کتاب «وقتی پدر سبیلش را تراشید» نوشته ولف دیتریش شنوره، مجموعهداستانهای کوتاهی است که در سال ۱۹۹۵ منتشر شد. این مجموعهداستانها در دهه ۱۹۳۰ در آلمان اتفاق میافتند و از زندگی یک پسربچه و پدرش میگویند.
پدر برونو، شخصیت اصلی داستان، مردی بیمسئولیت و بیخیال است که دائماً در حال تغییر شغل است. او با وجود فقر و مشکلات مالی، سعی میکند به پسرش عشق و محبت بدهد. داستانهای کتاب پر از طنز و شیرینی است. شنوره با مهارت تمام، داستانهایی را روایت میکند که هم کودکان و هم بزرگسالان از آن لذت میبرند.
داستان «وقتی پدر سبیلش را تراشید» که نام مجموعهداستانها را نیز بر خود دارد، یکی از داستانهای معروف این مجموعه است. در این داستان، برونو وقتی پدرش را بدون سبیل میبیند، شوکه میشود و فکر میکند پدرش مرد دیگری است. او سعی میکند پدرش را قانع کند که سبیلش را دوباره بگذارد، اما پدرش قبول نمیکند.
داستانهای دیگر این مجموعه نیز موضوعاتی مانند فقر، بیکاری، جنگ و سیاست را در بر میگیرند. شنوره با نگاهی طنزآمیز به این موضوعات میپردازد و به خواننده کمک میکند تا آنها را بهتر درک کند.
کتاب «وقتی پدر سبیلش را تراشید» یکی از آثار ماندگار ادبیات جهان است که با ترجمه کتایون سلطانی توسط انتشارات ققنوس به فارسی منتشر شده است.