سیمون دوبووار متن خود را ترکیبی از ژانرها میسازد: زندگی نامه، مستند، دفتر خاطرات و اشکال داستانی. مرزهای بین داستان و غیرداستان مبهم است. خود نویسنده معتقد است که هر رویدادی که شخص مینویسد همیشه تا حدی - اگر نه بیشتر - بازآفرینی میشود. مرگی بسیار آرام، بیش از هر چیز یک دفتر خاطرات شخصی است که بر شکل روایت غالب است، روایتی روزمره که توهم بازتولید مستقیم وقایع را به وجود میآورد. سیمون دوبووار هویتی سه گانه دارد: هویت نویسنده، شخصیت اصلی و راوی.
این متن سیر تکاملی رابطه مادر و دختری را که قبلاً پرتنش بود، بازگو میکند، البته با کمی تأخیر. خانواده بووار، مادر و دختر، دیدگاههای متفاوتی را که به اشتراک میگذارند، درک کرده و میپذیرند. ما شاهد نزدیک شدن یا حتی آمیختگی راوی و مادر در حال مرگش هستیم . قبل از مرگ ، نویسنده از اینکه میدید مادرش علیه مرگ شورش میکند، به زندگی عشق میورزد، تقریباً خوشحال، مفتخر به نظر میرسید، زیرا این او را به موجودی نزدیکتر میکرد که مدتها نسبت به او بیتفاوت یا حتی دشمن بود.
موضوع مرگ همیشه موضوع تأملات سیمون دوبووار بوده است در «مرگی بسیار آرام» هم همینطور است که در آن نویسنده اگزیستانسیالیست فمینیست از سقوط حاد مادرش در یک بیماری مهلک استفاده میکند تا از مرگ خود سؤال کند. مرگ از منظر راوی ملحد و مادر مؤمنش تداعی می شود. نویسنده در این داستان، اندوه، رنج و تنهایی خود را در برابر مرگ شخصیت مادری به نمایش می گذارد. به نظر میرسد که بووار در زمانهای مختلف ترسهای خود را به مادرش منتقل میکند. گاهی راوی خشونتی پنهان را نسبت به مادرش آشکار میکند، سرزنش هایی که ناگفته میماند.