کتاب «حالا کی بنفشه می کاری؟» نوشته فرشته مولوی، مجموعهای از یادداشتهای شخصی، خاطرات، و نوشتههای گاهنگارانهی نویسنده است که در سال ۱۳۸۹ منتشر شد. این کتاب به موضوعات مختلفی از جمله زندگی شخصی نویسنده، مهاجرت، فرهنگ، سیاست، و ادبیات میپردازد.
نویسنده در این کتاب، خاطرات و تجربیات خود را از دوران کودکی، نوجوانی، جوانی، و میانسالی به اشتراک میگذارد. او از خانواده، دوستان، عشقها، شکستها، و موفقیتهای خود مینویسد. این کتاب نوشتهای روان و گیرا است. نویسنده با زبانی ساده و صمیمی، با خواننده ارتباط برقرار میکند و تصویری از زندگی یک زن ایرانی را در اختیار خواننده قرار میدهد.
این اثر فرشته مولوی، کتابی خواندنی و قابل تامل است که با زبانی ساده و صمیمی، نگاهی انتقادی و مضامینی متفاوت تصویری از زندگیای که با فراز و نشیبهای فراوان همراه بوده است در اختیار مخاطب قرار میدهد.
«شال پشمی یشمیای را که آذر تازه برایش بافته بود٬ از جارختی برداشت و با یک نخ سیگار کشرفته از پاکت سیگار بهمن و کبریت و زیرسیگاری به ایوان رفت. روی راحتی نشست و دو پا را بالا آورد و توی شکم جمع کرد و شال را دور خودش پیچید. سیگار را روشن کرد و با کیف پکی به آن زد. حالا میشد زیر نور سرد ماهی که گاهی به گاهی پس ابری میرفت٬ به دو درخت خشکیدهاش خیره شود و فکر کند ببیند میتواند امشب که دیگر واهمه بیدار شدن اسفند را ندارد٬ از بهمن نترسد»ـ
ـ(ازمتن کتاب)