داستان از زبان راوی، مردی منزوی و خیالپرداز روایت میشود که در شهر سن پترزبورگ زندگی میکند. او در شبهای روشن تابستان، به تنهایی در خیابانها پرسه میزند و با انزوا و افکار خود خلوت میکند. در یکی از این شبها، با دختری جوان به نام ناستنکا آشنا میشود که به دلیل مشکلات زندگی، از خانه پدری خود گریخته است. راوی، دلسوزانه به ناستنکا کمک میکند و در این مسیر، عشقی عمیق بین آنها شکل میگیرد. اما ناستنکا در گذشته خود گرفتار است و به دنبال عشقی از دست رفته میگردد. راوی که از رنج و تنهایی ناستنکا آگاه است، با فداکاری و از خودگذشتگی، سعی میکند تا او را به آرامش برساند.
این کتاب با لحنی شاعرانه و نثر روان و گیرا نوشته شده است. داستایفسکی در این اثر، از تکنیکهای مختلفی مانند جریان سیال ذهن و توصیفات دقیق حالات درونی شخصیتها، به خلق فضایی عاطفی و تاثیرگذار میپردازد.
شبهای روشن، داستانی کوتاه اما عمیق و تاثیرگذار است که خواننده را به سفری در دنیای تنهایی، عشق و رنج میبرد. این اثر، به دلیل پرداخت ظریف به احساسات انسانی و لحن شاعرانه، اثری ماندگار در ادبیات جهان محسوب میشود.