واقعا هیچی بهم اضافه نکرد. نمره ۲.۵ بهتره براش.
برگرفته از goodreads«می دونی که،سوتفاهم پیش میآد و طبیعی هم هست!»
از اونجایی که تنها نمایشنامه هایی که خوندم از شکسپیره، طبیعتن انتظاری که از نمایشنامه دارم متفاوته و نمیدونم این روزا چجوری مینویسن شون...
به هر حال تراژدی عجیبی بود! از آن هایی که باعث میشه تا مدت ها راجبش فکر کنی.
شهریور_۴٠۱_همچنان کامو خوانی...
برگرفته از goodreadsShakiba Bahrami
4 out of 5 stars
۱۴۰۰/۶/۱۷
پسرتون بعد سالها برمیگرده ولی ترجیح میده به شما و دخترتون نگه کیه تا ببینه مادر و خواهرش میشناسنش یا نه. ولی این پنهون کاری آسیبی نداره؟
روی کتاب که اسم نویسنده رو نزده بود و من به هوای اینکه امروز تولد جلال آل احمده کتاب رو خوندم:))))
آلبر کاموئه دیگه چی بگم؟🚶🏻♀️سخنی ندارم.
پ.ن : یه امتیاز بابت ویراستاری کم کردم
برگرفته از goodreads
این را درک کنید که که نه برای او و نه برای ما، نه در زندگی و نه در مرگ، نه وطنی هست و نه صلح و آرامشی.
از خدای خود بخواهید که شما را همچون سنگ کند. خوشبختی این است که آدم به جای سنگ گرفته شود؛ تنها خوشبختی حقیقی.
به وقت فروردین هزار و چهارصد و یک ...
برگرفته از goodreadsFaeze Taheri
4 out of 5 stars
۱۳۹۲/۶/۲
اگه اصرار داريد بدونيد، يه سوءتفاهم بود. سوءتفاهم هم پيش ميآد. هيچي هم ازين دنيا ندوني ، ميدوني كه سوءتفاهم پيش ميآد و طبيعي هم هست.
چهار يا پنج؟؟ چهار يا پنج؟؟!! پردهي آخر: چهار
چقد ميترسيدم اون اتفاقي كه نبايد ميفتاد بيفته... كه افتاد!
آخراش يه كم ريتمش نتند شد به نظرم و يهو كلي حرف ريخت بيرون... اما حرفاي بهفكرفروبرنده...بايد دوباره حداقل پرده آخر رو بخونم به گمونم
برگرفته از goodreadsیک اثر دیگر از آلبرکامو،
آثار کامو همیشه در عین سادگی از پیچیدگی خاصی برخوردارند ومن رو به فکر فرو میبرند.
به نظر من چند صفحه پایانی کتاب اوجش بودند.
مادری که یکدفعه دچار یک تغییر شد بخاطر زنده شدن عشق دروجودش؛
دختری که عشق را چیزی بیهوده میپنداشت؛
وبهترین راه خوشبختی را سنگ شدن میدانست
مانند خدایی که حتی فریاد کمک خواستن را نمیشنود ،
اگر هم بشنود به درخواستمان نه میگوید !
برگرفته از goodreadsمن آزادیم رو از دست دادم. جهنم از اینجاست که شروع میشه...
بسیار دوستش داشتم. آدم باید سنگ بشه...عین خدا، سنگی.. خدایی که میشنوه ولی پاسخ نمیده.
اگر هم بشنوه جوابش نه هست....
کتابی کوتاه و درخور توجه
برگرفته از goodreads
شما مسلماً به زبانی حرف می زنید که من درکش نمی کنم.معنای کلماتی مثل عشق و شادی و رنج را من درست درک نمی کنم.
برگرفته از goodreadsSaye Tafreshi
5 out of 5 stars
۱۳۹۷/۱۰/۲۴
فقط میتونم بگم لذت بردم از تک تک کلماتش👌🏻���🏻
برگرفته از goodreadsOmid Mojdehgoo
3 out of 5 stars
۱۴۰۱/۵/۱۰
مثل همیشه فاقد احساس...
برای کامو حسآمیزی هیچوقت معنایی نداشت و بعضی اوقات همین نبود احساسات و هیجانات داستان را غیرقابل تصور میکند.
واژگانی ادبی و دیالوگهایی قابل تأمل ولی شخصیتهایی سرد و پوچ که به دور از انتظار هستند.
در بیگانه و سقوط بدون شک این نوع نگارش یک شاهکار آفریده ولی فکر نمیکنم مناسب این داستان بوده باشه.
برگرفته از goodreadsکامو جان روحت شاد.
برگرفته از goodreadsشاید این دومین تجربم از خوندن نمایشنامه باشه و واقعا دارم علاقه مند میشم بهش.
دست نویسنده انگار برای فضاسازی توی نمایشنامه خیلی بازتره و خیلی سریع و تر و بهتر میتونه فضا ها رو با چند جملهی کوتاه توصیف کنه.
فضای سوءتفاهم به شدت سرد و غمدار بود، که به سرعت هم به کل اروپا تعمیم داده میشد، در مقابل هم سرزمین های افتابی توصیف میشد که نماد یک سرزمین پر از امید و شادی و عشق بود.
سراسر کتاب از تنهایی ادم ها، تقدیر و سخت بودن مبارزه با اون و خودخواهی ادم ها بحث میشه. یجورایی حس میکردم همه رو میخواد خود خواه نشون بده که واقعیت هم همینه،هیچ کس کاری رو جز برای رضای درونش انجام نمیده حتی اگه با رنج همراه باشه.
در کل برای خود من یبار دیگه همون یذرهای از اگزیستانسیالیسم که توی ذهنم بود زنده شد و دوباره ذهنمو درگیر کرد.
برگرفته از goodreads
چقدر نوع نگاه و دغدغههای کامو رو دوست دارم. البته خیلی زوده اینقدر علاقهمند شم، چون هنوز خیلی از آثار شاخصشو نخوندم. ریویوها هم کامل بودن. بهخصوص مال حسین شریفی عزیز دیدم چقدر خوب نوشتن. دیگه من چیز زیادی ندارم بگم. لذت بردم. منو یاد اتاق ورونیکا هم انداخت. و جسارت میکنم میگم ترجمه و ویرایش میتونست بهتر باشه. چند نقطۀ خیلی عالی هم داشت که دیدم بقیه هم نوشتن. پایانبندی هم که عالی. من با خودم میگم پایانبندی توی فیلم و تئاتر سختتر از داستانه. اینجا هم سوء تفاهم پایان سختی داشت. اما کاموی خوشقلمی هم داشت. :D
برگرفته از goodreadsبدون هیچ پیش فرض ذهنی رفتم سراغ نمایشنامه، بعد از چند خط از صحنه سوم از پرده اول از تعجب خشک شدم و خشک شدگی تا پایان خواندن ��مایش همراهمان بود.... ی جا اخر این فضای سرد و تاریک نمایش نامه مادر میگه: من آزادیم رو از دست داده ام. جهنم از اینجاست که شروع میشه!
برگرفته از goodreadsبه راستی هم چقدر زیاد شدن آدمایی شبیه مارتا و مادرش که ما هرروز دور و ور خودمون میبینیم،آدمای سنگی که برای نجات خودشون دست به هرکاری میزنن بی اینکه حس بدی نسبت به کارشون داشته باشن
برگرفته از goodreadsLivewithbooks
1 out of 5 stars
۱۳۹۹/۲/۲۳
اول اینکه ترجمه جلال اصلا نخونید من فقط این ترجمه در دسترسم بود. دوم اینکه خود داستان هم دوست نداشتم. نمیدونم شاید اگه ترجمه دیهیمی میخوندم یه ستاره بیشتر میدادم.
برگرفته از goodreadsگیراترین لحظهی این نمایشنامه برای من، لحظهی مواجههی مادر با قتل پسر بود؛ آن خونسردی که ناشی از یک عمر کرختی و عادت به جنایت بود؛ آن مکافاتی که مقدر شدهبود و گویی مادر سنگشده از مدتها پیش خودش را به آن سپرده بود.
«مادر: (با لحنی عادی) خب، من خوب میدانستم که روزی ورق به این طریق برمیگردد و میدانستم که آنوقت باید تمامش کرد.»
«مادر: ... من دیگر فکر هیچچیز نیستم و حتی طغیان و هیجان هم در من نیست و گمان میکنم این مکافات من است و گمان میکنم لحظاتی هست که تمام جانیها در آن مثل من درونشان خالی، بیبر و بدون هیچگونه آیندهی ممکن است.»
برگرفته از goodreadsFarshadkhm
2 out of 5 stars
۱۳۹۹/۵/۱۸
امشب ١٧ مرداد ٩٩ و من اين نمايشنامه رو در عرض ٢ساعت خواندم. در مجموع نمايشنامه خوبي بود و در اين اثر هم مشابه ديگر آثار كامو ميتوان حس نااميدي و عدم وجود سرانجامي براي زندگي دنيوي را يافت خصوصأ در ديالوگ هاي پاياني كه از زبان "مارتا" شخصيت اصلي داستان بيان ميشود.
برگرفته از goodreadsMaryam Madadi
3 out of 5 stars
۱۳۹۷/۱۲/۱۶
اگر قصد خوندن این کتاب رو دارین از خوندن مقدمه اش صرف نظر کنین
کل داستان رو اسپویل کرده بود-___-
برگرفته از goodreadsنسبت به بیگانه داستان ضعیف تری داشت
اما بدکی نبود
با این که کوتاه بود اما یکم کش اومد
صحنه های اخرش قشنگ تر بود
برگرفته از goodreadsDarth Arsalan
5 out of 5 stars
۱۳۹۸/۵/۲۶
فوقالعاده و پر از جملات و دغدغههای اگزیستنشیال که به نیهیلیسم هم گرایش داره
برگرفته از goodreadsشبیه سایر آثار کامو سراسر واقعیت بود
.
انسان منزجر تنهای سرگردان در ابدیت، بی هیچ امیدی به روشنایی در پایان.
انسان عاصی که حتی طغیانش هم راه به جایی نخواهد برد...
انسانی که قرن هاست از شنیدن آوای آسمان،طبیعت و هم نوعش عاجز شده.
برگرفته از goodreadsنماشنامه ای که آلبرکامو در سن ۲۸ سالگی در آغاز جنگ جهانی٬ زمانیکه فرانسه در اشغال آلمان بوده و او در نهضت مقاومت فعالیت می کرده نوشته. این نمایشنامه اولین بار در ۱۹۴۴ به نمایش در می آید.
نوشته ایست بسیار شسته رفته و فکر شده با انسجامی بی نظیر و حاوی اندیشه های فلسفی در باره مرگ و جنایت. یک تراژدی تکان دهنده و فراموش نشدنی از خواهر و مادری که صاحب مسافرخانه ای هستند و پسر خانواده را که پس از ۲۰ سال دوری برای غافلگیر کردن آنان با هویت یک غریبه در آنجا منزل می گزیند٬ برای تصاحب پولش میکشند و روز بعد پس از آگاهی از ماجرا هر دو خودکشی میکنند.
صحنه ها بسیار زنده و برانگیزاننده است و استادی کامو در پرداختن آنها شایسته تحسین. ولی نه تنها صحنه پردازی استادانه بلکه نگرش فلسفی ورای این رویدادها نیز جالب توجه اند. شاید نتوان به درستی تمامی این نگرشها را نقل کرد چه تنها با خواندن و طی رویدادها و دیالوگهاست که خواننده با حقایقی روبرو شده و به تفکر واداشته میشود . همچنین این اثر همچون گونه های دیگر هنر٬ میتواند احساسات و اندیشه های منحصر به فردی در هر خواننده برانگیزد.
برگرفته از goodreadsArezoo Banooei
4 out of 5 stars
۱۴۰۲/۱۰/۲۷
غم و غصهی تو در برابر اون بیعدالتیای که در حق بشر شده هیچه.
برگرفته از goodreadsAlborz Taheri
3 out of 5 stars
۱۳۹۲/۳/۳
یک ) مادر : آه! اون وقتا کمک داشتم ، ولی کار هم خیلی سنگین بود . من و شوهرم از پس این همه کار بر نمی اومدیم . حتی فرصت نداشتیم به همدیگر فکر کنیم و حتی پیش از اینکه فوت کنه دیگه فراموشش کرده بودم .
دو ) یان : ... من این زخم رو خوب می شناسم . ترسه ، ترس از تنهایی ، ترسی که از وقتی به دنیا می آییم باهامونه . رسیدن به این نتیجه که جوابی در کار نیست .
سه ) ماریا : (با فریاد) به همون حقی که عشقم به من می ده!
مارتا : این کلمه ایی که گفتین معنی اش چیه ؟
ماریا : معنی اش همینه . همینه که داره تیکه تیکه ام میکنه ، همینه که مثل خوره داره من رو می خوره ، همین هذیونی که به دستهام این قوت رو می ده که خفت کنم،بکشمت ...
چهار ) مارتا : ... تو باید واقعیت رو قبول کنی
ماریا : کدوم واقعیت ؟
مارتا : این واقعیت که هیچ کس هیچ کسِ دیگه ایی رو به جا نمی آره . هیچ کسی رو واقعا نمیشناسه.
تا انتهای پرده دوم با کشش خاصی داستان جلو میره و از پرده سوم به خصوص صحنه ی سوم و چهارم به شدت رنگ و بوی کامویی به خود می گیرد . شخصیت پردازی مارتا عالی از آب درآمده است و روند داستان بسیار خوب است - البته این جذابیت طبعا برای افرادی که به عقاید کامو حس نزدیکی می کنند بیشتر هم هست -
انتهای این نمایشنامه به این فکر رفتم که واقعا قدرت نمایش - تئاتر و سینما - و اثرش بر مخاطب به شدت می تواند قوی تر از رمان و کتاب باشد .
خلاصه کلام اینکه از نظر ساختار بسیار خوب و از نظر عقاید خیلی با عقاید من نمیخونه .
برگرفته از goodreadsMelika khorram
3 out of 5 stars
۱۳۹۸/۱۰/۶
مردی با آرزوی ثروتمند شدن، زادگاهش را ترک میکند و پس از بیست و چند سال که متمول شده است به همراه فرزند و همسرش به زادگاهش بازمیگردد. مادر و خواهرش مهمانخانهای را میگردانند. مرد تنهایی به مهمانخانه رفته و اتاقی را اجاره میکند. او میخواهد با لحن و شیوه خاص خود این مسئله را مطرح نماید.
سرتاسر داستان پر است از سوءتفاهم، فریب، خشم و عشق و نفرت. نکته جالب در این نمایشنامه آن است که چرا انسان نتواند در هر کار، مسئله یا مشکلی شیوه مخصوص به خودش را انتخاب کند. یا آزادی اختیار داشته باشد؟ چرا انسان برای انجام هرکاری از همان شیوه ای استفاده کند که اکثریت مردم از آن استفاده میکنند و روش مختص به خودش را نداشته باشد؟!
شخصیت مارتا خیلی روی اعصابم بود، بی وجدان و بی احساس در عین حال وفادار به مادر!
این کتاب دومین نمایشنامهای بود که خوندم.
بعد از خوندنش این فکر در ذهنم اومد که بسیاری از روابط ما تحت تأثیر سوءتفاهم های کوچک و بزرگ خدشهدار میشود بدون اینکه هیچ یک از طرفین تلاشی برای برطرف کردن آن سوء تفاهم انجام بدهند. این هست که یکسری ازروابط ما مثل خانهای است که روی آب شناور هست و هیچ پایه مستحکمی ندارند و تلاشی هم برای ساخت آن پایه مستحکم نمیشود...
برگرفته از goodreadsNazanin Banaei
5 out of 5 stars
۱۳۹۵/۱/۱۴
از خدای خودتان بخواهید که شما را همچون سنگ کند.خوشبختی اینست که آدم به جای سنگ گرفته شود،تنها خوشبختی حقیقی.مثل سنگ عمل کنید،در مقابل تمام فریادها کر باشید و هرگاه وقتش شد به سنگ بپیوندید.ولی اگر حس کردید که برای ورود درین آرامش کور خیلی لش هستید،به ما بپیوندید؛به ما در خانه ی عمومی مان.خدا نگهدار خواهرم!همه چیز آسان است،خواهید دید.شما باید میان سعادت احمقانه ی گرفتاریهای دنیا و بستر لزج و چسبنده ای که ما در آن به انتظارتان هستیم یکی را انتخاب کنید.
خوندنش حدودن دو سه ساعت وقت برد، از کالیگولا هم خیلی جذابتر بود، همزمان دارم بار هستی رو میخونم و توما داره میگه اودیپ هم بر اثر سوءتفاهم خانوادش رو کشت و از جنبههای دیگه بررسیش میکنه.. الان تو ذهنم همه ی اینا داره میچرخه،ترجمهی جلال آل احمد رو خوندم و خوب بود و توصیهش میکنم، مخصوصن واسه کسایی که فکر میکنن مدتهاست که دیگه نه از چیزی خوشحال میشن و نه چندان متأثر. ما همه اینجاییم و خستهایم و میخوایم فرار کنیم، توی این مهمانخانهی مهمانکش روزش تاریک...
برگرفته از goodreadsIla Akbari
4 out of 5 stars
۱۴۰۰/۵/۱۷
نمایشیست با دید کاملا اگزیستانسیال.
پسری که بعد از ۲۰ سال با مال و اموال بسیار به مهمانخانه خانه خواهر و مادرش برمیگردد تا به آنها کمک کند و توسط آنها برای دزدیدن مال و اموالش به قتل میرسد.
نکته شایان توجه دقت روی عذاب وجدان مادر و خواهر بعد از قتل هم خونشان است.
در تمام نمايشنامه مادر را نماد انفعال و بی علاقگی میبینیم.
شخصی که نه عشقی احساس میکند و نه نفرت و عذابی
و خواهر که در سرش آرزوهای بزرگ برای اینده اش دارد.
پس از قتل ژان
مادر دوباره عشق و عذاب احساس میکند که باعث میشود خودکشی کند و در اینجا شخصیت خواهر به شخصیت مادر قبل از قتل پسرش تبدیل میشود(دیالوگ با ماریا)
نویسنده ماریا(همسر ژان) را در یک دوراهی حسی رها میکند تا مخاطب خود به شیوه خود داستان ماریا را تمام کند.
دوراهی ای که معلوم نیست ماریا هم مانند خواهر شوهرش و گذشته مادر شوهرش به یک پوچی آسوده میرسد یا تا پایان عمرش با درد و رنج زندگی خواهد کرد.
برگرفته از goodreadsعالی... تمام کتاب توی یک بحران میگذشت... و از همون اول باعث درگیر شدن و کلنجار رفتن آدم با خودش می شد و کتاب با پوچ گرایی تموم می شد و ازین نظر شبیه بیگانه بود که کاراکتر تو آخر داستان طغیان میکنه...و البته ترجمه خشایار دیهیمی هم عالی بود
.
.
.
اینهمه شیون و زاری برای چی؟ برای عشق، برای دریا؟ همه ش چرنده. همه ش مسخره بازیه.
همه مون یه خونه بیشتر نداریم، همون خونه مخوفی که دست آخر همه مون رو می چپونن توش، بغل به بغل همدیگه.
تو هم به همین جواب می رسی. و اگه اون وقتی که به این جواب رسیدی جونش رو داشته باشی، با یه جور کیف و لذت یاد همچو روزی می افتی که هنوز فکر میکردی سر خط تلخ ترین تبعید هستی که اسمش رو گذاشتیم تنهایی.
چطور نمی فهمی؟ غم و غصه تو در برابر اون بی عدالتی که در حق بشر شده هیچه.
#آلبر_کامو #سوءتفاهم
برگرفته از goodreadsهر چه به پایان نمایشنامه نزدیک تر می شدم درک شخصیت "مارتا" برایم آسان تر می شد و در پایان بیش از شخصیت های دیگر داستان جذبم کرد.
"جاهایی هست که گرچه از دریا دور است،ولی نسیم شامگاهش گاهی بوی خزه را با خود می آورد.و با آنها،از پلاژهای نمناک که صدای مرغان دریایی طنین داراست و یا از ساحل های طلایی رنگ و دم غروب بی پایان آنجا حرف می زند.ولی نفس باد پیش از اینکه به اینجا برسد،می میرد،بند می آید و من هرگز آنچه را که باید داشته باشم،نداشته ام."
برگرفته از goodreadsJJ Khodadadi
3 out of 5 stars
۱۳۹۲/۷/۱
نمایشنامه ای از آلبر کامو که قبلا خلاصه اون رو توی یکی از کتابای وودی آلن خونده بودم!
به مانند بسیاری دیگر از آثار کامو توی این نمایشنامه هم خواننده با سوالات مختلفی از زندگی و مرگ و چرایی و پوچی روبرو میشه
نمیدونم به خاطر اینکه داستان برای من تکراری بود از این اثر چندان رضایت نداشتم یا منتظر خوندن کتابی در حد بیگانه بودم و یا واقعا اثر درحد انتظاری از کامو نبود
برگرفته از goodreads