صومعه پارما رمانی از استاندال نویسنده فرانسوی است که در سال ۱۸۳۹ منتشر شد. این رمان آخرین اثر استاندال است و از جمله مهمترین آثار ادبی جهان به شمار میآید.
داستان رمان صومعه پارما در دوران ناپلئون و پس از آن روایت میشود. قهرمان داستان، فابریزیو دل دونگو، جوانی پرشور و جاهطلب است که آرزوی قهرمانی و افتخار دارد. او در ابتدای داستان، به دنبال ناپلئون به میدان میرود، اما پس از شکست ناپلئون، به پارما میرود و در دربار دوک پارما مشغول به کار میشود.
فابریزیو در دربار پارما با ماجراهای مختلفی روبرو میشود. او با عشقی آتشین به کللیا، دختر دوک پارما، گرفتار میشود، اما این عشق به سرانجام نمیرسد. او همچنین با دسیسههای سیاسی دربار دست و پنجه نرم میکند و در نهایت، به صومعه پارما پناه میبرد.
صومعه پارما رمانی پرکشش و پرماجرا است که به خوبی توانسته است فضای سیاسی و اجتماعی دوران ناپلئون و پس از آن را به تصویر بکشد. این رمان همچنین به بررسی مضامین مختلفی از جمله عشق، جاهطلبی، سیاست و مذهب میپردازد. از مضامین اصلی صومعه پارما میتوان به عشق، جاهطلبی، سیاست و مذهب اشاره کرد.
صومعۀ پارما که در عصر خودش تقریباً ناشناخته ماند امروزه از برترین آثار ادبی جهان به شمار میآید و الهامبخش بسیاری از نویسندگان و هنرمندان بوده است. توصیف واترلو و حالات فابریس در برج فارنسه از بدیعترین صحنههای رمان است. در عین حال، پارما نمونهای از جامعهای آکنده از فتنه و نفاق است، جایی که امیال شخصی و دسیسههای سیاسی در هم گره میخورند و در چشم بههمزدنی افراد را از عرش به فرش میرسانند.