آنا دوازده ساله در روستایی کوهستانی در بولیوی زندگی میکند.جایی که معادن زیادی دارد و عدهی زیادی از مردم شهر و البته کودکان در آنجا مشغول بهکارند. او به همراه خانوادهاش در فقر زندگی میکند.دنیل، برادر آنا، با مشکل ریوی درگیر است و در هوای آلودهی روستای کوچکشان بهسختی نفس میکشد. اما این مشکل باعث نمیشود پدر خانواده که مردی عصبی، بدخلق و اغلب مست است، از تصمیماش برای بردن دنیل به معدن منصرف شود.دنیل که مشکلات تنفسی دارد، بعد از دو روز مریض می شود. وقتی آنا برای کار کردن به جای دنیل اعلام آمادگی می کند، پدرش در ابتدا چندان راضی نیست اما خانواده به پول نیاز دارد.
آنا، قهرمان کتاب رؤیای سرزمینهای پست نمیخواهد خودش و دنیل به سرنوشت تلخ بچههای معدن دچار شوند. آنا باید در این مسیر شجاع باشد تا بتواند آنچه را که در کمین نابودی آیندهشان نشسته است، از بین ببرد. او به دنبال راه چارهایست که از دنیای تاریک و خطرناک معدن دور شوند و زندگیشان را مانند صدها کودک خوشبخت و خوشحال دنیا ادامه دهند.