وقتی در مییابیم که امیدهایمان در خور آرزوهایمان نبود، دچار فرسایش امید میشویم
نمیدانم این جمله را کجا خواندم: افسوس که بزرگ میشویم تا بمیریم
دربارهی این رمان بیشتر از این میباید نوشت و شاید پستی در وبلاگم برایش بنویسم اما آنچه که هوایداست این است که نخواندن این رمان به غایت یکی از اشتباهاتیست که میتوانیم بر اشتباهات گذشتهی زندگیمان بیفزاییم
برگرفته از goodreadsاین همه سادگی ، وسط اون همه پیچیدگی، واقعا خوشمزه و لذت بخش بود . با اینکه از اول داستان تقریبا می دونستم که چه سرنوشتی در انتظار تک تک
شخصیت های این داستان هست اما ، باز هم دنبال کردن ماجراجویی ها و زندگی روزمره ی این شخصیت های دوست داشتنی ، لطف خاصی داشت که به دل من نشست
برگرفته از goodreads![amin akbari.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1659774475i/43877225._UX200_CR0,0,200,200_.jpg)
amin akbari
4 out of 5 stars
۱۳۹۷/۳/۵
به نام او
"هرگز ترکم مکن" یکی از بهترین و تاثیر گذارترین رمانهایی ست که در سال گذشته خواندم.
رمانی که ترسیم گر زوال محتوم آدم دوران مدرنیته است.
داستان در موقعیتی خیالی میگذرد موقعیتی که بعید نیست با پیشرفت علم به وجود بیاید و داستان رمان رنگ واقعیت به خود بگیرد.
داستان در رابطه با موسسه ای در دهه 70 تا 90 میلادی در انگلستان است که دانش آموزان آن در شرایط ویژه ای قرار دارند و سرنوشت محتومشان مرگی ست که خود خواهی نخواهی به استقبال آن می روند.
داستان بسیار تاثیر گذار و رقت آور و درگیرکننده است و با شیوه داستانگویی درستی که دارد هیچگاه از ریتم نمی افتد.
واقعا تعجب برانگیز است که چگونه ایشی گورو ژاپنی داستانی با موقعیتی خیالی را در انگلستان از زبان یک دختر روایت میکند و اینقدر طبیعی و تاثیرگذار است؟ (البته ناگفته نماند که او از 6 سالگی در انگلستان زندگی میکند)
قسمتی از کتاب:
《...آن روز که تو را در حال رقص دیدم، چیز دیگری به نظرم رسید. دیدم دنیای تازه ای به سرعت دارد از راه میرسد. علمی تر و کارآمدتر، بله. با درمان بیشتر بیماریهای قدیم. دنیای عالی. اما خشن و بی رحم. و دختر کوچکی را دیدم با چشم های به هم فشرده که دنیای مهربان قدیم را به سینه می فشارد، دنیایی که از ته دل میداند باقی نمیماند و آن را بغل کرده تمنا میکند ترکش نگوید....》
برگرفته از goodreads![Nazanin Moshiri.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1547916767i/57886265._UX200_CR0,18,200,200_.jpg)
Nazanin Moshiri
2 out of 5 stars
۱۳۹۷/۶/۱۴
بهترین توصیف در آخرین صفحه ی کتاب نوشته شده :
(این کتاب درباره ی فرسایش مدام امید است)
برگرفته از goodreads![мohsen mzr.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1568588473i/58345079._UX200_CR0,0,200,200_.jpg)
мohsen mzr
3 out of 5 stars
۱۳۹۸/۱۱/۲۹
3.5
اول از همه از ترجمه بگم. بنده هر وقت مهدی غبرائی از کتابی ترجمه کرده باشه اونو انتخاب میکنم، چون آثارش همه استاندارد و بی نقصن. ولی در مورد این کتاب چون اسم ترجمهها متفاوت بود ترجمه سهیل سمی رو خریدم، و بنظرم ترجمهش عالی بود.
و راجع به خودِ کتاب؛ چیزی که نظرمو بیشتر از همه جلب کرد توصیفاتِ دقیق و ریزبینانهی کتاب از روابطِ بین شخصیتها بود. به نحوی که واکنشهای شخصیتها نسبت به رفتارهای همدیگه معقولتر از هر کتابی بود که تا حالا خونده بودم.
"هرگز رهایم مکن" یه داستانِ به شدت فانتزی و خوش خوان بود. جوری که با وجودِ حجم 370 صفحهایش میشه تو یه زمان 2-3 روزه با اختصاصِ زمانِ نسبتاٌ کم تمومش کرد.
امّا با این وجود، این کتاب چیز خیلی خاصی برای ارائه نداشت، و بنظرم صرفاً برای سرگرم شدن و پر کردنِ زمان های مرده خوبه . و جزو معدود کتابهاییه که بنظرم اگه فیلمش ساخته شه ارزشِ بیشتری از خوندن کتابش داره (شاید هم ساخته شده باشه).
برگرفته از goodreads![Zahra Rhm.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1445019293i/45575013._UY200_CR7,0,200,200_.jpg)
Zahra Rhm
4 out of 5 stars
۱۳۹۵/۴/۲۷
حسرتی که توی نحوه ی روایت خاطرات داشت، دوست داشتم.
شالوده کتاب (اقتباسی از متن خود کتاب)
زندگی مثل جریان رودخونه ست. جریانش خیلی سریعه. بنابراین کسی رو که دوست داری سفت می چسبی. اما کم کم خسته می شی. کم کم می بُری. تسلیم می شی که اونو رها کنی. حتی اگر تمام زندگیت، عاشقش بوده باشی.
پ.ن. عده ای هستن که فقط باید اهداکننده باشند؛ زندگی شون هیچ هدفی نداره؛ مگر هدیه کردن بخشی از وجودشون به دیگری؛ به دیگرانی که برتر و مهم ترن.
پ.ن.2. برای نیاز عاطفی شون یک نفر رو داشتند و برای نیاز جنسی شون یک (یا چند) نفر دیگه.
O.o
برگرفته از goodreads![Arezoo Alipanah.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1682274122i/71119877._UY200_CR0,0,200,200_.jpg)
Arezoo Alipanah
4 out of 5 stars
۱۴۰۱/۱۱/۱۹
کیه اونی که تصمیم میگیره کی حق زندگی کردن داره؟
موجودی که احساس میکنه، درک میکنه، فکر میکنه، تصمیم میگیره، حق زنده بودن داره؟
راستش این روزا خیلی به این موضوع فکر میکنم،
توی یه ویدیو دربارهی هوش مصنوعی ها صحبت شده بود، و داشتن با فیلم ممنتو کریستوفر نولان مقایسهشون میکردن.
نمیدونم فیلمشو دیدین یا نه ولی کاراکتر اصلی مشکل حافظهی کوتاه مدت داره و تقریبا هر چندین دقیقه حافظش ریست میشه و چیزی از گذشته و بعد از حادثهای که باعث این اتفاق شده به یاد نمیاره، و میگفتن درسته اون شخص تو لحظه حافظهای نداره ولی کسی هم به وجود داشتنش، به زنده بودنش شک نمیکنه و ای آی هم همچین چیزیه.
حالا همهی اینا رو گفتمکه برسم به سوال اولم...
کیه که تعیین میکنه حق زنده بودن و زندگی کردن با چیه؟ و ملاک این موضوع چیه؟
این کتاب برای من شد یکی از اذیت کننده ترین کتابای زندگیم، بعد از خوندنش رفتم سراغ فیلمش. هرچند تو کتاب به نظرم تمرکز ایشیگورو رو بعد فلسفی ماجرا بود و بعدتر هم کتاب کلارا و خورشید رو (که نخوندم و مطمئن نیستم) شاید با همین بنیان نوشت، فیلمش بعد رمانتیک داستان رو پررنگتر کرده بود.
خلاصه که داستان سرتاسر اذیته و زجرآور.
از همون اول انگار مثل بچههای مدرسه میدونستم چهخبره و فقط به روی خودم نمیاوردم...
برای چه کسایی خوبه؟
اگه دیستوپیا دوست دارین، و اگه پا به پای کتاب به مسائلی که تو نظر نویسندههست و نمودشون تو دنیای حاضر فکر میکنین.
برگرفته از goodreads![Madam Eli.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1609712682i/110781994._UX200_CR0,0,200,200_.jpg)
Madam Eli
4 out of 5 stars
۱۴۰۰/۱۲/۴
برخلاف میلم تموم شد! دلم میخواست همچنان ادامه داشته باشه... چقدر دوست داشتنی بود
نحوهی روایت، تصویرسازی، شخصیتسازی خوبی داشت.
بسیار گیرا و پرکشش بود. فضای رازآلودی داشت و دلم نمیخواست کتاب رو زمین بذارم.
در نگاه اول، نوع ارتباط و دوستی بین کتی و تامی و روت، به من یک تجربهی جدیدی رو داد. اینکه دوستیها چه فراز و نشیبهایی داره.. اینکه حین دیالوگها در درون فرد چی میگذره و چه چیزی به زبون میاره... مرام و معرفتی که داشتن قابل توجه بود...
و اما در نگاه عمیقتر، انسانهای شبیهسازی شدهای که ساخته شدن تا عضو اهدا کنن. درحالی که احساس و عاطفه دارن، ذوق و شوق و استعداد هنری دارن.. چطور بازیچهی علم میشن...
و چطور با دونستن اینکه مسیر زندگیشون از قبل مشخص شده، به هر دری میزنن که فرصت و مهلتی مضاعف به دست بیارن... که حداقل اندک زمانی رو برای خودشون زندگی کنن... اما علم چنین چیزی رو پذیرا نیست.
و سوال اینجاست که چگونه تونستن ادامه بدن و این سرنوشت رو بپذیرن؟ شاید چون از وقتی چشم باز کردن مراقبها ذره ذره این ایدئولوژی و سبک زندگی رو متناسب سنشون به خوردشون دادن... و اونقدر درونشون نفوذ کرد که به راحتی با این مسیله کنار اومدن که فرق میکنن که برای اینکار ساخته شدن. و خودشون به استقبال مددکاری و اهدای عضو رفتن...
به راستی که چقدر خطرناک و ترسناکه...
اما خب نقدی که دارم اینه: چرا همیشه یه سری چیزها رو ناگفته و ناقص میذاره... مثلا اینها از روی چی شبیهسازی شدن؟ چرا هیچوقت نپرسیدن پدرمادرشون کجان یا چرا ندارن؟ چطور میشه چندین بار اهدای عضو انجام داد و زنده موند؟ چرا طی چندین مرحله اینکار رو میکنن و زجرکششون میکنن؟ چرا با یک جراحی تمام اعضای لازم رو برنمیدارن تا فرد به انتها برسه؟ اگر هیلشم تعطیل شده چرا روند اهدای عضو همچنان ادامه داشته؟
این جاهای خالی و نگفته رو کتاب غول مدفون هم داشت که حرصم میداد.
نیمه شب دوم اسفندماه هزار و چهارصد-دوشنبه
اتاق عمل بیمارستان گنجی- شبکاری
برگرفته از goodreads![مِستر کثافت درونگرا .](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1618987697i/70095676._UX200_CR0,18,200,200_.jpg)
مِستر کثافت درونگرا
3 out of 5 stars
۱۴۰۱/۹/۲۸
داستان بقدری خوب روایت میشه که اصلا حس نمیکنید با متنی تخیلی طرفید
شخصیت ها به خوبی بهشون پرداخته شده بقولی شخصیت پردازی عالی باعث منسجم شدن روایت داستان میشه
همپای شخصیت های داستان جلو میرید و لحظه به لحظه باهاشون زندگی میکنید
برگرفته از goodreads![Negar Khalili.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1430508220i/29965387._UY200_CR49,0,200,200_.jpg)
Negar Khalili
4 out of 5 stars
۱۳۹۵/۵/۲۷
کتابی با موضوعی به شدت عجیب و جالب، سرشار از شخصیت پردازی های قابل قبول،
کتابی که لذت معکوس داشت...
میخوندم و رنج می کشیدم...موضوع به شدت محصور کننده و وحشتناک بود...
برگرفته از goodreadsوقتی این کتاب رو میخوندم، بارها حس کردم که هوا بارونیه، بوی خاک نمزده رو حس میکردم و حتی صدای برخورد قطرههای بارون با برگ درختها و سقف رو میشنیدم. ولی وقتی از پنجره بیرون رو نگاه میکردم، هیچ خبری از بارون نبود. همه این حسها بخاطر این نبود که توصیف خوبی از بارون توی کتاب باشه، شاید بخاطر این بود که این کتاب جوری احساسات آدم رو قلقلک میده که درون آدم رمانتیک و احساساتیای مثل من، بارونی میشه، اونقدر بارونی که واقعا فکر میکردم داره بارون میاد. یه وقتایی موقع خوندنش یه بار سنگینی روی سینهام حس میکردم، ناشی از استیصال شاید.
موقع خوندن این کتاب، با همه وجودم حس میکردم که دارم یه «داستان» حسابی میخونم. داستانی پر از جاذبه و کشش.
پیشترها وقتی اسم این کتاب رو پشت ویترین کتابفروشیا میدیدم، فکر میکردم یکی از همون عاشقانههای آبکیه که اتفاقا با استقبال زیادی هم مواجه میشن! ولی وقتی کتاب روخوندم، فهمیدم که اصلا اینطور نیست.
نمیدونم چرا دلم نمیخواهد درباره محتوای کتاب حرف بزنم. انگار اگه حرفی بزنم به نویسنده و خواننده خیانت کردم. این کتابو باید خوند، معمای این کتابو باید کشف کرد، ارتباطش با همین روزهای خودمون و نه حتی آیندهای دورتر.
برگرفته از goodreadsهمیشه به یه رودخونه فکر می کنم که جریان آبش واقع سریعه و دو نفر که توی آب سعی دارن همدیگه رو بچسبن، همدیگه رو سفت بگیرن، اما عاقبت می بُرن. جریان آب خیلی شدیده. باید تن به آب بدن و از هم جدا بشن.
به نطرم وضعیت ما هم همینه. شرم آوره، کات، چون ما در سرتاسر زندگیمون عاشق همدیگه بودیم اما عاقبت فهمیدیم که نمی تونیم برای همیشه با هم بمونیم
برگرفته از goodreadsایده ی کتاب گیراست: انسان هایی که از اعضای آنها برای درمان بیماری ها استفاده می شود. و حس و حال آنها.
روایت داستان پر کشش است. اتفاقات رمزآلودی که به تدریج گره گشایی می شوند. و گره گشایی پایانی.
گاهی فکر می کردم آیا هیچ راه فراری برای آنها نیست. و مفهوم تقدیری تغییر ناپذیر در زندگی را به خودم بسط می دادم.
برگرفته از goodreads![Mostafa Alipour.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1687104714i/98407142._UX200_CR0,0,200,200_.jpg)
Mostafa Alipour
5 out of 5 stars
۱۴۰۱/۶/۲۰
وقتی سالها به امید زنده ای و توی یک گفتگوی چند دقیقه ای همه چیز روی سرت آوار میشه...!
تلخ و دردناک
برگرفته از goodreads![Motahare Ghaderi.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1587301864i/54353940._UY200_CR28,0,200,200_.jpg)
Motahare Ghaderi
4 out of 5 stars
۱۳۹۷/۱۰/۱۵
این کتاب یه حال غریب بارون تو خودش داشت... اوایلش ازش لذت می بردم ولی کم کم خسته م کرد. پراکنده گویی های راوی و خاطراتی که پس و پیششون میکرد و باعث میشد زمان ها رو قاطی کنی یک طرف و تعلیقی که میانه های داستان بیش از حد کشش میداد. این دل چسب نبودن تو یک سوم پایانی به اوج خودش رسید وقتی بچه ها رو برده بودن به "کلبه ها" ولی... تمام دلبری هاشو گذاشته بود واسه چند صفحه و حتی چند بند پایانی... بعضی کتابا رو فقط باید بخونی برا صفحات آخرشون... جون کتاب تو همون صفحاته... به نظرم این کتاب هم همینطور بود... میشه گفت جایی جمله ای نداشت که اصلا بشه مارکش کرد. نه چیزی که بشه ازش نقل قول کنی... لااقل چیزی چشم من رو نگرفت ولی الان که به کلش یه جا نگاه می کنم. ارزش خوندن داشت واقعا. لااقل واسه همون پایان خوبِ اسیر کننده ش!!!
فعلا اصلا میل دوباره خوندنش رو ندارم ولی... از خوندنش لذت بردم و البته تا چن روز هم کابوسای عجیب غریب می دیدم.
نمره ش به سه و نیم تمایل بیشتری داره ولی به احترام پایان 4 دادم بهش!
برگرفته از goodreadsاین رمان دردآور است. از آن دردهایی که سخت بشود فراموشش کرد. ایشی گورو کاری ارائه کرده قابل مقایسه با بازماندهی روز ش.
داستان چند دوست را شاهد هستیم: کتی، روث و تام. دوستانی که در پرورشگاهی به نام هیلشم ماجراهایی را با مربیان و دوستان خود از سر میگذرانند و رابطههایی بینشان شکل میگیرد. آرام آرام شکل مرموز این پرورشگاه سوالات را برای خواننده ایجاد میکند. و کمکم واقعیت هویدا میشود. واقعیت سرنوشتهای غیر قابل تغییر، محتوم و از پیش تعریف شده. داستان غم آلودی که شکنندگی انسان امروزی را با تمام پیشرفتهای تکنولوژیکی ش توی صورتش تف میکند.
از یک جایی از رمان ما میدانیم که کتی و روث و تام و سایر بچههای هیلشم و سایر پرورشگاهها طبیعی نیستند و نمونههای شبیه سازی شده از روی انسانهای واقعی اند تا بتوانند بعدها اعضایشان را به انسانهای واقعی پیوند بزنند.
اما با علم به این باز هم خواننده تحت تاثیر یاسها و امیدها و غمها و شادیهایشان قرار میگیرد و شاید هم صفحاتی را از اشک چشم تر کند. اشک یک انسان واقعی که خوانندگان رمان باشند.
و به نظرم این همان نکتهایست که ایشی گورو میخواهد بپرسد:
آیا انسان تکنولوژیک از پس احساساتش (حتا در ازای طول عمرش) بر میآید؟
برگرفته از goodreadsیک شاهکار افسون کننده
چند سال پیش شرکت آمازون لیستی بعنوان 1001 کتابی که قبل از مرگ باید بخوانید را برای خوانندگان کتاب روی سایت قرار می دهد که از این لیست حدودا 400 کتاب تاکنون به فارسی ترجمه شده ، "هرگز ترکم مکن" ایشی گورو در صدر این لیست قرار دارد هرچند قرار گرفتن در رتبه نخست این لیست اعتبار کمی به این شاهکار اضافه می کند.
ایشی گورو در این داستان از همان ابتدا به ما می فهماند قرار نیست تمام اطلاعات ،شسته رفته و مسقیم به خواننده داده شود و به کمی دقت و صبر احتیاج است. همه چیز با جلو رفتن داستان ذره ذره خود را نمایان می کند گویی تخته سنگی را در گوشه ی ذهنمان آرام آرام می تراشد و شکل می دهد و صفحه به صفحه آن را آشکارتر می نمایاند. ما همانقدر می دانیم و می بینیم که راوی داستان. با او بزرگ می شویم و زندگی را تجربه می کنیم و از روی گقتار و رفتار شخصیت ها با درونشان آشنا می شویم.ایشی گورو با هنر داستان گویی اش جادویمان می کند و با خلاقیت اش افسونمان.او یک شاهکار می آفریند
ژانر دیستوپیا ،محزونی کاراکترها ،نابودی و زوال جسم ها در داستان ما را به یاد واقعه ناگازاکی ژاپن(زادگاه ایشی گورو) میاندازد و همان طور در گوشه ی ذهنمان می ماند که آن واقعه در تاریخ.
برگرفته از goodreadsدر چیرهدستی و هنرمندی ایشیگورو همین بس که در عمق شخصیتهای داستان نفوذ میکند و آنها را به حرکت وامیدارد.
یا شاید هم شخصیتها در او نفوذ میکنند و او را به تکاپو وادار میکنند!؟
هرچه هست کاراکترها بسیار باور پذیر از آب در میآیند
حالا این کاراکتر کتی اچ باشد یا استیونز یا اتسوکو
اما با اینکه در چند کتابی که از او خواندم همیشه ریتم داستانها آرام و کند است و خاطرات، حضور پررنگی دارند ولی به نظرم این شیوه در کتاب حاضر شکست خورده است و داستان به پای جذابیت بازمانده روز، منظره پریده رنگ تپهها و حتی وقتی یتیم بودیم نمیرسد.
ایده داستان جدید و ناب است و پرداخت شخصیتها قوی است ولی متأسفانه کشش لازم را ندارد کتاب سه بخش دارد قسمت اول به آرامی و ملایمت پیش میرود شاید خیلی از خوانندهها کتاب را در این قسمت نیمهتمام رها کنند در بخش دوم بارقههایی از امید برای درک ماجرا دیده میشود و در بخش سوم گرهگشاییها کاملتر میشود اما من متاسفانه ارتباط خوبی با اثر برقرار نکردم.
پ.ن: فکر کنم همش تقصیر کتاب بازمانده روز و ترجمه آقای نجف دریابندری باشه😂😂😂
پ.ن ۲: با همه این احوال باز هم میگم هرگز رهایم مکن ایشیگورو!!!😃😃😃
برگرفته از goodreads![amin akbari.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1659774475i/43877225._UX200_CR0,0,200,200_.jpg)
amin akbari
4 out of 5 stars
۱۳۹۵/۶/۲۱
هو
.
"هرگز ترکم مکن" یکی از بهترین و تاثیر گذارترین رمانهایی ست که در سال گذشته خواندم.
رمانی که ترسیم گر زوال محتوم آدم دوران مدرنیته است.
داستان در موقعیتی خیالی میگذرد موقعیتی که بعید نیست با پیشرفت علم به وجود بیاید و داستان رمان رنگ واقعیت به خود بگیرد.
داستان در رابطه با موسسه ای در دهه 70 تا 90 میلادی در انگلستان است که دانش آموزان آن در شرایط ویژه ای قرار دارند و سرنوشت محتومشان مرگی ست که خود خواهی نخواهی به استقبال آن می روند.
داستان بسیار تاثیر گذار و رقت آور و درگیرکننده است و با شیوه داستانگویی درستی که دارد هیچگاه از ریتم نمی افتد.
واقعا تعجب برانگیز است که چگونه ایشی گورو ژاپنی داستانی با موقعیتی خیالی را در انگلستان از زبان یک دختر روایت میکند و اینقدر طبیعی و تاثیرگذار است؟ (البته ناگفته نماند که او از 6 سالگی در انگلستان زندگی میکند)
.
قسمتی از کتاب:
《...آن روز که تو را در حال رقص دیدم، چیز دیگری به نظرم رسید. دیدم دنیای تازه ای به سرعت دارد از راه میرسد. علمی تر و کارآمدتر، بله. با درمان بیشتر بیماریهای قدیم. دنیای عالی. اما خشن و بی رحم. و دختر کوچکی را دیدم با چشم های به هم فشرده که دنیای مهربان قدیم را به سینه می فشارد، دنیایی که از ته دل میداند باقی نمیماند و آن را بغل کرده تمنا میکند ترکش نگوید....》
.
خلاصه اگر میخواهید یک رمان خوب و درگیرکننده بخوانید در هفته آتی به یکی از کتابفروشی ها بروید و این رمان را تهیه کنید من که میخواهم رمان #بازمانده_روز ایشی گورو را تهیه کنم و بخوانم.
#کازئو_ایشی_گورو
#هرگز_ترکم_مکن
#مهدی_غبرایی
#نشر_افق
برگرفته از goodreadsجدیدا متاسفانه و یا شاید هم خوشبختانه خیلی سخت گیر شدم راجع به کتاب هرچند در دادن ستاره ها دست و دلبازم. داستان کتاب راجع به مدرسه ای غیر معمولی است که در اونجا دانش آموزانی هستند که برای کار خاصی به وجود اومدند، اهدا عضو! داستان روی زندگی کات شخصت اصلی و دو دوست صمیمی اون روت و تومی بنا شده. موضوع داستان به نظرم خیلی جذابه اما انتظار بیشتری داشتم. به نظرم میشد جاهای با پر و بال دادن به موضوع اصلی جذابیت داستان رو برای خواننده بیشتر کرد. اما در کل کتاب خوبی بود و حرفای پشت داستان قابل تامله....ه
برگرفته از goodreadsانقد تو شوک هستم درباره موضوع داستان که نمیتونم چیزی دربارش بنویسم...
برگرفته از goodreadsعالی بود... غم انگیز ولی عالی
برگرفته از goodreads![Farzan Davand.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1559722412i/77192406._UX200_CR0,47,200,200_.jpg)
Farzan Davand
4 out of 5 stars
۱۴۰۰/۴/۱۹
به شدت با این کتاب احساس همذات پنداری کردم... انسانهایی که سرنوشت تحمیلی شون رو بالاجبار می پذیرند و نه علیه آن شورش می کنند و نه فرار، وحتی هنگامی که سعی می کنند دستاویزی بیابند که به وسیله آن اندکی سرنوشت خود را به تعویق بیاندازند (چه دستاویزی زیباتر و تأثیرگذار تر از عشق؟) باز هم به بن بست میخورند زیرا احساسات و زندگی آنها برای دیگران اهمیتی ندارد و تنها چیزی که مهم است خدمتی است که ارائه میدهند.
آنها حتی از سؤال کردن درمورد سرنوشت از پیش تعیین شده ی خود نیز منع می شوند و هنگامی که بالاخره جرأت یافته و سؤال می کنند با این پاسخ روبرو می شوند که بایستی قدردان شرایط فعلی خود باشند زیرا کسانی هستند که با اوضاعی به مراتب دردناک تر و سخت تر مواجه اند واز این حداقل ها نیز محروند.
چقدر آشنا بود این داستان و چقدر تأسف آور که بارها در زمان های مختلف تکرار شده و همچنان بارها و بارها تکرا خواهد گردید.
برگرفته از goodreadsهرچقدر من از عزیز بودن این کتاب براتون بگم کمه فقط اینو بدونید که من قبل از خوندن کتابش دو دفعه فیلمشو دیده بودم و تازه بعد از خوندن کتاب فهمیدم فیلمش چه فاجعه ایه در مقابل کتاب.
کتابی که سرشار از احساسات ریز و درشت انسان هاست و در داستان گویی و شخصیت پردازی به قدری جزییات داره که آدم باورش نمیشه رو تبدیل به فیلمی کردن که صرفا یه سری سکانس مهم کتاب رو پشت سر هم بدون هیچ ریز جزییاتی به نمایش میزاره ولی با این حال به قدری داستان خوبه که فیلم هنوز هم دیدنیه( ولی تا قبل از خوندن کتاب)
توی تک تک سطور کتاب عشق و غم و ناامیدی جریان داره
دنیای کتاب همون دنیایی که توی کتاب های علمی تخیلی این روزهای نوجوان ها قهرمان های جوان از جاشون بلند میشن اعتراض میکنن و یک انقلاب بپا میکنن و جهان دو نجات میدن ولی این کتاب شخصیت هاش همه سرنوشتشان رو قبول کردن و هیچکسی دلش نمیخواد انقلاب کنه یا حتی فرار.
هیچکس حتی اعتراض نمیکنه چون فک میکنی چه فایده ای داره و واقعا فوق العادست این کتاب چون در نهایت سرنوشت اجتماعی رو نشون میده که بدبختی و مرگ رو نهایت خودشون میدونند و هیچ امیدی به نجات خودشون ندارند ...
شاید مهم ترین ایراد کتاب رو بشه قضیه رسوایی نام برد چون واقعا با بقیه ی کتاب جور در نمیاد و فقط نشونه ی اینه که نویسنده میخواسته به بخشایی بالاتر و عمیق تری مثل قضایای بلید رانر نخونک بزنه ولی هیچوقت موفق نشده
برگرفته از goodreadsاین کتاب خیلی منو یاد کتاب "موسسه" از استفن کینگ میانداخت!
برگرفته از goodreads![Mahsa Etemadzadeh.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1384290620i/2204892._UX200_CR0,0,200,200_.jpg)
Mahsa Etemadzadeh
3 out of 5 stars
۱۴۰۱/۱۰/۲۲
کتاب «کلارا و خورشید» از این نویسنده رو بیشتر دوست داشتم تا این کتاب، با اینکه این کتاب ظاهرا موفقتر بود و کاندید جوایز مختلف بود.
داستان دربارهی یک مدرسهی شبانهروزی و دانشآموزاشه که مدرسه و دانشآموزای معمولی نیستند.
این داستان علمی تخیلی باعث میشه به این فکر کنی که تا کجا حاضریم بریم برای زندگی طولانیتر داشتن و تا کی و کجا حاضریم واقعیتها رو نادیده بگیریم و فقط به خودمون فکر کنیم.
برگرفته از goodreads![Yasmin M..](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1529775625i/37628894._UX200_CR0,0,200,200_.jpg)
Yasmin M.
5 out of 5 stars
۱۳۹۶/۹/۱۲
این سومین کاریه که از ایشی گورو میخونم و هرچند میدونم احتمالا تحت تأثیر ستایشاتی که ازش میشه قرار دارم، اما به واقع مفتون شیوه ی نوشتاری این آدمم. شکی ندارم که اگر پروست زنده بود تحسینش میکرد. نکته ی جالب تر اینجاست که اصلا به این سه کتاب (بازمانده روز، شبانه ها و همین کتاب) نمیاد که نویسنده شون یک نفر باشه، اونهم کسی که ژاپنی تباره و ریشه هاش از شرق میان، نه غرب. این کتاب برای من فوق العاده عجیب و دردناک بود. داستان یک سری بچه یا به قولی «دانش آموزان» که برای این تربیت و پرورش میشن که روزی اعضاشون رو به بقیه آدم های نرمال بدن ویک زندگی رو نجات بدن. به عبارتی، فقط مزرعه ی کشت عضو محسوب میشن، و تمام هدف برزگرهایی که بالای سرشونن (یا همون «مراقبین») اینه که اونها رو در بهترین و مطلوبترین شرایط سلامتی نگه دارن تا وقت اهدای عضوشون برسه. احساسی که برای من بیشتر از بقیه حس ها موقع خوندن این کتاب پر رنگتر بوده احساس تعجبه. خشم از ظلمی که بهشون روا میشه و دلشکستگی از غم انگیز بودن سرنوشتشون سر جای خودشه، اما من تعجب میکنم که اینها چرا این قدر راحت سرنوشتشون رو پذیرفتند. چرا باید عزیزت رو بخوابونی روی تخت، و بهش این دلگرمی رو بدی که پاره ای از تنش رو بده به کسی و این وسط اصلا سرنوشت خودش مهم نباشه؟
کتاب واقعا برای من کشش داشت و من مؤخره شو نخوندم. احتمالا بعد از اون نظرم کمی تحت تأثیر قرار خواهد گرفت.
یک چیز عالی توی کتاب بود که من فقط در پروست دیدم، و اون توانایی توصیف وقایع انسانی ایه که به شدت subtle هستند.
گاهی به کسی چیزی میگیم یا حرکتی میکنیم که نتایج مخربی ممکنه داشته باشند، مثل دوری، قهر، و از هم پاشیدگی روابط. اما خود اون حرکتی که کردیم انقدر کم رنگ بوده که حتی میتونیم ادعا کنیم چیزی نبوده و خودمون رو به راحتی متقاعد کنیم. ایشی گورو این حرکات رو توصیف کرده. به نحوی که تک تک قهر و آشتی های داستان حالا مثل یک سری سند و مدرک جدی به نظر میرسن و نه یه سری بازی بچگانه.
برگرفته از goodreads![Fatemeh980.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1557913591i/91647866._UX200_CR0,33,200,200_.jpg)
Fatemeh980
4 out of 5 stars
۱۳۹۸/۷/۸
بسم الله الرحمن الرحیم
قصه کتاب هرگز ترکم مکن الگو گرفته از کتاب دنیای قشنگ نو نوشته آلدوس هاکسلی است. کتابی درباره امیال بی انتهای انسان. از دیر باز "خلقت" آرزویی دست نیافتنی برای انسان بود آرزویی که علم با نهایت قدرت برای رسیدن به آن در تلاش است.
در این دو کتاب جامعه ای ترسیم می شود باب طبع انسان معاصر. انسانی که هر روز از تعالی روح دور می شود و به تعالی جسم رو می آورد. انسان سرگشته و مفتون خویشتن.
هرگز ترکم مکن داستانی است پر کشش و البته زیبا بسیار زیبا. ایشی گورو هنرمندانه داستان را روایت می کند و خواننده گام به گام با خاطرات کتی همراه می شود. فضای توصیفی داستان بسیار هوشمندانه است و خواننده با گذشت چند صفحه از کتاب تمام فضاسازی ها را از نزدیک لمس می کند.
زاویه دید نویسنده به موضوع و نوع بیان داستان و شخصیت پردازی ها بسیار خوب است حتی به جرات می گویم بسیار بهتر از هاکسلی.
هر چقدر در کتاب دنیای قشنگ نو از روح انسانی فاصله می گیریم و به راحتی تن می اندیشیم در کتاب ایشی گورو نقش جسم کمرنگ تر و نقش روح انسانی پر رنگ تر است حتی در آفریده های بشری برای اهداف خاص...
در کل کتاب خوبی است برای درک انسان غریب معاصر
برگرفته از goodreads![Nooshin Sheidaei.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1672955724i/72734607._UX200_CR0,50,200,200_.jpg)
Nooshin Sheidaei
5 out of 5 stars
۱۳۹۷/۱۰/۹
اولش كه كم مونده بود كتاب تموم بشه فكر ميكردم كه بهش سه يا چهار ستاره بدم چون شايد حس ميكردم اون چيزي كه ميخواستم رو تا اون لحظه بهم نداده بود ولى دو فصل آخر به كلى نظرم رو تغيير داد. شايد يك ارتباط شخصى بود بيشتر. اتفاقات و حرف هايى كه تو دو فصل آخر بود براى من ياد آور حقايق تلخ و انكار ناپذيرى كه شايد تو زندگى همه آدما وجود داره. يك حقيقتى كه هر چند بد و دردناك ولى نميشه تغييرش داد و فقط بايد باهاش زندگى كرد. بعضى از بخش هاى آخر كتاب هم لحظه هايى بود كه از تصورش واقعا من رو كم مونده بود گريه بندازه. در كل بايد بگم كه ايده و فلسفه پشت پلات جذابه.
برگرفته از goodreadsحالا که فکرش را میکنم به ذهنم میرسد که محیط نیمه ممنوع ویلاها همه را وا میداشت حتی از صحبت درباره ی دوستانشان با یکدیگر خودداری کنند.و وقتی از ان محیط بیرون می آمدیم آن دو احساس کردند قدری میتوانند جولان بدهند.
هر وقت میخندید،من هم از روی ادب میخندیدم.تامی انگار کمتر از من میفهمید و همیشه دیرتر از آن ها بفهمی نفهمی میخندید
برگرفته از goodreadsبه نطرم راه های بهتری هم نسبت به نوشتن بالای سیصد صفحه کتاب برای گفتن این که " ایده ی ساختن انسان آزمایشگاهی احتمالا چندان خوب نیست." وجود داره.
برگرفته از goodreads![Armina Salemi.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1583918993i/75241261._UX200_CR0,0,200,200_.jpg)
Armina Salemi
4 out of 5 stars
۱۳۹۸/۸/۲۵
ترجمه دو، کتاب چهار، و حسادت، برای این که انقدر خوب باشی.
برگرفته از goodreadsاصلا از این کتاب خوشم نیومد به خاطر مدل روایت غیرخطی اش به نظرم سر و ته نداشت خیلیم طولانی بود. فیلمشو ببینین بهتره خوش ساخت ترم هست
برگرفته از goodreads![محمد شفیعی.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1542953029i/54740560._UY200_CR50,0,200,200_.jpg)
محمد شفیعی
4 out of 5 stars
۱۳۹۹/۸/۲۸
نسبت به کتاب دیگه ای که از ایشیگورو خوندن بودم، با اختلاف جلو بود، کلا روایت جذابی بود، زندگی آدمهایی رو روایت میکرد که یه تفاوت اساسی با آدمهای اطرافشون داشتن، آدمهایی که لحظه لحظه ی زندگیشون و حتی مرگشون برنامه ریزی داشت و خودشونم ازش مطلع بودن، با این حال احساساتی شبیه بقیه داشتن، احساساتی که باعث میشد سعی کنن از این روند خارج بشن، اما همه چیز مشخصه...
برگرفته از goodreadsاولین کتابی که از ایشی گورو خواندم “چشم اندازه پریده رنگ تپه ها” بود، اولین رمانش. به شدت دوستش داشتم. بعد به سراغ بازمانده روز –رمان سومش- رفتم و گرچه مثل قبلی به دلم ننشست، همچنان به عنوان یک نویسنده توانا تحسینش کردم و اینک “هرگز ترکم مکن” آخرین رمان و شاید معروفترین اثرش. توالی آثار را به نظرم خوب رعایت کرده ام و همچنان رمان های ایشی گورو، نویسنده ژاپنی-انگلیسی به نظرم یکی از بهترین هایی است که خوانده ام.
و اما در مورد کتاب:
شما با یک کتاب معمایی و هیجان انگیز روبرو نیستید، بلکه همانطور که شخصیت های داستان “گفته و نگفته” با حقیقت روبرو میشوند، شما هم در جریان ماجرا قرار میگیرید. پس شاید فکر کنید تعلیق و کشش داستان قوی نیست وقتی از همان اول، تقریبا میدانیم که با ”عضودهنده ها” و ... سروکار داریم، اما اینگونه نیست. نویسنده خوب میداند چطور قصه بگوید و خواننده را با خود همراه کند.
در مورد محتوا، شاید پرداختن به شبیه سازی انسان ها و استفاده ابزاری از آن، موضوع جدیدی نباشد اما نگاه استعاری ایشی گورو جذاب است. فکر میکنم روح و شخصیت کپی شده ها، رفتار مردم در رابطه با آن ها، نهضت میس امیلی و مادام، همه به نوعی در رابطه با عصر جدید و اومانیسم معنا پیدا میکند و میخواهد این سوال را مطرح کند که: مردمی که به خاطر رفاه و درمان بیماری هایشان، انسانیت را عمدا “فراموش” میکنند، بیشتر حق زندگی دارند یا آدم هایی کپی شده که عاشق اند و به دنبال فرصتی کوتاه برای چندسال زندگی بیشتر؟ کدام یک انسان ترند؟ اومانیسم و انسان گراییِ بدون معنویت ما را تا کجا میتواند ببرد؟
البته در مورد خود داستان، ایشی گورو با این که سعی میکند روند معقول باشد و به همه سوالات پاسخ دهد اما به نظرم سوالاتی اساسی را بیجواب میگذارد. این که چطور عضودهنده ها بعد از هر دادن هر عضو، زنده میمانند؟ و یا این که تامی و کت با این که به دنبال چند سال فرصت زندگی بیشترند، چرا فرار نمیکنند؟ چرا همه شبیه سازی شده ها با اینکه از آزادی خوبی برخوردارند، هیچ وقت در پی تغییر سرنوشت محتوم خود نیستند؟
نکته ی آخر، ترجمه خوب بود و طراحی روی جلد را بسیار دوست داشتم.
برگرفته از goodreadsاولازهمه دستهبندی این کتاب در علمی تخیلی همانقدر میتواند سادهانگارانه باشد که بگوییم کتابی مثل 1984 داستانی علمی تخیلی دارد!
حقیقت این داستان نه به تخیل ربط دارد و نه به علم، بلکه کاملاً گرهخورده در زندگی معمولی است. خط داستان بسیار ساده و شاید تا حدی تکراری باشد، اما خود کتاب به فرمی ساده و روان و گیراست، بیشتر فصلها به فرم گفتوگو از زبان کتی تعریف میشود و توجه کتی به جزییات شاید بیاهمیت و اثر آن جزییات در طول زمان داستان را بسیار زیبا کرده؛ اما جوهره این کتاب در زیر این داستان نهفته، این کتاب در ستایش زندگی است، در قدر دانستن از لحظهها و فرصتها و تأکید بر برگشتناپذیر بودن زمان.
انسانهای داستان، هدف آفرینش و مرگ خود را میدانند، سؤالی که شاید قرنهاست انسان به دنبال پاسخان است، و فکر میکند با دانستن هدف زندگی، راهی متفاوت در پیش دارد. اما کتاب بهسادگی هرچهتمامتر این موضوع را توضیح میدهد، که درنهایت نه پیشرفتها و موفقیتهای ما، و نه شغل و جاهطلبیهای ما هیچکدام نمیتوانند هدف زندگی ما باشند، و اینکه درهرصورت مرگ ناگزیر است وزندگی هیچوقت زمانی اضافه برای بودن به ما نمیدهد و سهم همه انسانها محدود است، شاید در انتها باارزشترین لحظههای زندگی همان لحظههای بودن با آنهایی باشد که دوستشان داریم، تنها خاطراتی که در پایان کار در خاطر ما میمانند
برگرفته از goodreads![Sahar Goudarzi.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1634256508i/12970675._UX200_CR0,0,200,200_.jpg)
Sahar Goudarzi
5 out of 5 stars
۱۳۹۴/۸/۲۲
کتابها دنیای عجیبی دارند با آن ها که عجین میشوی درونت نفوذ میکنند و دیگر همه چیز را آنها انتخاب میکنند، تو را انتخاب میکنند ،آنها انتخاب می کنند چه زمانی تو را وارد دنیای خود کنند و به چه سرعتی از آن خارج کنند، گاه تا مرز ورودی پیش میروی و صدایی را میشنوی که می گوید الان وقتش نیس دخترجان برو بعدا بیا، گاه چنان قفلهای عظیمی بر درهای ورودی میبینی که میفهمی این قلمرو هرگز متعلق به تو نخواهد بود، و گاه سرزمینی چهار طاق بر تو باز خواهد بود و با خیال راحت آنجا قدم خواهی زد، پرواز خواهی کرد و از هر گوشه کنارش لذت خواهی برد؛ این کتابها خود را قطره ای تجویز میکنند حتی اگر خواننده ای حرفه ای باشی قطره های بیشتر خطر اوردوز دارد و پشیمانی به بار می آورد، روزی تنها یک قطره از سرزمین جادوییش نمایان شود برای اوج گرفتن کافی است.
کاش میتوانستم به «هرگز رهایم مکن» بگویم چقد اسمش متناسب با تمنای من است وقتی آخرین برگهای کتاب را ورق میزدم و بغضم را قورت میدادم تا مبادا لحظاتی را که با آن ها گذراندم با اشکهایی از چشمانم جاری شوند.
برگرفته از goodreads![Niloo zgh.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1688457371i/81418587._UX200_CR0,0,200,200_.jpg)
Niloo zgh
4 out of 5 stars
۱۴۰۲/۴/۲۰
این کتاب یه جوری غم رو ذره ذره و خییییلی طبیعی به جونت تزریق میکنه که یهو به خودم اومدم دیدم دارم از خوگرفتن به این غم میترسم! همون وقتی که از وسطای کتاب میفهمی چی در انتظارته ولی ادامه میدی !!! نمیتونم درست احساسموتوصیف و بیان کنم، عجیب بود و درگیرکننده.
شاید بعد ها بیشتر راجع بهش نوشتم.
برگرفته از goodreadsبسیار کتاب زیبایی بود. ساده، روان و تاثیر گذار. در زمان خواندن مدام درگیر این حس بودم که چرا هیچ کدامشون تلاش نمی کنن خودشون رو از شرایطی که بهشون تحمیل شده بود رها کنن. ولی خوب که فکر می کنم در اصل زندگی خودمون رو به تصویر کشیده. جبر جغرافیایی ، مذهبی و فرهنگی و.... شرایط و قوانینی رو به ما تحمیل کردن که بخشی از زندگی ماست و تلاشی برای تغییرش نداریم و حتی نیازی برای تغییر اساسی نمی بینیم.
برگرفته از goodreadsعالی بود، از آوا نامه گرفتم و شنیدم
برگرفته از goodreads![Malika Rahmany.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1524814089i/66092693._UX200_CR0,0,200,200_.jpg)
Malika Rahmany
0 out of 5 stars
۱۳۹۹/۵/۲۴
کتاب "هرگز ترکم مکن" اثر كازوئو ايشي گورو( برنده جايزه نوبل ادبيات). کتابی که با زبان بسیط داستانی پر چیچ و خمى را حکایت میکند. کتابی که باعث شد دنیایی که در ان زندگی میکنم را بار دیگر به طور متفاوتی ملاحظه کنم. رمان کودکانی را با خوانندگانش معرفی میکند که سرنوشت شان قبلا توسط انسانها پلان شده بود. داستانی کاملا غم انگیز, داستان کسانی که تمام میشوند تا کسانی دیرتر بمیرند. با پیشرفت علم بیماری های متعددی که لا علاج بودند علاج پیدا كردند, اما ایا برای علاج یافتن عده از انسان, عده ای دیگر مجبور اند تا جان خود را فدا کنند؟ ایا جان عده ای از انسان نسبت به عده ای دیگر با ارزش تر است؟
سوالاتی که ذهن خواننده را مشوش میکند.
متنی از کتاب:
"دیدم دنیای تازه ای به سرعت دارد از راه میرسد. علمی تر و کارآمدتر، بله. با درمان بیشتر بیماریهای قدیم. دنیایی عالی. اما خشن و بی رحم. و دختر کوچکی را دیدم با چشم های به هم فشرده که دنیای مهربان قدیم را به سینه می فشارد، دنیایی که از ته دل میداند باقی نمیماند و آن را بغل کرده تمنا میکند ترکش نگوید."😓
برگرفته از goodreadsهیچ ایدهای از داستان قبل از شروع این کتاب نداشتم. وقتی فهمیدم قضیه چیه فکر میکردم قراره خیلی جذاب باشه؛ اصلا به همین دلیل، تا آخرین صفحهها هم امیدوار بودم یه اتفاق کلیدی بیافته که مسیر داستان عوض شه؛ اما هیچی نشد.
روند یکنواختی داشت و فکر میکنم با توجه به ایدهی کلی داستان میتونست جذابتر باشه.
بین ۲.۵ و ۳ خیلی شک دارم ولی چون بههرحال منو تا آخر کتاب کشوند بهش ۳ دادم :)
برگرفته از goodreads![Somi_kohan.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1588253514i/96877125._UX200_CR0,0,200,200_.jpg)
Somi_kohan
3 out of 5 stars
۱۴۰۱/۳/۲۷
ترسناک بود، خیلی ترسناک. دیشب تا صبح خواب شخصیتهای کتاب رو میدیدم.کتاب خوبیه ولی بهش سه تا دادم چون یسری سوالهام جواب داده نشد.
برگرفته از goodreads![Mahboobeh.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1516739468i/27831829._UY200_CR33,0,200,200_.jpg)
Mahboobeh
5 out of 5 stars
۱۳۹۶/۹/۱۳
با وجودی که ساعتها از خواندن آخرین سطرهای کتاب میگذره، اما هنوز نتونستم ذهنم رو از آنچه خواندم آزاد کنم، این کتاب به طرزی فوقالعاده ذهن رو درگیر چالش زندگی، مرگ، جبر و هدفمندی این مسیر میکنه، چقدر زیبا بیان میکنه که مرگ انکار ناپذیر هست و بشر تسلیم محض این مرگ مقدر، اما هنر و عشق موهبت هایی بی نظیر هستند که قادرند وجودی رو جاودانه کنند.
برگرفته از goodreads![Midnight*Blue.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1569048997i/63455932._UX200_CR0,14,200,200_.jpg)
Midnight*Blue
3 out of 5 stars
۱۳۹۸/۱/۱۲
کاش داستانشو از قبل نمیدونستم
در اون صورت خیلی برام جذاب تر و مرموز تر و غافلگیر کننده تر میشد
داستان اینقدر درظاهر ساده بنظر میرسه، بخصوص با لحن بی تکلف و خاطره گوی راوی، که تمام مدت شک داشتم این اتفاقات ساده و بی اهمیت قراره که منجر به حوادثی بزرگتر در آینده بشن؛ یا اینکه درواقع همشون نمادی هستن از دنیای واقعی و خود ما که باید کندوکاش کرد تا فهمید منظور اصلی نویسنده چی بوده
داستان زیبایی داره، ولی من بخاطر پراکنده گویی بیش از حد نتونستم توش عمیق بشم
برگرفته از goodreads![Sheyda Dehghan.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1616675221i/15904823._UX200_CR0,0,200,200_.jpg)
Sheyda Dehghan
4 out of 5 stars
۱۴۰۰/۱/۵
انتظار یک ماجرای صرفا عاشقانه رو داشتم اما ماجرا یه چیزی فراتر از این حرفا بود.. میتونی تصور کنی که چه چیزهایی ممکنه تو دنیا اتفاق بیوفته که تو حتی کوچکترین تصوری ازشون نداشته باشی؟!! این یکی از همون ماجراهاست
برگرفته از goodreadsبا اینکه فیلمشو چند سال پیش دیده بودم و داستانش کاملا یادم بود اما بازم خوندنش لذت بخش بود
برگرفته از goodreads