آگاتا کریستی، ملکهی بیچون و چرای ژانر جنایی، خوانندگان را در رمان جذاب خود، «راز سیتافورد»، به سفری هیجانانگیز به دهکدهی به ظاهر آرام انگلیسی به نام سیتافورد میبرد. در حالی که زمستانی سرد، این مکان دنج را در بر گرفته است، گروهی از ساکنان برای جلسهی احضار ارواح، گردهم میآیند. اما هنگامی که روح احضار شده، قتل فرد خاصی را پیشبینی میکند، اوضاع کاملا به هم میریزد.
این پیشگویی، سایهای تاریک بر سر سیتافورد میافکند و حس آرامش و امنیت آن را در هم میشکند. هنگامی که پیشگویی به واقعیت تبدیل میشود، انگشت اتهام به سوی یکی از اهالی روستا نشانه میرود. امیلی بارتون، نامزد فرد متهم، از باور به گناه او سر باز میزند و برای اثبات بیگناهی او، مصمم به کشف حقیقت میشود.
امیلی با کمک یک روزنامهنگار، به رازهای پنهان و تنشهای پنهانی که در زیر پوستهی دهکدهی ظاهراً آرام نهفته است، میپردازد. آنها در حین تحقیق متوجه میشوند که ساکنان سیتافورد، بیش از آنچه که فکرش را میکردند، انگیزههای پنهان و گذشتههای تاریکی را در دل خود جای دادهاند. تحقیقاتشان، آنها را به مسیری پر از فراز و نشیب میکشاند، که در آن، اعتبار ظواهر زیر سوال میرود و پتانسیل وجود شر در غیرمنتظرهترین گوشهها آشکار میشود.
آگاتا کریستی با ظرافت، عناصر ماورایی را با داستانهای کلاسیک کارآگاهی در هم میآمیزد. فضای وهمانگیز دهکدهی منزوی که در چنگال زمستان گرفتار شده است، لایهی دیگری از جذابیت را به داستان میافزاید. در حالی که امیلی و روزنامهنگار در هزارتوی رازها و دروغها حرکت میکنند، خواننده به قلب تحقیقات کشیده میشود و مشتاقانه منتظر فاش شدن مجرم واقعی میماند.