ما از یه داستان عاشقانه همیشه گریه هاشو داریم و فداکاری هاشو، مهربونی ها و غصه هاشو. کمتر شاهد این هستیم که نویسنده ای، عشق رو همون طور که هست، همون قدر واقعی و قابل لمس، به همراه تمام زشتی ها و ناملایماتش به تصویر بکشه
دوست داشتم وصف اون همه احساسات متفاوتی رو که این کتاب به خواننده القا میکرد ^^ . اینکه "مارکز" هیچ تلاشی برای صرفا قابل قبول کردن و دوست داشتنی جلوه دادن شخصیت هاش انجام نمی داد و اونا رو همون طور که واقعا بودن، همون قدر زشت و کریه، همون قدر بدبخت و مصیبت زده و همون قدر رک و راست و انسان وار ترسیم می کرد، بدون اینکه بخواد چیزی رو در مورد اونا و تمام کارهای شایسته و ناشایسته شون موجه جلوه بده
با تمام این اوصاف کل کتاب رو می شد تو 200 صفحه جمع و جور کرد و هیچی رو هم جا ننداخت، اگر فقط "مارکز" عزیز این همه اصرار برای تعریف کردن سرگذشت تک تک شخصیت های مربوط و نامربوط نداشت
:))
برگرفته از goodreads1. آقای جادوگر:
اگر قرار باشد داستان "عشق سال های وبا" را برای کسی تعریف کنید، او با داستانی مبتذل و پیش پاافتاده مواجه می شود.
واقعیتش هم همین است...
اما آنچه که از دل این داستان، اثری یگانه بیرون می کشد، چوب جادویی آقای جادوگر است.
مارکز در مسیر روایت سرراست خود، با شخصیت های پیچیده و به یادماندنی و خرده روایت های متنوعی که با گشاده دستی در سرتاسر کتاب پخش شده اند، چنان داستان را در طول روایت، در عرض گسترش می دهد که از "عشق سال های وبا" اثری پرکشش و شاخص ساخته است.
2. مسأله زمان:
در اینجا هم مثل "صد سال تنهایی"، مارکز و شخصیت هایش با مساله زمان درگیر هستند و رودخانه ی ماگدالنا می شود استعاره ای از آن.
در حالی که در "صد سال..." گردونه ی زمان، ماکوندو و ساکنينش را در خود می بلعد، در این جا، فلورنتينو و فرمينا انگار که با رفت و آمد بی وقفه در طول رودخانه، راهی برای فرار از زمان می یابند.
"باز هم با حیرت فراوان پرسید:
تا چه زمانی می توانیم به این آمدن و رفتن ادامه بدهیم؟
فلورنتينو آريزا پاسخ آن پرسش را از پنجاه و سه سال و نه ماه و چهارده روز پیش می دانست.
گفت: تا ابد!..."
3.
مارکز در این کتاب به سراغ رئالیسم جادویی نرفته است(بجز یک مورد)، و این از هوشمندی "گابو"ست که سعی نمی کند عناصری از رئالیسم جادویی را به زور در حلق هر داستان بچپاند، و هرجایی که کارکردی برای این عناصر یافت، از آن ها استفاده می کند.
برگرفته از goodreadsاز واقع گراییش خوشم اومد. در کل انتظاربیشتری ازش داشتم ولی از این که مقوله ای به نام عشق رو واقعی تر از آنچه که توصیف میشه و با تعریفی نزدیک به واقعیت ارائه کرده بود خوشم اومد.
بعلاوه شخصیت پردازی های عجیب غریب مارکز خیلی به دلم نشست. این که همه چیز رو ممکن میدید ، امیدهای عجیب ، سیاهی و بیروحی خاصی که تو جزء به جزء توصیفاتش از شهر وجود داشت رو دوست داشتم.
در حقیقت عشق این نیست که سالهای سال بخاطرش عابد و زاهد کنار خونه بشینی یا اگر کسی وارد زندگیت شد بدبخت و بیچاره بشی و آه بکشی...
همونطور که فرمینا متعجب بود که چطور در کل سالهای زندگی زناشوییش در حالی که اون همه بدبختی داشته ، خوشبخت بوده ...
- شخصیت فلورنتینو خیلی رو اعصابم بود.
- هیچ چیز از هیچ کس بعید نیست!
- مامان فقط ترانزیتو آریثا
- لئونا کاسیانی رو خیلیییی دوس داشتم
- حس کردم مارکز حوصلش سر میرفت یه معشوقه مینداخت تو داستان :)))
برگرفته از goodreads![fคrຊคຖ.tຖ.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1703960928i/89361097._UX200_CR0,14,200,200_.jpg)
fคrຊคຖ.tຖ
3 out of 5 stars
۱۳۹۸/۲/۱۵
خوب بود فقط کاش اطنابهای کمتری داشت! ضمن اینکه شخصیت فلورنتینو رو دوست نداشتم...
برگرفته از goodreads![Fereshteh.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1673262778i/26507216._UX200_CR0,0,200,200_.jpg)
Fereshteh
1 out of 5 stars
۱۴۰۰/۵/۲۲
کمترین جذابیتی برام نداشت واقعا. هر چی جلوتر رفت بدتر هم شد. مخصوصا بخش های مربوط به فلورنتینو
ترجیح میدم همین جا ولش کنم و وقتمو بذارم سر کتابی که برای خوندنش مجبور نباشم خودمو مجبور کنم.
دنیا پر از کتاب های قشنگتره...
برگرفته از goodreadsمارکز چهار داستان بلند نوشته که همگی شاهکار های ادبی محسوب میشه ..نکته جالب و در واقع نقطه قوت این داستان شیوه روایت داستان هست .. راوی کل که همه جزییات داستان و همه اینده رو میدونه و البته شیوه مارکز که همه داستان رو بدون داوری و قضاوت روایت میکنه .. با این حال جنبه داستانی بودن اثر هرگز به اندازه صد سال تنهایی اثرگذار نیست ..رمان جالب و خوندنی ای هست .. من کتاب رو با ترجمه کیومرث پارسای خوندم و بنظرم ترجمه عالی و فوقالعاده ای بود ..
برگرفته از goodreadsعشقی که مارکز تو داستانهاش روایت میکنه، واقعا عجیبه و همین که متفاوت با باقیِ روایتهاست، اونو دلچسب و جذاب میکنه. "عشق در زمان وبا" دومین کتابی بود که از مارکز خوندم و اگر بخوام بین این کتاب و کتاب "صدسال تنهایی" بگم کدومو بیشتر دوست داشتم، صددرصد همین کتاب رو انتخاب میکنم. بهشدت محو توصیفاتِ مارکز از داستانهایی که تو کتاب انتخاب میوفتاد، شدم. از نظرم بهترین هنرنمایی مارکز تو کتابهاش، درآوردن یه داستان از دلِ داستانِ دیگه است که این کار مهارتِ بالایی میخواد. اینکه داستان و اتفاقات زندگی آدمها رو بهم پیوند بزنی و از دلشون، یه عشقِ ناب، متفاوت با همه داستانهای عاشقانهای که خوندی دربیاری، باعث میشه یه کارِ فوقالعاده خلق کنی؛ یه شاهکار مثل "عشق در زمان وبا"
برگرفته از goodreads![محمد شفیعی.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1542953029i/54740560._UY200_CR50,0,200,200_.jpg)
محمد شفیعی
2 out of 5 stars
۱۳۹۸/۱۱/۶
با احترام به کسایی که کتاب رو دوست دارن باید بگم که ادبیات کتاب خیلی متوسط بود با یه پایان بندی خیلی خیلی بد که به شدت حالمو گرفت
محتوای داستان رو هم اصلا نپسندیدم
واقعا وقتی شروعش کردم خیلی توقع بیشتری داشتم از کتاب...
برگرفته از goodreadsترجمه آقای فرزانه واقعا دلچسب بود
(اولین تجربه از کتابای آقای مارکز)
برگرفته از goodreads![ستارهی دنبالهدار.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1591469087i/65276355._UX200_CR0,0,200,200_.jpg)
ستارهی دنبالهدار
4 out of 5 stars
۱۳۹۷/۷/۱۰
توانایی نویسنده در بیان جزئیات زندگی سه شخصیت بدون اینکه خواننده رو خسته کنه ، بسیار قابل ستودنه.
گذر زمان رو کاملا میشه حس کرد و احساس میکنی فلورنتینو و فرمینا و اوربینو رو مثل یک دوست قدیمی میشناسی.
ولی متاسفانه! من فلورنتینو آریزا رو بیشتر به عنوان یک فرد که با شکست عشقی دچار جنون میشه و تصمیم میگیره با همه ارتباط جنسی برقرار کنه بدون اینکه عشقی وجود داشته باشه و به احساس اون افراد توجه کنه ، بیشتر قبول دارم! تا یه عاشق پاک که مردم هیچوقت اونو با هیچ معشوقه ای ندیدن چون میخواسته خودش رو برای فرمینا دست نخورده نگه داره!!!
قسمت مربوط به آمهریکا بیشتر باعث رنجشم از فلورنتینو شد
و این کتاب تعریفی که از عشق داشت با تعریفی که من تا الان توی اشعار و کتاب های عاشقانه میدیدم(و قبول داشتم) بسیار متفاوت بود
برگرفته از goodreadsبیشتر "سکس در زمان وبا" بود تا عشق -_-
بعدشم چرا عنوانای دیستوپیایی رو میریزید تو رومَنسا؟؟!! (شکست عشقی در زمان کرونا خوردم با این کتاب اصلا!)
من با توصیف و تفصیل اضافی توی کلاسیک ها مشکلی ندارم لذتم میبرم؛ اما توی یه اثر معاصر نُچ، جاست نُو.
خبری هم از رئالیسم جادویی معروف مارکز اینجا پیدا نمیکنید ملت! که منم اگه میدونستم این رمان قراره یه رمان معمولی باشه فقط به دیدن فیلمش اکتفا میکردم.
به هرحال اگه میخونیدش ترجمه بهمن فرزانه رو بخونید. بقیشون شکنجه محضن.
برگرفته از goodreadsمن با این کتاب وجه دیگه ای از قلم مارکز رو دیدم بسیار داستان قویی بود و من عمیقا لذت بردم بقول بهمن فرزانه تو ایران اغلب چسبیدن به صدسال تنهایی در حالی این کتاب ب تنهایی خودش شاهکاره
برگرفته از goodreads![Moujan Taghavi.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1518939113i/49019582._UX200_CR0,18,200,200_.jpg)
Moujan Taghavi
5 out of 5 stars
۱۳۹۵/۴/۱۰
از خواندنش لذت بردم.
فصل اول کتاب که تموم میشه میره تو یه زمان دیگه و دوباره توی فصل پنجم برمیگرده به زمان فصل اول، نوع روایتش جالب و دلنشین بود، یکم فقط زیاد بود ولی ارزشش رو داشت :)
برگرفته از goodreads“اما معاینه ای دقیق نشان داد که تب ندارد و هیچ جایش هم درد نمی کند، و یگانه عارضه مشخصش نیاز فوری است به این که بمیرد. پرس و جویی زیرکانه، ابتدا از پسره و بعد از مادرش کافی بود برای آن که یک دفعه دیگر به این واقعیت یقین بیاورد که علائم عشق و وبا یکسان اند.”
عشق در روزگار وبا، روایتگر عشق و زمان است. عشقی که در طول زمان با چهره های مختلف ظاهر می شود و زمانی که پنجاه و سه سال و هفت ماه و یازده روز - به اضافه شب هایشان ـ برای فلورینتینو آریثا طول می کشد و دشمن جلوه می کند اما تک تک روزهایش را میجنگد و حریصانه از تک تک فرصت های شادی و موفقیتش استفاده می کند تا در این عمر طولانی شاید بتواند سرنوشت که همیشه با او بی رحم بوده را تغییر دهد و فرمینا داثا که سرنوشت را می پذیرد اما عشق را به گونه ی دیگری «می سازد». زمانی که در آخر مشخص نمی شود دوست بود یا دشمن، کوتاه بود یا طولانی. در عشق در روزگار وبا چیزی به نام پشیمانی وجود ندارد تنها امید است که معنا دارد چرا که پایانی به نام مرگ در انتظار است. زندگی آن قدر طولانی است که به قول مارکز انسان خود باید چند بار خودش را به دنیا بیاورد و آن قدر کوتاه است که پایان بندی ای به نام مرگ دارد. زمان در کتاب بو و طعم یاسمن های خشک، گاها عطر رز های قرمز و سفید، آب نمک دریا و زنگ آهن را دارد.
برگرفته از goodreads![Tahmineh Baradaran.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1598982135i/82345636._UX200_CR0,39,200,200_.jpg)
Tahmineh Baradaran
4 out of 5 stars
۱۳۹۷/۱۰/۷
کتابی درباب "عشق ".. یقین دارم خواندن این کتاب درسنین بالای چهل ، درک بهتری برای هرکسی به بارخواهد آورد.با فصل چهارم کتاب ، کلمه به کلمه ارتباط گرفتم وشاید بعضا " بقول امروزیها همذات پنداری کردم. ترجمه خوب "بهمن فرزانه " هم حتما"
موثربود.دوستی ، بسیاری ازمباحث این کتاب رادریک سال اخیربرایم مطرح کرده بود وبحث کرده بودیم.نمیدانم باعلم به مطالعه کتاب بوده یا فی البداهه..درفرصتی بصورت "نامحسوس " باید کشف کنم
برگرفته از goodreadsداستانی درباره عشق و زندگی و مرگ
- او نمی توانست از احساس عمیق کینه نسبت به شوهرش به خاطر تنها گذاشتن او در ورطه اقیانوس بپرهیزد ... گاهی فرمینا در گیر و دار کاری که داشت انجام میداد دست از کار می کشید و با دست به پیشانیش می زد؛ چون ناگهان چیزی به یادش می آمد که فراموش کرده بود به او بگوید. در هر لحظه سوالات معمولی بیشماری در ذهنش مطرح می شد که تنها او می توانست به آنها پاسخ دهد. یکبار به فرمینا چیزی گفته بود که تصورش هم برای او مشکل بود. او گفته بود : افرادی که عضوی از بدنشان با جراحی قطع می شود, از درد ٫ خارش و انقباض عضله مثلا در پایی که دیگر وجود ندارد رنج می برند و حالا این احساسی بود که فرمینا بدون اون داشت؛ حضورش را در جایی که دیگر وجود نداشت احساس میکرد.
برگرفته از goodreadsهنگام خواندن این کتاب، یک سوال ذهنم را مشغول کرده بود. عشق یا وبا، کدام مرضی خطرناکتر است؟
برگرفته از goodreadsداستان در مورد عشق پنجاه و سه سال و هفت ماه و یازده روزه ی فلورنتینو آریثا به فارمینا داثا است. عشقی که خیلی به تعریفی که لااقل من در ذهن دارم شبیه نیست! فلورنتینو عاشق فارمیناس اما بسیار پیش میاد که با زنان دیگه رابطه برقرار کنه. در طول خواندن داستان مدام این جمله در ذهنم تکرار میشد که ممکنه کسی عاشق قورمه سبزی باشه اما دلیل نمیشه غذاهای دیگه رو امتحان نکنه! :)))
از کنار داستان عشقی که در نهایت به وصال دور از هوسی میرسه که بگذریم، اصلا ربط شروع کتاب رو به بقیه داستان متوجه نشدم! مرگ خرمیا د سنت آمور و نامه ای که انتظار داشتم به نحوی به زندگی فرمیا یا شوهرش مربوط باشه.
با این حال اولین کتاب سال 2016 بود، دوسش داشتم :)
برگرفته از goodreadsعوض تمام فحشهایی که به خاطر صد سال تنهایی به مارکز دادم، بخاطر این کتاب خیلی تحسینش میکنم بخاطر اینکه تو طول مدت خوندن این کتاب، سرگذشت و تجربههای شخصی و واقعی زندگی تکتک آدمای کتاب به خصوص فلورنتینو رو تماماً زندگی کردم.
برگرفته از goodreads"من به زودی صدساله خواهم شد. شاهد این همه تغییرات بودهام. حتی جابجا شدن ستارگان در گیتی ولی تاکنون شاهد تغییراتی در این کشور نبودام. اینجا قانون اساسی را عوض میکنند، هر سه ماه یکمرتبه جنگی تازه آغاز میشود و آخر سر میبینی که هنوز استعمار برقرار است."
شاید نه داستانی پرکشش و هیجانانگیز، ولی بیشک، پراحساس و عمیق. و همزمان نغز و روشنگر.
عشق در زمان وبا، داستان یک عشق نیست. داستان صدها عشق است به روشهای مختلف. با آدمهای مختلف، نمودهای متفاوتی که این حس میتواند به خود بگیرد و کارهایی که انسان را میتواند به آن وادار کند.
برگرفته از goodreads![Sara bakhshiani.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1684076428i/105916187._UX200_CR0,33,200,200_.jpg)
Sara bakhshiani
2 out of 5 stars
۱۴۰۱/۳/۶
اول بگم که از این قضیه خوشحالم که کتاب و وسط راه ول نکردم و تا آخرش خوندم
(البته که برای هرکتابی به نظرم این قضیه صدق نمیکنه چون عمر ما کوتاه است و تعداد کتاب های مورد علاقه ما زیاد.)
ولی داستان به شدت کش اومده بود و نمیدونم بخاطر انتخاب ترجمه بود یا چی که متن داستان به شدت ساده بود که یه جاهایی فکر میکردم دارم کتاب کودک میخونم
مثلا یه نمونه :
بنابراین طولی نکشید که دیگر بدون اینکه بخواهد پیوسته به فلورنتینو می اندیشید و این اندیشه هرچه بیتشر گسترش می یافت بیشتر او را ناراحت می کرد وبه همان نسبت هرچه بیشتر به او می اندیشید بیشتر خشمگین می شدبیشتر می اندیشید تا حدی که دیگر برایش غیرقابل تحمل شده بود و نمیتوانست به راحتی به زندگی ادامه بدهد. :/
ترجمه:کیومرث پارسای
ولی میشه گفت از پنج فصل فصل آخرش جور کل کتاب و کشید.
شایدم بخاطر این بود که از گابریل گارسیا مارکز توقع خیلی زیادی داشتم .
حالا نمیدونم با این اتفاق بازم رغبت میکنم صدسال تنهایی رو بخونم یا نه :/
برگرفته از goodreads![Seyed Mohammad.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1363075620i/18285011._UX200_CR0,65,200,200_.jpg)
Seyed Mohammad
5 out of 5 stars
۱۳۹۴/۳/۲۶
شاهکاری تکان دهنده! هرچند پایان بندی کتاب کمی بیش از اندازه سانتیمانتال و احساسی بود
نسبت به صدسال تنهایی کمتر عناصر جادویی در کتاب دیده می شد و به رئالیسم نزدیکتر بود
یک نکته مهم در باب آثار مارکز این است که برخلاف نویسندگانی چون داستایفسکی، عظمت آثار او به استعدادش در قصه پردازی و روایتگری است و لزوما دید عمیقی نسبت به جامعه یا انسان را به خواننده منتقل نمی کند
برگرفته از goodreads![Ali Shariat.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1453745723i/24100162._UX200_CR0,0,200,200_.jpg)
Ali Shariat
4 out of 5 stars
۱۳۹۲/۶/۳۰
ترجمه کیومرث پارسای، ترجمه خوبی بود ولی غلط های تایپی آن بسیار زیاد بود
زندگی است که حد و مرزی ندارد، و نه مرگ...
برگرفته از goodreads![Soophia Yaghoobi.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1563437379i/32012375._UY200_CR22,0,200,200_.jpg)
Soophia Yaghoobi
3 out of 5 stars
۱۳۹۹/۱/۵
پس از تلاشی نافرجام در سالهای نوجوانی، در به انتها رساندن کتابِ “زنده ام که روایت کنم” ، این بار، “عشق در زمان وبا” دومین تلاشم برای برقراری ارتباط با “گابریل گارسیا مارکز” بوده است.
اعتراف میکنم که اگر به سبب صدای آرمان سلطان زاده و شیوه ی دلچسب قصه خوانی اش نبود بی گمان این کتاب را هم به نیمه نرسانیده رها کرده بودم!
تمام پانصد و چند صفحه ی کتاب، شرح قصه ی دلدادگی جوانیست به نام «فلورنتینو» که بارِ این شیدایی را از روزگار جوانی تا پایان عمر بر قلب خویش احساس میکند.
البته که “مارکز” این شرح را به گونه ای بسیار قابل لمس و هنرمندانه روایت کرده است اما از سوی دیگر، “عشق در زمان وبا” ، برای من، پر است از خرده روایت ها و توصیف های ملال آور در رابطه با همه ی آنهایی که وجود یا عدم وجود شرح حالشان ، هیچ تفاوتی در روند داستان ایجاد نمی کند.
با همه ی اینها از شنیدن این کتاب که از آن به عنوان یکی از شاهکارهای ادبیات یاد میشود پشیمان نیستم، فقط پیشنهاد میکنم که اگر شرحِ جزییات و توصیفهای فراوان در رمانها حوصله تان را سر می برد حتما به سراغ نسخه ی شنیداری این کتاب بروید.
برگرفته از goodreadsروایت جادویی این عشق هم به پایان رسید
برگرفته از goodreads#عشق_سالهای_وبا
بالاخره تموم شد کتابی با شروع خوب و پایان بسیار خوب و توضیحات خسته کننده
شیوه روایت داستان بسیار متبحرانه و زیباست
ولی داستان به نظر من یک قصه زرد از یک عشق جنون امیز از یک مرد روانی ویک منحرف جنسی است
گابریل هیچ ابایی ندارد که انتهای داستان را همان ابتدا بگوید خیال خواننده را راحت کند و بعد تا ابد به جزییات بپردازد
به نظرم اصلن در حد صد سال تنهایی نبود
برگرفته از goodreads![Saeede Kermani.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1550218688i/32812476._UY200_CR33,0,200,200_.jpg)
Saeede Kermani
5 out of 5 stars
۱۳۹۷/۱۰/۳۰
این حجم تجربهای که اینجوری به تصویر کشیدهشده واقعن تحسین برانگیزه...
چهقدر ماهره این نویسنده که هزارتا شاخه میکنه داستانو و همشو عالی پیش میبره و خیلی تمیز جمع میکنه کل داستانو...
نویسندهی بینظیریه ماکز و کتاب بسیار بسیار خواندنی...
برگرفته از goodreadsخوب بود
برگرفته از goodreadsاول از توضیحات اضافه این رو بگم که من این رمان رو از انتشارات شبگون.و با ترجمه ی علی اصغر شجاعی و سانازبهبودی نهزمی دارم و از همین انتشارات خوندم که البته توی گودریدز پیداش نکردم.از ترجمه و انتشارات هم راضی بودم
کتاب همونطور که از اسمش پیداست تم عاشقانه ای داره و در باره ی یه عشق قدیمیه که بعد از سال ها دوباره شروع میشه.توی این رمان نباید دنبال اون .همه جادو و خیال های جالب و منحصر به فردی باشید که مارکز به بیشتر کارهاش اضافه میکنه
چون همه چیز به صورت طبیعی اتفاق میوفته
البته من خودم آثار دیگش رو خیلی بیشتر دوست داشتم.و چند داستان کوتاه هم داره که بنظرم فوق العادن.در کل کتاب خوبیه و به اونایی که دنبال یک کتاب عاشقانه و آروم میگردن توصیش میکنم.
اینم قسمتی از کتاب
فلورنتینو آریثا چیزی از او یاد گرفته بود که بارها بدون آن که بفهمد مورد استفاده قرار داده بود:میتوان هم زمان عاشق چند نفر بود اما خیانت هم نکرد.درمیان جمعیت و ازدحام مردم در بندر با خشم به خود گفته بود:اتاق های قلب یک آدم بیشتر از اتاق های یک فاحشه خانه است.
برگرفته از goodreads![Elmira Shahan.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1582525783i/22656230._UX200_CR0,0,200,200_.jpg)
Elmira Shahan
4 out of 5 stars
۱۳۹۹/۱۱/۱۲
مارکز عزیز، مارکز نویسنده با ذهنی سیال و آفرینشی کمنظیر. چقدر جزییات رو زیبا بیان میکنه. فکر میکنم بسیاری از جزییات داستان رو اگر مجرد بودم کمتر درک میکردم. خیلی حرفها دارم درباره این کتاب. اگه کار و بار اجازه بده حتما خواهم نوشت.
برگرفته از goodreadsخیلی خستهکننده بود نتونستم تحمل کنم
برگرفته از goodreadsاون نبوغ و خط داستانی فشرده و پر پیچ و تابی رو که قبلا از مارکز در صد سال تنهایی دیده بودم و انتظار داشتم، ندیدم. نیمه دوم داستان به مراتب سیر داستانی کُند و پر اطنابی داشت. شخصیت فلورنتینو رو دوست نداشتم و شخصیت محبوبی هم پیدا نکردم.
به نظرم نبود شخصیت محبوب برای یه رمان قطور ۵۰۰ صفحه ای باعث شد اون لذتی رو که باید نبرم.
برگرفته از goodreads"این زندگی است که جاودانه است نه مرگ"
#عشق سالهای وبا
اینکه پدیده ای زیبا مثل عشق رو از رحم وبا و جنگ بزایی هنرمندانه است. داستان با چند فلاش بک همراه بود. یکی مربوط به زندگی دکتر و فرمینا و دیگری بعد از مرگ دکتر و مربوط به عشق نوجوانی فرمینا و عاشق نزار و شاعرش که در آخر رمان این عشق پیرانه اما سبز به ثمر می نشیند.
برگرفته از goodreadsبیشک قلم مارکز از زیباترینهاست که خواننده رو بیاندازه در خودش غرق میکنه، از این قلم و ترجمهی عالی جناب میرعباسی بسیار لذت میبرم. و اما چرا سه ستاره:
در این کتاب، تجاوز چنان ناچیز و بیاهمیت جلوه داده شده که پس از تجاوز به دو شخصیت در داستان، هر بار شخصیتها شیفتهی متجاوز شدند. طوری بیان شده گویا تجاوز سرآغاز و تعریف دیگری از عشقه. این مسئله به حدی آزاردهنده و مضحک بود که تا صفحهی پایانی، نتونستم از باقی داستان لذت ببرم چراکه افکار پشت نوشتهها رو نمیپسندیدم.
برای من، عشق در این کتاب اونطور که فلورنتیو آریثا ادعای عاشقی داشت ملموس نبود. بیشتر شبیه به یک نوع غرور، خودخواهی و خواستن بیانتهایی بود که مرد رو از پذیرش اینکه فرمینا داثا دوستش نداشت، نداره، و نخواهد داشت برحذر داشته بود.
دیگه نباید آثار یک نویسنده رو با هم مقایسه کنم تا در این حد سرخورده بشم. صد سال تنهایی هیچ گاه قابل مقایسه با باقی آثار مارکز نخواهد بود.
برگرفته از goodreadsخیلی جاهاش تعحب کردم اما راستش برای من خیلی عادی بود!! انگار که کل خط فکری داستان برام تکراری بود و توقعم ازش خیلی بیشتر از اینا بود. شایدم من نتونستم باهاش اونطور که باید ارتباط بگیرم.
برگرفته از goodreadsبخشی از روی کتاب و بخشی صوتی با صدای سلطان زاده
نمیدونم چرا دلم با مارکز صاف نمیشه و دوست ندارم کاراشو
با اینکه داستان خوبی بود، روایت خوبی داشت و نویسنده چفت و بست داستان رو خیلی خوب جفت کرده بود
برگرفته از goodreads«عشق در زمان وبا» نسبت به کتابهای دیگهی مارکز به نظرم خوشخوانتر و داستانگونهتر بود.
جذابیت این کتاب با صدای «آرمان سطانزاده» چند برابر بود.
برگرفته از goodreads![bahar shahraki.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1700645822i/95892868._UY200_CR0,0,200,200_.jpg)
bahar shahraki
4 out of 5 stars
۱۴۰۰/۳/۱۲
.
روایت عاشقانه ي جذاب ، پرکشش و متفاوت
لذت داستان برای من در همین متفاوت بودنشه، چیزی فراتر از چارچوب های همیشگی بودن، از لحاظ سن، انتخاب های منطقی و روایت.
شخصیت های اصلی، هرکدوم داستان خودشون رو روایت میکنن که باعث جذاب تر شدن داستان میشه.
برگرفته از goodreads![Paria shn.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1670486328i/87414984._UX200_CR0,0,200,200_.jpg)
Paria shn
5 out of 5 stars
۱۴۰۰/۱۱/۳
بالاخره بعد از مدت ها یه رمان عاشقانه قشنگ خوندم و کیف کردم
برگرفته از goodreads![Alireza Aslani.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1547134439i/88675214._UX200_CR0,0,200,200_.jpg)
Alireza Aslani
2 out of 5 stars
۱۳۹۹/۱۱/۲
اگر با این امید میخوایین این کتاب رو بخونین که تجربه ای مانند خواندن «صد سال تنهایی» را داشته باشین، پس اصلاً شروعش نکنین.
و نیز اگر از توصیفات بینهایت و بسیار زیاد درباره هر جزئیات ریز و درشتی هم خوشتون نمیاد باز هم سراغش نرید.
اصلاً چه کاریه، کلا نخونینش 😁
البته مزاح کردم و بالاخره هر ژانر و سبکی طرفداران خودش رو داره و همه سلایق قابل احترام.
این کتاب داستان عشقی ابدی رو بیان میکنه، و راوی به صورت دانای کل، رویدادها رو به صورت جالب و از دید شخصیتهای مختلف نقل میکنه.
داستان در اواخر قرن نوزدهم اتفاق افتاده و همانطور که گفتم، عشقی به بلندای ۷۰، ۸۰ سال رو، با طی این مسیر و با تمام اتفاقات و حوادثش شرح میده...
مختصر و مفید 😜
برگرفته از goodreads![JJ Khodadadi.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1580491906i/12674258._UY200_CR14,0,200,200_.jpg)
JJ Khodadadi
4 out of 5 stars
۱۳۹۱/۶/۲۰
اولین باری که شروع به مطالعه این کتاب کردم فقط تا 40-50 صفحه اون خوندم! بخاطر ذکر جزییات زیاد در داستان کمی خسته کننده بود برام اما استارت بعدیم طوری بود که در یک ماه و چندروز بطور کامل مطالعه کردم و لذت بردم. 4 از 5
:)
برگرفته از goodreadsعجیب بود برام، اینکه عجب گردشی داره روزگار و چطور آبدیده میشی و خودت متوجه نمیشی و میبینی با یک دنیا مشکل کنار اومدی و داری خودتو آماده میکنی ک با یسری مشکلات دیگه کنار بیای، یچیز دیگه اینکه جوری خوب از شخصیت ها میگفت انگار جای همه شون زندگی کرده بود
برگرفته از goodreads![Mostafa Abdollahi.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1500558958i/66864770._UY200_CR9,0,200,200_.jpg)
Mostafa Abdollahi
2 out of 5 stars
۱۳۹۸/۲/۱۹
شروع کتاب جوری بود که فکر کردم با یه رمان هیجان انگیز طرفم ولی اونقدر کشش داد که خسته کننده شد برام. فصل اول و آخر کتاب رو بخونید هیچی رو از دست نمی دید
از نظر من کتاب در مورد استقامت یه مرد تو عشقش بود که دست روزگار عشق جوونیش رو ازش میگیره و دوباره تو ۵۰ سالگی بدستش میاره
برگرفته از goodreadsجزو کتابایی که باید با دقت و تامل خوند
__________
قلب خاطرات بد را کنار میزند و خاطرات خوش را جلوه میدهد ...
و درست از تصدیق همین فریب است که میتوانیم گذشته را تحمل کنیم !
________
بعضی ها ..
آنقدر به دیگران وفادارند،
که به خودشان خیانت می کنند!"
برگرفته از goodreads![زهرا نجاری.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1619693758i/59069648._UX200_CR0,5,200,200_.jpg)
زهرا نجاری
2 out of 5 stars
۱۳۹۹/۱/۲۱
حدود هفتاد صفحه ی اول خوب بود و با لذت خوندم. اما بقیه ی این کتاب پونصد صفحه ای اونقدرا ارزش خوندن نداشت. پر از غم و بی اخلاقی های جنسی بود.
در حقیقت مارکز می تونست این ایده رو توی یک کتاب ۲۰۰ صفحه ای بنویسه و استعدادش رو الکی هدر نده
برگرفته از goodreadsغلطهای تایپی کتاب از لذت داستان کم کرد دلم میخواد این ترجمه رو با عشق در سالهای وبای بهمن فرزانه مقایسه کنم
برگرفته از goodreads![Fahime karimi.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1646597558i/118734303._UX200_CR0,0,200,200_.jpg)
Fahime karimi
2 out of 5 stars
۱۴۰۰/۹/۱
اصلا نتونستم با قلم ماركز ارتباط بگيرم
به نظرم وقتتونو برای کتاب دیگه ای بذارین.
من هم مثل بعضی از دوستان از این کتاب خوشم نیومد.من نمیتونم بگم عاشقانه بوده، اگر هم باشه،زیبا نبود.کلا دیگه از مارکز نمیخونم.
اینکه فلورنتینو با خیلی ها رابطه جنسی داشت رو میذاریم کنار ،اما مگه میشه کسی که به خدمتکارش تجاوز کرده رو آدم دونست؟
یک زن هم که بخاطرش کشته شد و
یک دختر هم بخاطرش خودکشی کرد!!!
بعد به فرمینا میگه من بخاطر تو دست نخورده موندم.
خیلی ناراحتم از اینکه این کتاب رو خوندم.
فقط بخاطر اینکه تو عنوان گفته عشق در سالهای (وبا) و خیلی هم معروف بود انتخابش کردم.
برگرفته از goodreadsیکی از قشنگ ترین کتاب های عاشقانه ایه که تاحالا خوندم. نثر لطیف و شخصیت پردازی های بینظیری داره. خیلی لذت بردم.
برگرفته از goodreadsحقیقتن نمیتونم بنویسم که لذت وافری از خوندنش بردم. در عین حالی که نمیتونم بگم کتاب تحسین پذیری نبود. حقیقت اینکه پرداختن به اینهمه جزئیات یک زندگی عادی در جریان سالهای طولانی توانایی و هنر فوق العاده ای میخواهد. و هنر کاملی از نوشتن برای اینهمه با وسواس تعریف کردن. بجز این کتاب ، گذارش یک ادمربایی و صد سال تنهایی رو از همین نویسنده قبلن خوانده بودم. هر سه به سبک رئال. با جزئیاتی متفاوت از هم که صد سال تنهایی رو نسبت به اون دوتای دیگر برایم کمی جذابتر کرد. با این حال سبک رئال، به این سبک و سیاق نوشتن هیچوقت مورد علاقه من نبوده. و علی الخصوص این کتاب، و خواندن اینهمه جزئیات خسته م کرد.
از بین تمام صفحات، فصل چهارم که از روایت رویدادهای جهان پیرامون دست کشیده بود و کمی به توصیف حس درون شخص میپرداخت بیشتر جذبم میکرد. صرفن به این خاطر که همیشه دنیای درون یک شخص، از حوادث واقعیت برایم جالبترند.
در نهایت نوشتن جز به جز این حوادث، یک عمر تجربه و دقت به انها رو میطلبد که نوششتن از هر کسی برنمی اید.
و در نهایت ه نهایت، اگر به این سبک نوشتاری علاقه دارید، مارکز و این کتابش گزینه خوبی هستند.
برگرفته از goodreadsیکی از بی نظیرترین کتابهایی که خوندم
سالهای پیش وقتی صد سال تنهایی مارکز رو خوندم خیلی دل سرد شدم و کتاب رو نیمه رها کردم چون واقعا دیگه شخصیت ها برام قابل تشخیص نبودن.
ولی عشق در زمان وبا یه شاهکاره.نویسنده همون نویسندس سبک همون سبکه با همون هجوم آدمها ولی کششی که داستان داره باعث میشه کتاب رو رها نشه کرد.
هیچ چیز تو متن عمیق نمیشه.نویسنده از احساساتی میگه که تو رفتار شخصیت ها بالعکسش رو میبینیم.طنز متن اولین چیزیه که به چشم میاد.و بعد تکرار و تکرار جملات و واقعیت ها و شخصیت هایی که تا آخر داستان اضافه میشن.
این کتاب با ترجمه آقای بهمن فرزانه عالیه
۱۰۰ درصد توصیه میشه
برگرفته از goodreadsیه کتاب طولانی در مورد یه عشق طولانی که چند دهه برای دو طرف ماجرا طول میکشه و 450 صفحه هم برای ما :))
این که میگم طولانی منظورم نسبت حاصل از تقسیم حجم کتاب به اتفاقات داستانه. تقریبا میشه گفت همه ی این 450 صفحه در مورد دو آدمه که هر کدوم بیشترین کاری که می کنن فکر کردن به اون یکیه. و خب وقتی انقدر طولانی فقط راجع به دو نفر حرف بزنی خواننده میشناستشون و ناخودآگاه از .شخصیت پردازی نسبتا قابل قبولی برخوردار میشه کتاب
برگرفته از goodreadsداستان عشقی که پس از نیم قرن دوری، هنوز در قلب عاشق و معشوق زنده است.پس از ۵۰ سال وقت کافی برای نگاه کردن به یکدیگر را پیدا میکنند.دو سالخوردهی در کمین مرگ که هیچ چیز مشترکی نداشتند مگر گذشتهی زود گذری که دیگر مال آن ها نبود
برگرفته از goodreadsیه جایی خوندم مارکز خوندن یه جور سلیقه اس، خوشحالم که این سلیقه در من هست❤️❤️❤️و عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها... من از کتاب هایی که سیر زندگی رو نشون میدن به شدت خوشم میاد.
فرمینا داثا یکی از شخصیت های مورد علاقه ام شد❤️
برگرفته از goodreadsالبته زندگی با عشق حدو مرزی ندارد.
بدون عشق محدود و کوتاه است هر چند از نظر مدت سال های زیادی را طی کرده باشد.
من ترجمه کیومرث پارسای را خواندم.
برگرفته از goodreads![منوچهر محور.](https://i.gr-assets.com/images/S/compressed.photo.goodreads.com/users/1671947528i/142400830._UX200_CR0,22,200,200_.jpg)
منوچهر محور
1 out of 5 stars
۱۴۰۱/۹/۱۳
مارکز در کنار کتابهای خیلی خوبش، کتابهای خیلی سطح پایین هم داره. این یکی از دسته دوم بود!
برگرفته از goodreads•کتاب داستان عشقی طوفانی و متلاطم را بیان میکند که پس از گذر سال ها به ساحلِ دوست داشتنِ بی انتها و بی مرز می رسد .•
قسمتی از کتاب :
«روزی خوونال حرفی به فرمینادازا زده بود که حتی تصورآن هم برا زن غیرممکن بود.
افرادی که عضوی از بدنشان را از دست می دهند ، از درد ، خارش و انقباض عضله رنج می برند ، آن هم در محلی که دیگر آن عضو وجود خارجی ندارد . حالا او هم پس از مرگ شوهرش همان حس را داشت . او را در جایی حس میکرد که وجود ندشت .»
برگرفته از goodreadsفرمینا داثا برای اینکه دستش را از دست او بیرون نکشد دیگر سیگار نمیکشید. در حیرت خود سرگردان شده بود. قادر نبود شوهری بهتر از آنکه داشت در نظر مجسم کند ولی با یادآوری آن زندگی مشترک، میدید که دشواریهای آن خیلی بیشتر از خوشیهایش بودهاند. عدم تفاهمهای دوجانبه، جر و بحثهای بیهوده، کینههایی حل نشده. ناگهان آه کشید و گفت: «چه مضحک است که میبینی در میان آنهمه بدبختی چگونه سالهای سال خوشبخت بودهای و در واقع باز هم نفهمیدهای که آیا عشق بوده است یا نه؟» وقتی دلش را خالی کرد یک نفر در آسمان ماه را خاموش کرد. کشتی با سرعت یکنواخت پیش میرفت. فاصلهای پس از فاصلهای دیگر، درست مثل یک حیوان درنده عظیمالجثه که برای حمله در کمین باشد. فرمینا داثا هم از جهان حسرت خود برگشته بود.
برگرفته از goodreadsبرای من خیلی جذاب تر از صد سال تنهایی بود. پایانشو دوست داشتم.
برگرفته از goodreads