مسافرخانه سرخ داستانی کوتاه از نویسنده فرانسوی اونوره دو بالزاک است که در سال 1831 منتشر شد. این داستان یکی از گزیده داستانهای ترجمه شده مجموعه پانورامای انتشارات ققنوس است.
داستان در یک مسافرخانه کوچک در شهر نانسی فرانسه اتفاق میافتد. مسافرخانه توسط یک پیرزن به نام مادر بلان اداره میشود. مادر بلان پیرزنی مهربان و سخاوتمند است، اما او همچنین میداند که چگونه از مسافران خود پول درآورد.
یک روز، یک مرد جوان به نام ویکتور دو ژولبیه به مسافرخانه میرسد. ویکتور جوانی خوش تیپ و خوش مشرب است، اما او نیز مانند بسیاری از دیگر مسافران مسافرخانه، به دنبال راهی برای رسیدن به ثروت و شهرت است. ویکتور در مسافرخانه با دختری به نام کلارا آشنا میشود. کلارا دختری زیبا و دلربا است، اما او نیز مانند ویکتور، از خانوادهای فقیر است.
ویکتور و کلارا عاشق یکدیگر میشوند، اما آنها میدانند که خانوادههایشان هرگز با ازدواج آنها موافقت نخواهند کرد. بنابراین، آنها تصمیم میگیرند از مسافرخانه فرار کنند و ...
داستان مسافرخانه سرخ یک داستان عاشقانه است که در آن بالزاک به بررسی موضوعاتی مانند عشق، فقر، و آرزوی رسیدن به ثروت و شهرت میپردازد. این داستان با شخصیتپردازیهای قوی و داستانسرایی جذاب، یکی از آثار برجسته بالزاک به شمار میرود.
نظرات منتقدان درباره این کتاب:
جان دنتون، منتقد ادبی آمریکایی: "مسافرخانه سرخ" یکی از بهترین داستانهای عاشقانه بالزاک است. این داستان با شخصیتپردازیهای قوی و داستانسرایی جذاب، خواننده را تا پایان داستان درگیر خود میکند."
جروم کانوی، منتقد ادبی آمریکایی: "بالزاک در "مسافرخانه سرخ" به بررسی موضوعاتی مانند عشق، فقر، و آرزوی رسیدن به ثروت و شهرت میپردازد. این داستان یک اثر ادبی ماندگار است که هنوز هم پس از گذشت بیش از دو قرن، خوانندگان را تحت تأثیر قرار میدهد."