شاهزاده ماگنولیا پس از نبردهای بیشماره با هیولاها، به شدت خسته شده است. او برای استراحت، به ساحل میرود. اما در ساحل نیز با هیولای جدیدی به نام هیولای هزاردندان روبرو میشود.
کتاب شاهزاده سیاه پوش ۴: هیولای هزار دندان نوشتهی شانون هیل و دین هیل، ماجرای غیرقابل پیشبینی شاهزاده خانم ماگنولیا را به تصویر میکشد که بعد از مبارزه با هیولاها تصمیم میگیرد به تعطیلات برود اما اتفاقی میافتد که آنجا هم نمیتواند استراحت کند و باید آمادهی مبارزه شود.
شاهزادهی سیاهپوش در هفتهی گذشته بیش از چهارده بار با هیولاها جنگیده بود. برای همین وقتی صدای دیلینگ دیلینگ زنگ هیولا بلند شد، حسابی خسته و خوابآلود بود. خودش را کشانکشان رساند به «هیولای هزاردندان» اما باز هم خمیازه میکشید. هیولا میخواست شاهزادهی سیاهپوش را یک لقمهی چپ کند که کسی دم هیولا را کشید! کسی که نقاب و شنلی از پوست بُز داشت و چندتا زنگولهی بزی هم دور کمرش بسته بود. او انتقامگیرندهی بزها بود و وقتیکه خستگی شاهزادهی سیاهپوش را دید، به شاهزاده پیشنهاد داد به تعطیلات برود و کمی استراحت کند؛ چون فکر میکرد خودش بهتنهایی از عهدهی هیولاها برمیآید!
حالا به نظر شما، شاهزادهخانم میتواند در تعطیلات کمی استراحت کند یا اینکه هیولاها هم با او به سفر میروند؟!
هیولای هزاردندان چهارمین جلد از مجموعهی «شاهزاده سیاهپوش» است؛ مجموعهای فانتزی، با تصاویری شاد، که مناسب کودکان دبستانی است.