در رمان «كتاب دزد»، مارکوس زوساک ما را به آلمان نازی میبرد، نه از طریق دیدگان سربازان، بلکه از دیدگاه منحصربهفرد مرگ. لیزل ممینگر، دختری جوان، در میان سختیها با کتابهای دزدی آرامش مییابد. او فرزندخواندهی یک زوج به نامهای هانس و رزا هوبرمن است. آنها به تکیهگاههای عشق لیزل تبدیل میشوند. به او خواندن میآموزند و دری به دنیایی فراتر از واقعیت سختی که آنها را احاطه کرده میگشایند. لیزل کتابهای دزدی را همچون گنجینههایی جمعآوری میکند؛ گویا هر یک پناهگاهی برای فرار است.
داستان در پسزمینهی جنگ و نفرت روایت میشود. زوساک روایتهای شخصی را با بستر تاریخی در هم میآمیزد و یادآور تأثیر ویرانگر جنگ میشود. با این حال، جرقههای امید به چشم میخورند. دوستی لیزل با رودی استینر، همراهی پرشور و وفادار و ارتباط او با مکس واندنبرگ، پناهنده یهودی که توسط خانواده هوبرمن پنهان شده است ، گواهی بر قدرت ماندگار ارتباط انسانی است. «كتاب دزد» دربارهی انعطافپذیری، قدرت دگرگونکنندهی داستانها و روح انسان است. ما را به رویارویی با وحشتهای جنگ فرا میخواند، در حالی که از اعمال کوچک شجاعت و دلسوزی در تاریکترین زمانها تجلیل میکند.
کتابدزد همهچیز داره، عشق، مهربونی، درد، دلتنگی، ترس، حسرت، دوری، دزدی، از خودگذشتگی... و شما با کتاب هر احساسی رو تجربه میکنید، ناراحتی، خوشحالی، اشک، لبخند... کتابدزد اسمیه که راوی به دخترکی به اسم لیزل داده. دخترکی که قراره همراه برادر کوچکش به خانوادهای برای سرپرستی سپرده بشه در مونیخ در هنگامهی جنگ جهانی و آلمان نازی. اما برادر کوچک در میانهی راه مقصدش رو به دیار باقی تغییر میده. دختر به خانوادهی نسبتاً فقیر تحویل داده میشه که متشکل از مردی مهربان و آکاردئون نواز و زنی تقریباً سختگیره. کل کتاب داستان این دخترک رو میخونیم. داستان واقعا جذاب و لطیف و غمناکه با یک راوی غیر منتظره.ه
پ.ن: فیلمی به همین نام از روی کتاب ساخته شده که اون هم واقعا عالی و خوش ساخته و قسمتی از این امتیاز شاید به خاطر تاثیر فیلم باشه.ه
برگرفته از goodreads
Arghoon
5 out of 5 stars
۱۳۹۹/۹/۱۹
داستان شیرینی بود و علی رغم حجم زیادش خوندنش راحت بود و سریع پیش میرفت. نحوه روایت خلاقانه بود و از نظر نکات تاریخی هم زاویه ی جدیدی داشت، فکر میکنم قبل از این هیچ کتابی درباره جنگ جهانی دوم نبوده که خود مردم آلمان نازی مرکز روایت باشن. داستان از زبان"مرگ"روایت میشه، اما نه مرگی که تبر زنگ زده به دست داره و شنل سیاه رنگ پوشیده....
برگرفته از goodreads
Maede
4 out of 5 stars
۱۴۰۱/۷/۸
امتیاز واقعی ۴/۵
از جون یک کتاب داستان دیگه چی میخوایم؟ راوی «مرگ» باشه داستان در جنگ جهانی دوم باشه نازیها و یهودیها هر دو در داستان نقش بازی کنند شخصیت اصلی کتابهاش رو بدزده کار مورد علاقهش خواندن باشه یک بابای خارقالعاده در داستان باشه مرگ بارها به کتاب سر بزنه (و تو این رو از همون صفحههای اول بدونی) یک عشق معصومانه در حسرت یک بوسه داشته باشه
این کتاب مدتها در کتابخونهم مونده بود. هربار که سمتش میرفتم و حجمش رو میدیدم بیخیالش میشدم. اما این روزها فرصتی شد که بالاخره چند روز رو صبح تا شب با هم باشیم و باید بگم که به طور خوبی شگفتزده شدم! نویسنده بدون شک عالیه و مدتها بود کتاب معاصری با قلمی انقدر قوی نخونده بودم
کتاب داستان دختریه درست در آستانهی جنگ جهانی دوم توسط زن و شوهری در آلمان به فرزندی پذیرفته میشه و ما سالهای جنگ رو با «لایزل» در یک شهر کوچک میگذرونیم. سالهای یادگرفتن، دوستی، دزدی، عشق، بزرگشدن، بازی و از دستدادن. از همه جالبتر اینه که راوی داستان کسی جز مرگ نیست که به داستان این دختر به دلایلی علاقمند شده. نویسنده به قدری اینکار رو خوب انجام داده که تا به حال انقدر با عزرائیل در هیچ کتابی انقدر ارتباط برقرار نکرده بودم
در این سالها این چندمین کتابیه که در مورد جنگ جهانی دوم میخونم و «کتاب دزد» از چند جهت از بقیه بهتر بوده ۱. برخلاف بیشتر کتابها، به مردم آلمان میپردازه و با شرایط ذهنیشون آشنامون میکنه ۲. داستان درد و مشکلات یهودیها رو هم در خودش گنجانده ۳. شرایط زندگی مردم عادی آلمان در مدت جنگ رو تصویر میکنه
به طور کلی کتاب دوستداشتنی اما تلخیه که همینطور که میشه باهاش ذوق قدم زدن توی یک کتابخونهی بزرگ رو تجربه کرد، میشه از داغ از دست دادن باهاش خون گریه کرد و آخ که این روزهای تلخ این ترکیب چقدر به من ساخت
:یادآوری برای آینده این ریویو رو دارم در حالی مینویسم که امروز صبح بیدار شدم و دیدم با دانشجوهای شریف دیشب چکار کردن. امروز سالگردمونه و من همهی ذوق وجودم زیر خروارها خشم دفن شده. این کتاب رو در روزهایی خوندم که اگه زمین میگذاشتمش، حس میکردم ممکنه در لحظه عقلم رو از دست بدم
حیف وقتی ک براش گذاشتم😏خداروشکر میکنم ک نخریدمش و از طاقچه خوندمش
برگرفته از goodreads
Fatemeh Nazari
5 out of 5 stars
۱۳۹۷/۵/۱۶
راستش تا قبل از خوندنِ قسمت های آخر کتاب، تصمیم داشتم ۴ ستاره بهش بدم. اما آخرای کتاب به قدری تأثیرگذار بود که نظرم رو عوض کرد. بعد از مدت ها کتابی جوری اشکم رو درآورد که چشمام دیگه کلمات رو نمیدید. اینقدر قشنگ روایت شده بود و اینقدر خوب از قدرت واژه ها گفته بود که واقعا نمیتونم درموردش چیزی بگم. تو این کتاب مرگ، زندگی لیزل رو روایت میکنه. دختر ده ساله ای که مادرش به خاطر کمونیست بودن به اردوگاه کار اجباری فرستاده شده و پدر واقعیش رو هیچ وقت ندیده و برادر کوچیکش تو سرمای جانسوزِ برف، تو ایستگاه قطار میمیره. و حالا سرپرستی لیزل رو به زن و مرد نسبتا فقیری دادن. لیزل خوندن و نوشتن بلد نیست اما موقع خاکسپاری برادرش یه کتاب میدزده! اون کتاب، شروعِ کتاب دزدی های لیزله. بخش اعظم دردناک بودن داستان به خاطر جنگه. جنگ جهانی دوم، هیتلر، متفقین، ترس، بمباران. و تو هر داستانی که جنگ حضور داشته باشه، قطعا غم هم همراهش هست. روایت این کتاب عجیبه. اولش حسابی آدم رو سردرگم میکنه و دیر پیش میره. طول میکشه که آدم با شخصیت ها خو بگیره. اما یک جایی نزدیک آخرای کتاب، یهو به خودش میاد و میبینه چقدر غرق شخصیت ها شده. چقدر میشناستشون و چقدر دوستشون داره. اما همه ی جای کتاب، نشونی هست که یادمون بندازه راوی مرگه و این یعنی شخصیت های کتاب موندگار نیستن و این چیزیه که از اول تا آخر ماجرا میدونیمش اما بازم صفحات آخر قلب آدمو به درد میاره. لذت بردم از کتاب با اینکه اولش دیر بهش عادت کردم و جاهایی برام خسته کننده بود و نمیشد خیلی یسره خوندش. ترجمه هم خیلی خوب بود. فیلم این کتاب هم ساخته شده ولی راستش من به حدی شخصیت هارو دوست داشتم که فعلا تصمیم دارم فیلم رو نبینم تا فعلا با تصویر ذهنی خودم از کتاب زندگی کنم. *این کتاب رو جیره ی کتاب واسم فرستاده بود. مرسی از این سایت خفن که همیشه کتابای خوبی میفرسته*
برگرفته از goodreads
Leila
3 out of 5 stars
۱۳۹۹/۵/۲۰
هر فرصتی مستقیما به فرصتی دیگر منجر میشود، درست همانطور که خطری به خطر دیگر، یک زندگی به زندگی دیگر و مرگی به مرگ دیگر منجر میشود.
لیزل ممینگر، دختری نه ساله است که در آغاز جنگ جهانی دوم به فرزندخواندگی پذیرفته میشود. او در مونیخ زندگی میکند و با دزدیدن کتابها و مطالعهشان سعی دارد دنیایی ��یبا و دور از هیاهوی مرگ و ویرانی برای خود خلق کند.
پ.ن۱: یکی از نکات جالب برای من این بود که راوی ، هم در این کتاب و هم در کتابی که دقیقا پیش از این خواندم - غولمدفون- "مرگ" است ؛ با این تفاوت که در آغاز "کتاب دزد" راوی خود را معرفی میکند ولی در "غول مدفون" در پایان کتاب متوجه میشویم قایقران که نماد "مرگ" هست ، راوی است. پ.ن.۲: عناوین هر فصل، عنوان کتابهایی است که هر کدام نقشی در زندگی لیزل داشتهاند.
۲۰ مرداد۹۹
برگرفته از goodreads
Rana Heshmati
4 out of 5 stars
۱۳۹۶/۱۱/۱۸
«آب، شکوهمند و زمردین و سرشار بود. میتوانست سنگهای کف رودخانه را ببیند و نغمۀ آشنای آب را بشنود. دنیا لیاقت چنین رودخانهای را نداشت.» .. قلبم برای جنگها و خونها، آن قدر فشرده ست، که کلامی ندارم.
برگرفته از goodreads
Mahshid
5 out of 5 stars
۱۴۰۰/۱۲/۱۱
"پیشوا تصمیم گرفته بود که با واژه ها بر دنیا حکومت کنه،او گفت:من هرگز اسلحه به دست نمیگیرم،نیازی بهش ندارم." داستان در آلمان نازی و زمان جنگ جهانی دوم ،در شهر کوچکی به اسم مالچین اتفاق میفته.دختر کوچکی به اسم لیزل ممینگر که مادرش بخاطر کمونیست بودنشون مجبور میشه از خودش جداش کنه و سرپرستیش رو به خانواده ای به اسم هوبرمن در مالچینگ بسپره. لیزل خواندن و نوشتن بلد نیست،اما ناپدریش،هرشب بعد از بیدار شدن لیزل بخاطر کابوس هاش ،کنارش میمونه بهش خوندن رو یاد میده. در نهایت در دنیایی که زیاد کسی به کتاب ها اهمیت نمیده،تنها کتاب مهم ،کتابیه که پیشوا نوشته و بقیه کتاب ها به دلایل مختلف سوزونده میشن،لیزل ارزش کتاب هارا درک میکنه و دست به دزدیدن کتاب ها میزنه. مهم ترین چیزی که توی کتاب بود اهمیت واژه هاست،همون واژه هایی که هیتلر ازشون به جای اسلحه استفاده کرد. کل داستان از زبان فرشته مرگ بیان میشه،و اون تمام اتفاقاتی که از انسان ها دیده رو تعریف میکنه،و حتی معتقده جنگ رییس اونه و حالا خیلی خسته است،چون بخاطر جنگ هرروز کلی جنازه وجود داره که باید با خودش ببرتشون و هیچ استراحتی نداره. دقیقا توی این موقعیت دنیای الان،که جنگ پیش اومده باید شروع به خوندن این کتاب میکردم،من با هیچ کتابی گریه نکردم اما با اینکتاب با اعماق وجودم گریه کردم،بخاطر انسان های بیگناهی که توی جنگ کشته میشن،محله های فقیر نشینی که با خاک یکسان میشه،ادم هایی که فقط بخاطر دینشون،عقایدشون یا نژادشون حق زندگی ازشون سلب میشه و مجبورند تمام زندگیشون رو توی درد،شکنجه و ترس بگذرونند. اگرمیتونستم بیشتر از پنج ستاره به این کتاب میدادم،از نظر من تنها مشکل کتاب شاید این باشه که بعضی جاها نویسنده مرگ کاراکتر هارو خودش جلو جلو اسپویل کرده،البته این موضوع واسه من زیاد مهم نیست چون من از اون دسته از آدمام که در هر صورت،وسط کتاب خوندن میرم ته کتاب رو میخونم که ببینم چی میشه،پس به هر حال به حالم فرقی نمیکرد این موضوع و زیاد هم اذیتم نکرد،ولی شاید اگه روی این موضوع حساس باشید یکم اذیتتون کنه. توی داستان رنگ ها،آسمان و خیلی چیزهای دیگه با دقت توصیف شده که من خیلی این موضوع رو دوست دارم،عاشق تک تک کاراکترهای کتابم،همشون به خوبی توصیف شدن و به خوبی تونستم با همشون ارتباط برقرار کنم.جزو اون دسته از کتاب هاییه که مطمئنم بعد از یه مدت دلم شدید براش تنگ میشه و دوباره میرم سراغش.خلاصه اینکه پیشنهاد میکنم حتما حتما این کتاب رو بخونید،فکر نمیکنم پشیمون بشید.
خوانش دوم: مهم نیست چندبار این کتاب رو بخونم ، هربار قراره باهاش مثل دفعه اول اشک بریزم:)
برگرفته از goodreads
Mahsa
4 out of 5 stars
۱۳۹۵/۹/۴
“You hungry?” Rudy asked. Liesel replied. “Starving.” For a book.
به کلمه ها فکر کردید؟ به جادویی که خودش رو بینشون پنهان کرده؟ به اینکه اگه کلمهها نبودن چه اتفاقی می افتاد؟ فکر کردید که کنار هم گذاشتنشون و ساختن یه جمله چقدر جادوییه؟ که اگه کلمات رو نداشتیم، هیچکس نمیتونست با کلمات بازی کنه و قوانین و دستورات جنگ رو باهاشون بسازه... و شاید اصلا بودنشون هیچ فایدهای نداره و بهتر بود هیچوقت هیچ کلمهای وجود نداشت...
THE BOOK THIEF—LAST LINE I have hated the words and I have loved them, and I hope I have made them right.
برای من چهار روز طول کشید که در نهایت خودم رو در حالی ببینم که دارم بیصبری میکنم برای ادامه ی این کتاب. چهار روز و حدودا دویست صفحه خودم رو مجبور به خوندن کردم. اما باقیمونده رو طی دو روز خوندم. چه اتفاقی افتاد؟ درگیر خیابون هیمل شدم. درگیر ساکنان این خیابون و زندگیشون. گرمی خونههاشون و سرمای غمها��ون بهم رسید. نفس کشیدم باهاشون. و بالاخره دوست داشتنشون رو شروع کردم.
لیزل و برادر کوچیکش توسط هانس و رُزا به فرزندی پذیرفته میشن. آدرسشون؛ خیابون هیمل، یه خونه ی کوچیک و گرم. برادر لیزل توی راه طاقت نمیاره و جلوی چشمهای لیزل میمیره ولیزل تنهای تنها به خونه ی جدیدش میرسه. هانس، مردی که لیزل قراره پاپا صداش کنه، تبدیل به زیباترین تکیهگاه میشه براش. این هانس دوستداشتنی خیلی آسون و سریع خودش رو توی دل منِ خواننده جا کرد. با این کتاب قراره با این خانواده همراه بشیم، و قراره روزهای سخت دوران هیتلر رو از نگاه گوشهای از آلمان به اسم خیابان هیمل بخونیم. خیابونی که معنیش میشه بهشت و شاهد فصلهای قشنگ دوستی شیرین لیزل و رودی خواهد بود. و در سختیها و تلخیهای داستان این خیابون، بدرفتاری با یهودیها، جنگ و ترس رو خواهیم خوند.
THERE WAS once a strange, small man. He decided three important details about his life: 1.He would part his hair from the opposite side to everyone else. 2.He would make himself a small, strange mustache. 3.He would one day rule the world.
لیزل خوندن بلد نیست و به سختی یاد خواهد گرفت؛ اما قراره که عاشق کلمات بشه. قراره کلمات رو بخونه، بفهمه، و نفس بکشه. و قراره برای این علاقه ی عمیق و در دوران کتاب سوزی، کتاب بدزده و تبدیل به یک "کتابدزد" بشه. اسمی که دوستش خواهد داشت و شنیدنش براش شیرین خواهد بود.
راوی این کتاب شخصیه که پررنگترین حضور رو طی دوران جنگ از خودش نشون میده؛ مرگ. روایت مرگ روایت متفاوت و زیباییه. از خودش برامون میگه، از گرفتن روحها، از روزهایی که سپری کرده، و از لیزل و زندگیش.
و قسمت عجیب اما قشنگ این روایت اینه که راوی این قصه اصلا صبور نیست. به معما ساختن علاقهای نداره و آخر هر بخش رو اول از همه به ما میگه. که عادتشه پایانهای تلخ رو برامون اسپویل کنه، و تو خیلی خوب میدونی آخر قصه کی قراره زنده بمونه، و کی قراره که بمیره. اما با این وجود با اشتیاق تا آخرین صفحه رو ورق میزنی، و فکر میکنم این اتفاق قشنگیه. چون ته تهش همه ی ما از خیلی پایانها خبر داریم، اما این باعث نمیشه آماده باشیم. چون بین تمام این پایانها، هزار تا قصه ی کوچیک و پر از رنگ هست. و این آخرش نیست که مهمه... مهم نیست که اواسط کتاب خبر مرگ کی رو از راوی شنیدی و میدونی که از دستش خواهی داد... چون هروقت برسی به اون پاراگراف، برسی به لحظه ی اتفاق افتادنش، گریه خواهی کرد... انگار نه انگار که میدونستی... چون این کلمهها هستن که مهمن. اینکه بین خوندن آینده و لحظه ی اتفاق افتادنش چه اتفاقاتی افتاده، چه کلماتی رد و بدل شدن، و چه کلمههایی با بیرحمی دفن شدن و هرگز به زبون نیومدن...
How many books had she touched? How many had she felt?
پ.ن: به تمام کسانی که فیلم این کتاب رو دیدند و دوستش داشتند، خوندن کتابش رو هم پیشنهاد میکنم؛ خوندن این جزئیات ریز و دوستداشتنی که داخل فیلم نیستن ارزشش رو داره.
برگرفته از goodreads
Fatemeh Safari
5 out of 5 stars
۱۴۰۲/۹/۱۱
این کتاب رو من چهار پنج سالی بود که خریدهبودم، ولی همیشه بخاطر حجم زیادش میترسیدم شروعش کنم، این تصور رو هم (نمیدونم از کجا) ازش داشتم که خیلی متن رسمی و خشکی داره و قراره حوصلهم سر بره. ولی کاملا اشتباه میکردم.🙃
حجم کتاب زیاده ولی اینطوری نیست که با کلی توصیف پرش کرده باشن. هر لحظه یه داستان جدید شکل میگیره و آدم رو بیشتر تو خودش غرق میکنه. واقعا یکی از معدود کتابهایی بود که خوندنش یه ماه طول کشید ولی جذابیتش برام کم نشد.
واقعیت جنگ خیلی خوب توی کتاب به تصویر کشیده شده. اینکه توی جنگ مردم همیشه بازندهن، مهم نیست توی یه کشور قدرتمند باشی یا ضعیف، همه به یه مقدار از دست میدن. پایانش هم دلمو کباب کرد ولی خب باید با واقعیت کنار اومد:)
برگرفته از goodreads
Gypsy
5 out of 5 stars
۱۴۰۰/۹/۱۱
کاش وقتی نوجوان بودم میخوندم که حسابی شرحهشرحهم کنه و تکونم بده و زارزار باهاش گریه کنم. الان میتونستم خودمو کنترل کنم.
برای پرهیز از تکرار و قلمفرسایی، به ریویوهای سحر و نیلوفر روی این کتاب ارجاع میدم.
«هانس، تو بهترین نوازندهای. بهترین دوست. بهترین پدر. تو بهترین انسانی هستی که میشناسم.»
برگرفته از goodreads
Shamim
5 out of 5 stars
۱۴۰۲/۹/۲۹
این کتاب رو با چشمهای خیس تموم کردم. در کل امسال بیشتر، رمانهایی درباره جنگ جهانی دوم و هیتلر (با اون سیبیل زشتش) خوندم.. و باید بگم که این یکی شاید بهترینش بود؛ از راوی داستان گرفته تا سبک نوشتار و ترتیب اتفاق ها خیلی خاص و جذاب در هم پیچیده شده بود خیلیها از طولانی بودنش گله داشتن اما بنظرم اضافه گویی نداشت و فضای داستان طوری منو در خودش غرق کرد که من هم همراه شخصیت های داستان دچار ترس، اضطراب، خوشحالی، هیجان و غم میشدم. از تک تک کلمات نویسنده لذت بردم و حتما اثر دیگه ی مارکوس سوزاک یعنی I'm the messenger رو خواهم خواند. قبلا یکبار این کتاب رو شروع کردم اما همونموقع حس کردم که زمان درستی برای خوندنش نیست و اون شوق کافی رو ندارم پس کنارش گذاشتم؛ اما اینبار از آغاز تا به انتها عالی بود (=
برگرفته از goodreads
Mohy_p
3 out of 5 stars
۱۴۰۰/۱۰/۲۵
اول اینکه با ترجمه نوبخت فر نخونید و اینکه بنظرم کتاب کمی طولانی تر از چیزی بود که باید میبود و با این کتاب برعکس انتظارم بنا بر ریویو ها احساساتی نشدم اما از امانت گرفتنش از کتابخونه و خوندنش پشیمون نیستم
برگرفته از goodreads
ElnAz
5 out of 5 stars
۱۴۰۰/۸/۸
کتابی که میتونه کاری کنه همزمان که لبخند روی لباته گریه کنی و همزمان که چشمات خیس از اشکه قهقهه بزنی
فوق العاده بود این کتاب
برگرفته از goodreads
Helia
5 out of 5 stars
۱۳۹۷/۳/۴
از لیست ۱۰۰۱ کتابی که قبل از مرگ باید خواند : داستان کتاب در زمان جنگ جهانی دوم و در یکی از محله های فقیر آلمان نازی اتفاق میفتد . داستان زندگی دختر یتیمی به اسم لیزل که عاشق کتاب و البته بیشتر دزدیدن کتاب است که میره تا با یک خانواده زندگی کنه و ماجراهای زندگیش ... از بچه هایی که باهاشون آشنا میشه و البته عاشق میشه ، از آکاردئون پدر که به طرز جادویی با انگشتانش زنده میشه انگار که نفس میکشه و هرچند کوتاه همه رو شاد نگه میداره. پدر که هرشب بالای سر دختری که کابوس میبینه می ایسته و اونو تو آغوش میگیره، تا نگه داشتن یک یهودی به اسم مکس توی زیرزمین ، خوندن و دوباره خوندن کتاب ها و بالاخره نوشتن کتاب، احساس های لطیف یه دختر جوان، خانواده و کتاب دزدی ... تا بمباران خانه اش.. چیزی که منو به خودش جذب کرد سادگی و شیرینی شخصیت لیزل بود و البته عشق بی نهایتش به کتابها واحساس عشق بچگیش به رودی و مهربونیش و البته مکس . کتاب خیلی ساده احساسات یک دختر و عمق روابط انسانی رو به تصویر میکشه حتی آنهایی که هیچوقت به زبان آورده نمیشوند.فصل های موردعلاقم قسمت هایی بود که از زبان فرشته مرگ نوشته شده بود جوری که اون دنیا رو میدید نه سیاه و نه سفید بلکه خاکستری ... هر لحظه برای اون توی رنگها درک میشد و شاید جالبترین چیز برای اون ما انسانها باشیم کتابی که خیلی قابل تعریف کردن نیست فقط باید خوند و خوند احساس کرد و با تمام وجود لذت برد و پایان تقریبا غم انگیزی که مدتها باهاته و براش اشک میریزی ... کتابی که تو ذهنت میمونه. یک غم دل انگیز که با یادش لبخند میزنی ! "I'm always finding humans at their best and worst. I see their ugliness and their beauty and I wonder How the same thing can be both." پی ن��شت : بر اساس این کتاب فیلم هم ساخته شده ولی به نظر من کتاب کاملتر و بهتره
برگرفته از goodreads
مجیدیام
4 out of 5 stars
۱۳۹۴/۶/۵
حس خاص و تجربه متفاوتی بود، لذت بردم
برگرفته از goodreads
Sina Mohammadi
5 out of 5 stars
۱۴۰۱/۹/۸
تا آخرین لحظه با استرس و حیرت زدگی منو مجذوب خودش کرد. کتابی که علاوه بر داستان و شخصیت پردازی عالیش کلی درس داشت برام. حس لذت بخش خوندن این کتاب باعث شد بشه یکی دیگ از رمان های مورد علاقم.
برگرفته از goodreads
Azarakhsh
4 out of 5 stars
۱۳۹۵/۴/۲۹
همش سعی میکردم خودمو جای لیزل بذارم چقدر این داستان برام انگار از قبل آشنا بود و انگار راحت حسش میکردم با خودم میگفتم:نکنه اگه منم شرایط فراهم کردن کتاب رو نداشته باشم. برم کتاب دزدی؟!! فکر کنم میرفتم :)
برگرفته از goodreads
Zahra Dashti
3 out of 5 stars
۱۳۹۷/۲/۱۱
دوست داشتنی بود. بیانش زیبا بود. خاص و منحصر به فرد خود داستان هم در نوع خودش خاص و بدیع بود. هیچ وقت داستانی از داخل آلمان نازی ، اون هم خود نازی ها و کسانی که مجبور بودن جز حزب نازی باشند نخونده بودم هیچ وقت داستانی که راوی اش مرگ باشه رو نخونده بودم خوب بود. ارزش خوندن رو داشت و لذت بخش بود
برگرفته از goodreads
Fatemeh Bahrami
5 out of 5 stars
۱۴۰۲/۱۱/۵
مدت زیادی از گودریدز و کتابها دور بودهم و میتونم بگم مرور نوشتن یادم رفته. :) فقط میخوام در ستایش «کتابدزد» زانو بزنم و از اشکهایی بگم که صفحات آخر کتاب رو تزئین کردن. پاپا (هانس هابرمان)، ماما (رزا هابرمان)، رودی، مکس، همسر شهردار، ساکنین خیابان هیمل، من هم پابهپای لیزل براتون عزاداری کردم و اشک ریختم. نمیتونم بگم چقدر دوستتون دارم، ولی امیدوارم اثری که این روایت روی من داشت، حالا حالاها از خاطرم پاک نشه.
برگرفته از goodreads
Amir Arslan
5 out of 5 stars
۱۴۰۲/۱۱/۱۵
حاوی اسپویل... نیم ساعت بعد از پایان کتاب به پشت جلد زل زده بودم و هیچی نمی توانستم بگویم. چه تلخ بود چه پایانی تلخی بود کتابی که باهاش شادی و غم و امید و دزدی و زندگی،زندگی،زندگی را دیدم... چرا واقعا مرگ باید سراغ همه می آمد؟چرا انقدر تلخ؟ من اصلا نمیتونم حال الانمو توصیف کنم غم چه غمی چرا به راوی مرگ التماس میکردم حداقل رودی رو زنده نگه میداشتی یا پاپای کلماتو یا رزا قلب مهربونو واقعا نمیدانم چرا انقدر غم داشت آخرش من با تک تک کارکترها که مردن خاطره داشتم... و در آخر اصلا از خواندن این کتاب قافل نشید چون همتون قرار تو خونه ۳۳ زندگی کنید... من برم فیلمو ببینم..
برگرفته از goodreads
Mehrnaz
4 out of 5 stars
۱۴۰۱/۴/۲۹
با استناد به گودریدز سال ۲۰۱۷ به این دلیل که کتابهای زیادی رو همزمان میخوندم و این برام بیش از حد بود، متوقفش کردم که دوباره بهش برگردم.
به طرز عجیبی اون بخش کوتاهی از کتاب که خوندم تو ذهنم موند و دو تیکهی فراموشنشدنی کتاب به تکرار یادم میومد.اولی لحظهای که دخترک اولین کتابش رو میدزده که به شکل خودش، لحظهای که درون اون هست رو، برای خودش ثبت میکنه و همراه خودش نگه میداره…که در صفحات اول کتاب اتفاق میفته. و دومی بخش مبارزهی خیالی با هیتلر!
از برگشتن و دوباره خوندنش اصلا پشیمون نیستم. لذت غمگینی بردم. احساسات سیاهام نسبت به فیلم گشت ارشاد اونقدر شدید هستن که توانایی ریویو نوشتن ندارم، از کلی ایده که تو سرم بود برای ریویوی کتاب، به همین چند خط اشاره برای خودم در آینده بسنده میکنم.
برگرفته از goodreads
Toktam
2 out of 5 stars
۱۳۹۸/۱۱/۵
کتاب دزد روایت داستان از زبان مرگ است .علارغم تعریفی که از کتاب شنیده بودم ، ولی داستان فاقد جذابیت و تقریبا بدون کشمکش بود ،داستان خیلی دیر شروع میشه و بعد هم که انتظار اتفاقات جذاب و نقطه اوج داری ،متاسفانه چیزی وجود نداره به اون صورت . خوندن این کتاب فرسایشی شده بود. تنها نکته جالب کتاب میتونه این باشه که مرگ راوی کتابه اون هم در صورتی به نظرم براتون جذابه که کتاب بهتر از این کتاب نخونده باشین . البته نظر تمامی کسانی که این کتاب رو خوندن و خوششون اومده محترمه🌺
برگرفته از goodreads
Rosita
5 out of 5 stars
۱۴۰۱/۱/۱۹
از بهترین کتابهایی بود که تا به حال خوندم... یک شاهکار ضدجنگ. داستان از زبان فرشتهی مرگ گفته میشود. داستان از پایانش شروع میشه یعنی از همان اول شما میدانید داستان قرار است چگونه تمام شود اما با این حال باعث نمیشه که کتاب رو ادامه ندید که این نشون دهندهی هنر نویسنده است.
البته با وجود اینکه خیلی لذت بردم، کمی هم ناامید شدم. نسخه انگلیسی رو هم کمی خوندم و متوجه شدم متاسفانه قسمتهای زیبا و ظریفی از داستان حذف شده💔
پن) دستمال نزدیکتون باشه!
برگرفته از goodreads
Mohsen M.B
5 out of 5 stars
۱۴۰۱/۳/۷
نویسنده خیلی هنرمندانه نوشته این کتاب رو و موفق شده زشتی جنگ رو بهزیبایی به تصویر بکشه و نشون بده توی جنگ برندهای در کار نیست.ـ بسیار روان بود داستان و از خوندنش کیف کردم. بهنظرم هیچ چیز اضافهای نداشت که حوصلهسربر باشه. احتمالا باز هم بخونمش. فعلا برم فیلمش رو ببینم.ـ
برگرفته از goodreads
Masoome
5 out of 5 stars
۱۳۹۹/۴/۱۵
خوندن این کتاب، از لذت بخش ترین کارهایی بود که توی عمرم انجام دادم.
یواش یواش خوندمش، با لیزل زندگی کردم، همینطور با فرشته ی مرگ، راوی داستان.
نگران شدم، دعا کردم، به جنگ لعنت فرستادم، ترس رو تجربه کردم، درد کشیدم، درد شلاق خوردن، درد شکسته شدن پا، درد از دست دادن عزیزان، سوز سرما...
راوی کتاب، فرشته ی مرگه، که اول اول، کل قصه رو لو می ده و بعد شروع می کنه روایتش کنه، بازه ی کوتاهی از زندگی دختر نوجوانی به اسم لیزل... لیزل بی پناه که نمی خواد، اما زندگی ش به جنگ گره می خوره...
فرشته ی مرگ اصلا راوی خوبی نیست، اما حداقل این لطف رو در حقتون می کنه که شوکه تون نمی کنه! قبل از این که جون هر کسی رو بگیره، بهتون می گه و آماده تون می کنه. اینه که با این کتاب گریه نمی کنید، اما مطمئنا خیلی درد می کشید و خیلی چیزها رو تجربه می کنید.
برگرفته از goodreads
nmshafie
3 out of 5 stars
۱۴۰۱/۱/۳۱
متاسفانه توی روزهای خیلی سختی از زندگیم این کتابو خوندم و خیلی با دقت نخوندمش برای همین زیاد باهاش ارتباط برقرار نکردم. شاید کتاب بهتری برای نوجوون ها باشه.
برگرفته از goodreads
Samane
5 out of 5 stars
۱۴۰۰/۳/۳۰
بازم یه قصه دیگه، از زندگی آدمای بی گناه، در جنگ دوم جهانی...سرگذشت آدم های فراموش شده...آدم های کمرنگ...آدمهایی که توی متن تاریخ گم شدن و داستان زندگیشون هیچوقت تکمیل نشد... خدا لعنت کنه هیتلر رو...کلی آخرای کتاب اشکم دراومد... یه روایت عجیب ولی لطیف، از زبان مرگ... دوستش دارم. همین.
برگرفته از goodreads
Elinor ﹏
5 out of 5 stars
۱۳۹۹/۱۲/۲۵
در عین حال که از خوندنش اذیت شدم همزمان هم لذت بردم جایی که واژه ها حکومت می کردن جایی که واژه ها بدردنخور ترین بودن برا تسکین ، برا از بین بردن تسلیم شدن جایی که پیشوا با واژه ها حکومت میکرد آدمارو الک میکرد وجان می گرفت چون جز خودش و جنونش چیزی حالیش نبود لذت بردم از شجاعت هیزل و رودی
آخ رودی حسرت آن بوسه بر گونه ی معشوق ،پر از رویا بودی و پر از شجاعت ونتیجه اینا بود که دیوونه صدات میزدن چون تو بودی که موقعیت و نژاد برتر بودن برات مهم نبود تو بودی که با ی صلاح کوچیک زنگ زده میخواستی بری به کشتن پیشوا جرمش گرفتن آدمها از هم بود ، غصه دار کردن هیزل بود و... اما همین هیزل بود که هیچ وقت پا روی احساسات انسانیش نذاشت چون دختر پاپاش بود ..... و اما همین احساساته که آدم رو مبهوت میکنه که این قضایا چنان زشت بودند وهمزمان زیبایی هایی با خودشون داشتند که یادت نره اونا تشنه ی زندگی بودن .... شاید ی روز ی هیزلی بیاد تا محله ناامیدی رو با شجاعتش نجات بده و آدم برفی بسازه برای آدمای به ظاهر زنده... به جرم یهودی بودن تو غل و زنجیر پیاده میرفت تا الک بشه از آریایی ها تو مسیر براش نون ریخته بودن .........
.
برگرفته از goodreads
Nastaran
4 out of 5 stars
۱۳۹۵/۱۲/۱۰
توی کتاب داستان بی پایان، یه جایی شخصیت اصلی قصه درمورد این صحبت میکنه که تا قبل از اینکه یه کتاب رو باز کنی چی توش هست؟ چون به محض اینکه کتاب رو باز میکنی دنیایی از آدم هایی که نمیشناسیشون و اتفاقا و ماجراها رو به رو میشی... چیزایی که درست تا قبل از باز کردن کتاب برای تو وجود نداشتن... این اتفاقیه که ماها تجربهش کردیم... چندبار کتابی رو باز کردیم و شگفت زده شدیم؟ چند بار یه کتاب ما رو به جاهایی برده و با آدمایی آشنا کرده که فکرش رو هم نمیتونستیم بکنیم؟ و مگه میشه چنین چیزی رو تجربه کنی و نخوای دوباره سراغش بری؟
اول قصه لیزل هنوز این تجربه رو نداره... لیزل حتی بلد نیست بخونه... و اولین کتابی که میدزده... کتابی نیست که من به یه کتاب اولی معرفی کنم... ولی با این حال لیزل عاشق خوندن میشه... اونم تو شرایطی که هیتلر تو اوج قدرته... تو آلمان نازی... چند هزار تا کتاب رو تو اون دو��ه سوزوندن؟!
این کتاب یکم حوصله میخواد که بشینید به پاش و همراهش بشید... برای خود من چند هفته طول کشید که به انتهاش برسم... (البته شاید من بد موقعی شروعش کردم...) ولی خوندنش برام لذت بخش بود... کتاب رو باز میکردم و من لیزل بودم... رودی بودم... مکس بودم... هانس بودم... رُزا بودم... هانس که از اول کتاب مهربونی تو وجودش موج میزد... رزا که نمیشد به آسونی دوستش داشت... مکس که تو خیالاتش هربار پیشوا رو شکست میداد... رودی تو ماجرای جسی اونز...
یه نکته مهم دیگه هم راوی قصهس... مرگ... انتظار من چیز بی رحمانه تری بود... ولی شاید این قصه انقدری لطیف نمیشد اگه مرگ راوی نبود... اگه خود مرگ انقدر همدردی نمیکرد سر مردن آدما... مرگ خود مرگ از گرفتن روح شخصیتها حرف نمیزد... ( این اسپویل نیست... خیلیا قراره بمیرن... از اول کتاب معلومه... خود مرگ اولش براتون میگه... هرچی باشه دنیا تو جنگه...)
یکم ریویو نوشتن بعد از چند هفته سخته... ولی هنوز شیرینی این کتاب رو هنوز حس میکنم... لذتی که خوندن این کتاب برای من داشت شاید با لذتی که لیزل از خوندن کتاباش میبرد برابری میکرد...
فروردین نود و شش April 2017
برگرفته از goodreads
Azra Ghasemi
5 out of 5 stars
۱۴۰۱/۳/۱۷
عالی، عالی، عالی. دستکم طبق سلیقهی من، عالی. کی فکرشو میکرد که قلم مرگ، اینقدر شاهکار باشه. رک، دردرناک، و پر از حسهای ملموس. و چقدر توصیفها و تشبیهها دلنشین بودن. منظورم اینه که، جیغِ زن مثل سکهای روی زمین افتاد و غلتید و غلتید و بالاخره یکوری افتاد؟ میدونم شاید این کتاب مورد پسند همه نباشه (چه موضوعش و چه شیوهی نوشتارش)، ولی کتابیه که شجاعانه به همه پیشنهاد خوندنش رو میکنم.
برگرفته از goodreads
Zahra Naderi
3 out of 5 stars
۱۳۹۷/۲/۴
الان دیگه میدونم که آدما بینهایت حس مشترک دارن، و اینم میدونم که اینطوری نیست که در موردش بدونن. پس میخوام با همین دید در مورد این کتاب حرف بزنم. به محض این که کتاب ُ باز کنید سوز سرمای استخوان سوز آلمان و روسیه در روزهای جنگ جهانی دوم ُ حس میکنید. حس میکنید در همان فضای خاکستری رنگِ گلی هستید و شریک فقر خانوادهی هابرمن.
و بعد این داستان یک راوی متفاوت دارد؛ مرگ. مرگ بامزه، جذّاب و با اندکی بدجنسی داستان لیزلِ یتیم به سرپرستی گرفته شده رو تعریف میکنه. [ مرگ واقعاً کاریزماتیکه.]
شاید اینطور به نظر برسه که کتاب برای نوجوانها نوشتهشده، ولی سرتاسر کتاب پره از ریشهیابی جنگ جهانی، انتقاد به هیتلر، تمسخر تفکر نازی و افکار جنگطلبانه و در نهایت، نویسنده در لفافه از اهمیت «افکار و عقاید» در کنشهای انسانی سخن میگه.
لیزل به عنوان شخصیت اول کتاب، پدر و مادری کمونیست داره و همین باعث نابودی خانوادهش و مرگ اونها و درنهایت به سرپرستی گرفتهشدنش توسط یک زن و شوهر مسن میشه. هیزل خیلی به کتاب علاقمنده و ایضاً دزدی، این وسطها گاهی هم کتاب میدزده. من واقعاً جنبهی قهرمانی خاص و حتی ویژگی جذّابی در لیزل نمیبینم که بخوام مثل «مرگ» ستایشگر اون باشم. دلیل اصلی هم که از این کتاب خوشم اومد، تشریح زندگی مردم در اون دوره و نظریات جالب اون در مورد جنگ و عقایده.
اینطوری نیست که بگم این کتاب در قفسهی بهترین کتابهایی که خوندم قرار میگیره، اما این کتاب یک داستان معمولی بود و یک اثر «ضد جنگ» نسبتاً خوب.
× فیلمش اصلاً خوب نبود.
برگرفته از goodreads
~farnia
5 out of 5 stars
۱۳۹۹/۱۰/۲۹
:) حتی نمیدونم از کجا این ریویو رو شروع کنم بی نظیر بود این کتاب مثله طلا میمونه برام مثله اکسیژن میمونه برای ریم این کتاب دوباره بهم یادآوری کرد که چقدر عاشقه کتاب خوندنم راستش یه کمی هم بهم انگیزه داد که دوباره شروع کنم به نویسندگی(اما هر دفعه تنبلیم میاد..) چیزی که این کتاب رو برام عزیز کرد نحوه داستان نویسی و بیانه نویسنده بود(شخصیت پردازی،فضاسازی هم به ترتیب بهترین نکته های این کتاب بود) از همون اول که شروعش کردم از قشنگیه استایله نوشتنه نویسنده دهنم باز موند با این کتاب لبخند زدم گریه کردم تو فکر رفتم و دنیای واقعی رو فراموش کردم:) داستان داخل دوره ی نازی ها و هیتلر اتفاق می افته و زندگی یه دختر...یه دختره ۱۰ ساله رو دنبال می کنه یه دختر کوچیک اونم تو دوران جنگ(فکرشو بکنید) عاشقه فکر های عمیق یکی از شخصیتا(که وسطای کتاب وارد داستان میشه)شدم و فضاسازیش... فضا سازیش خیلی خیلی دارکه اما همین باعث شد قلبمو به عنوان نشانه گذاره این کتاب استفاده کنم و با داستان پیش برم خدای م�� اگر قصد دارید این کتاب رو بخونید(یا بخرید) لطفا اینکارو انجام بدین به هیچ وجه نا امیدتون نمیکنه (در ضمن من با ترجمه ی نشر میلکان خوندم و عالی بود عالی!!) لطفا بخونیدش روز خوش *همینطور که اشک ها دونه به دونه از گونه هایش پایین میریزد از در پشتی خارج میشود*
برگرفته از goodreads
Hojjat Sayyadi
3 out of 5 stars
۱۳۹۷/۵/۱۴
دو فیلم سینمایی ایتالیایی "سینما پارادیزو" و ایرانی"سینما نیمکت" (با بازی درخشان و فوق العاده اشکان خطیبی) در ستایش سینما هستند. به نظرم این کتاب هم در ستایش کتاب نوشته شده. دختری 9 ساله در بحبوحه جنگ جهانی دوم و با پشت سر گذاشتن مصائب خانوادگی تازه خوندن یاد میگیره و این عشق به خوندن اونقدر براش مهمه که حتی در زمستان در زیرزمین سرد و نمور خانه مطالعه و نوشتنش رو پی میگیره. البته یه کم به نظر میرسه تعداد صفحات کتاب زیادتر از حد لازمه و اون وسطها بعضی رخدادهای کتاب غیرضروری هست. کتاب در جای جای صفحات به طور ظریفی اشاراتی بعضاً نمادین و رمزگونه به کشتار یهودیان در اتاقهای گاز و کوره های آدم سوزی میکنه .
برگرفته از goodreads
bahar shahraki
5 out of 5 stars
۱۳۹۹/۱۱/۲۴
تا به حال کتابی نخونده بودم که راوی ش مرگ باشه و از این نظر فوق العاده واسم جذاب بود کتابی پر از غم، پر از عشق، پر از شگفتی.. دیگه از یه کتاب چه انتظاری دارید؟
برگرفته از goodreads
mitra ☁️
5 out of 5 stars
۱۴۰۲/۶/۱۵
پنج ستاره کامل 🌟
خب بالاخره وقت کردم یه ریویو بلند از این زیبا بنویسم 🌱
داستان تو قرن بیستم، قبل و هنگام جنگ جهانی دوم اتفاق میفته. لیزل به دلیل شرایط بد اقتصادی مجبور میشه با خانواده دیگهای زندگی کنه و اینجاست که داستان کتابدزد و خیابان هیمل شروع میشه...
این از اون کتابایی بود که به شدت حس میکردم قراره از خوندنش پشیمون بشم. بهم احساس کتابای اورریتد و تیکتاکپسند میداد و خیلی مردد بودم برای خوندنش ولی خب، کادوی تولدم بود و نمیخواستم کتابی که خواهرم بهم هدیه داده بود رو نخونم!
وقتی کتاب رو باز کردم، شروعش گیجم کرد. اینجوری بودم که: الان کی داره اینو تعریف میکنه؟! و بعد از مدتی وقتی فهمیدم داستان از زبون کیه واقعا شوکه شدم و این اولین باری بود که ازش خوشم اومد.
کم کم گذشت و گذشت و رسیدیم به جایی که زیرزمین شد خونه مکس. ارتباط مکس و لیزل به شدت برام دوستداشتنی بود. هر دفعه که لیزل میرفت زیرزمین با شوق بیشتری کتاب رو ادامه میدادم و وقتی از اونجا خارج میشد انرژیم تا حدودی ته میکشید.
شما رو نمیدونم ولی من واقعا عاشق ارتباط بین شخصیتها شدم. رودی و لیزل، هانس و لیزل، تامی و رودی و لیزل، مکس و لیزل، رز و هانس، رز و لیزل، خدای من همه شخصیتها... :))))
روند کتاب اصلا حوصلهسربر نبود. اتفاقات و مکالمهها همه بهجا بودن و زیبا. به قدری خوندن این کتاب برام لذتبخش بود که اصلا گذر ۴۰۰ صفحه رو حس نکردم و به خودم اومدم دیدم چهااارصد صفحه خوندم! اما امان از صفحات بعد ۴۰۰ :)))))))))))))
من هیچجاااا ندیده بودم از پایانش بگن. هیچجا. نمیدونم کار درستی میکنم که این چرخه رو میشکنم یا نه، ولی صفحه چهارصدم رو که رد کردین، برین یه جای آروم، یه بسته دستمال بذارین کنار دستتون و با خیال راحت اشک بریزین. با هیچ کتابی انقدر گریه نکردم که با پایان این کتاب کردم. هنوزم پایانش برام دردناکه و واقعی.
خلاصه، کتابیه که ازش لذت میبرید، باهاش میخندید، مضطرب میشید، آروم میشید و در آخر، اشک میریزید. یکی از بهترین تجربههامه و هیچوقت از خوندنش پشیمون نمیشم. :))))))
ممنون آقای زوساک، عجب چیزی خلق کردی!
برگرفته از goodreads
فرفری موی غزل ساز
5 out of 5 stars
۱۴۰۲/۷/۹
جزو معدود داستانایی بود که پایان خوشی نداشت به نظرم. کتاب درباره زمان هیتلر و جنگ جهانیه. فضای کتاب غمگینه ولی بازم میشه امیدو توش پیدا کرد. عشق بین لیزل و پاپاش رو خیلی دوست داشتم. حتی ماماش که توی ظاهر نشون نمیداد چقدر به خونوادش اهمیت میده.
برگرفته از goodreads
ستایش
5 out of 5 stars
۱۴۰۰/۱۰/۱۸
بخشی از کتاب: با پشت دست کتابهای قفسهٔ اول را لمس میکرد و در همان حال به صدای ساییده شدن ناخنهایش بر ستون فقرات کتاب گوش سپرده. صدایی شبیه آلت موسیقی یا نت پاهای در حال حرکت، داشت. او از هر دو دستش استفاده کرد. از قفسهای به قفسهٔ دیگر میرفت و میخندید. صدایش در گلویش اوج میگرفت و وقتی در نهایت وسط اتاق ایستاد، ��قایق بسیاری از قفسهها به انگشتها و از انگشتهایش به قفسهها نگاه کرد. به چند کتاب دست زده بود؟ چند کتاب را لمس کرده بود؟ بار دیگر جلو رفت و کارش را تکرار کرد اما این بار بسیار آرامتر و با کف دست؛ گذاشت تا نرمهٔ کف دستش برجستگی کوچک هر کتاب را حس کند. حسی شبیه جادو، شبیه زیبایی، همانند خطوط نوری که از یک لوستر ساطع میشود.
برگرفته از goodreads
Sara MostaghaC
4 out of 5 stars
۱۳۹۲/۱/۱۵
نوشتن این ریویو خیلی آزار دهنده است. میلی برای نوشتنش ندارم ولی انگار تا ننویسم، نمی توانم کتاب دیگری را شروع کنم.
از راحت ترین بخش شروع می کنم. تفاوت های کتاب و فیلم:) کتاب ها از فیلم ها بهترند. مگر این که خلافش ثابت شود! که در "کتاب دزد" ثابت نشد. فیلم نمی تواند اوج بدبختی و گرسنگی مردم خیابان هیمل را نشان دهد. ( مخصوصا با لباس های نو و متنوع لیزل و رودی:|) یکی از محوری ترین موضوعات کتاب دزدی، و به طور خاص دزدی کتاب است که در فیلم چون خلاصه شده به چشم نمی آید. و بزرگترین ظلم فیلم به نظرم این است که جذابیت راوی گریِ مرگ را از بین برده. در صورتی که در کتاب راوی بودن مرگ تا حدی نقش اساسی دارد و بهترین جملات کتاب از زبان مرگ گفته می شود. It's kill me sometimes, how people die... چیزهایی خوب دیگری که در فیلم حذف شدند: دو کتابی که مکس برای لیزل نوشت و نقاشی کرد...بوکس بازی کردن های مکس با پیشوا...مرگ آن خلبان با خرس عروسکی...گروه جمع کننده ی جنازه ها...دار زدن میکاییل هولتزاپفل با برف های استالینگراد...واژه های فرهنگ دودن...و البته کتاب های دزدی شده که بخشی از داستان لیزل را آن ها روایت می کنند. یک مورد دیگر این که مکسِ کتاب را ترجیح می دهم به مکسِ فیلم...مکس در کتاب یک بوکس باز است و مانند یک ترسو مادر و زن دایی و فرزندان دایی اش را ترک می کند تا زنده بماند. در حالی که مکس در فیلم کمی حالت قدیسی دارد و از فرهنگ یهود صحبت می کند.
داستان خیلی جانبدارانه و یک طرفه است البته. آن قدر که شاید برای مرگِ داستان، کسانی که در بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی مردند، خیلی هم مهم نباشند. بگذریم از "هولوکاست از افسانه تا حقیقت"...ولی خواندن این کتاب من را خیلی به یاد قسمت هایی از کتابی انداخت که حدود دو ماه پیش خواندم... Where the Streets Had a Name وقتی یکی از شخصیت های داستان که زنی مسلمان است برای پس گرفتن زمینش به آن جا بر می گرددو می بیند چند یهودی ( این جا بخوانید صهیونیست) در خانه اش زندگی می کنند. آن زن سعی کرد توضیح دهد و گفت که خانواده و و مادر و پدر و خواهر دوقلویش را توی اتاق گاز اردوگاه اسرای نازی از دست داده است....از تعجب خشکم زد. چند قدم جلو رفتم و از آن زن خواستم بفهمد...به خاطر آن چه برای خانواده و مردم شما اتفاق افتاده متاسفم ولی چرا باید ما مجازات بشویم؟ این هم از نتیجه ی جنگ جهانی...
پی نوشت: 1. 2. در بخشی از نامه ی خداحافظی یک از جنگ برگشته نوشته بود: بالاخره برای اون هایی که مثل من استالینگراد رو از سر گذروندن، باید تو بهشت جایی باشه. هست؟
برگرفته از goodreads
MorTeZa
5 out of 5 stars
۱۳۹۶/۶/۲۶
|\| | |_ @ ® > M0127324: کتاب دزد
فوقالعاده بود..
زیبا، سریع، عمیق، غافلگیرکننده، دقیق، ظریف، همراه با ارزش های ادبی و تعابیر بدیع، درخشان و مسحورکننده..
چی میشه گفت در مورد کتابی که ترکیب دلپذیر، تلخ و نفس گیریه از مرگ، درد، جنگ و عشق دیوانه وار به کتاب تازه اون هم با راوی ای به نام مرگ؟!
از معدود کتاب هایی که به جرات میتونم بگم هرکی نخونه ضرر کرده.. و هم این که از اندک شمار کتاب هایی است که توان جذب هم زمان کتابخون های حرفه ای و کتابخون های متفنن را داره..
همین ها کافی نیست آیا؟!
برگرفته از goodreads
hedgehog
4 out of 5 stars
۱۳۹۷/۱۱/۳
همه میگویند جنگ بهترین دوست مرگ است، ولی لازم است زاویهی دید دیگری در این خصوص به شما عرضه کنم. برای من، جنگ مثل یک رئیس جدید است که غیر ممکنها را توقع دارد. بالای سرتان میایستد و فقط یک چیز را پیدرپی تکرار میکند «انجامش بده. انجامش بده.» در نتیجه بیشتر و سختتر کار میکنید. کار را انجام میدهید، ولی رئیس از شما متشکر نیست. باز هم بیشتر میخواهد.
برگرفته از goodreads
Nikta Khoraman
4 out of 5 stars
۱۴۰۱/۱۲/۷
از اواسط کتاب تا آخرش رو خیلی دوست داشتم و میخکوبم کرده بود. یک ستاره رو برای اوایل کتاب کم کردم که یکم حوصلهسربر بود برام. کنار هم بودن ادبیات و مرگ. و شاید نجاتدهنده بودن هردو. ممنون از رعنا که تو مهر ۹۷ بهم هدیه داد:)
برگرفته از goodreads
Marzieh Jazaeri
5 out of 5 stars
۱۴۰۰/۲/۸
لیزل، لیزل، لیزل ... من همراه باهات این کتاب رو زندگی کردم دختر. از خط به خط داستان از ابتدا تا پایان لذت بردم. ادبیات جنگ جهانی دوم واسم جذابیت خاصی داره و این کتاب به خصوص یکی از مورد علاقه ترین هام شد چون در مورد زندگی مردم عادی در دوره آلمان نازی قبل و در طی جنگ جهانی دوم، مرارت ها، ترس ها، خوشی ها، انسان دوستی و خباثت هاشون و همچنین در مورد یهودی های ساکن در اون منطقه و سختی هایی که کشیدن بود. عشق لیزل به کتاب من رو هم به خوندن بیشتر ترغیب میکرد و البته تاحدودی شرمنده بابت داشتن این همه کتاب نخونده توی کتابخونه! داستان پر کشش و پر از احساسات مختلف بود و جاهایی نمیتونستم جلوی ریخته شدن اشک هام رو بگیرم. جزء کتاب هایی بود که آرزو میکنم میتونستم به قول یکی از کامنت ها دوباره برای اولین بار بخونمش!
برگرفته از goodreads
nobody
5 out of 5 stars
۱۳۹۹/۳/۲۲
فوق العاده. یک چیزی فراتر از فوق العاده.
برگرفته از goodreads
Mahshad
3 out of 5 stars
۱۴۰۱/۱۱/۲۴
«آن روز پای پیاده آمده بودند، چون جاده برای دوچرخه بیش از اندازه لغزنده بود. پسر زیر پنجره ایستاده بود و کشیک میکشید. وقتی لیزل صدایش کرد، چهرهاش نمایان شد و لیزل هم بشقاب بیسکوییت را تعارفش کرد. اصرار زیادی لازم نبود تا بگیردش. چشمانش به جشن بیسکوییتها رفتند و فقط چند سوال کوتاه پرسید: -چیز دیگهای نیست؟ شیر؟ صورت کتابدزد بالای سرش پیدا شد: “خر شدی؟ میشه بنده کتابمو بدزدم؟” -البته، من فقط گفتم… لیزل به طرف آخرین قفسهی پشت میز رفت. یک کاغذ و قلم در کشوی بالایی میز پیدا کرد و نوشت “متشکرم.” یادداشت را روی میز گذاشت. در سمت راستش، کتابی مثل استخوان بیرون زده بود. رنگپریدگیاش با نوشتهی مشکی عنوانش زخمی شده بود: آخرین بیگانه. از قفسه که بیرونش کشید، کتاب زمزمهی آرامی کرد و قدری گرد و خاک پایین ریخت. وقتی میخواست از پنجره بیرون برود، درِ کتابخانه به اندازهی شکافی باز شد. زانوان لیزل بالا آمده بود و دستان کتابدزدش بر چارچوبِ پنجره قرار داشتند. همینکه طرف صدا برگشت، همسر شهردار را دید که حولهی حمام و دمپاییهای نویی پوشیده بود. بر جیبِ روی سینهی حوله، صلیب شکستهای بریدوزی شده بود. تبلیغات حتا تا حمامها هم پیشروی کرده بودند. همدیگر را نگریستند. لیزل به سینهی همسر شهردار نگاهی انداخت و دستش را بلند کرد: Heil Hitler.»
•راویِ کتاب، مرگه. شخصیت اصلی کتاب، یه دختر نوجوون آلمانی که عاشق کتابخوندن و شیفتهی کلمههاست و تو بحبوحهی جنگ جهانی دوم کتاب میدزده و با کلمهها و قصهها از پس روزهای سخت جنگ برمیاد. کتاب رو خیلی دوست نداشتم، اما همین چندتا ویژگی که بالا نوشتم به اندازهی کافی وسوسهبرانگیز هست که بدون ذرهای تردید چنین کتابی رو برای خوندن انتخاب کنم و با وجود همهی ضعفهایی که درش میبینم، از خوندنش پشیمون نباشم. یعنی، چطور میتونم از خوندن کتابی که در ستایش کلمهها و کتابهاست و شخصیت اصلیش میخونه و مینویسه و جادوی کلمهها رو فهمیده، پشیمون باشم؟ کتاب رو دوست نداشتم، اما باهاش لحظات لذتبخشی رو تجربه کردم و خیلی از جملاتش رو با همهی وجودم فهمیدم.
•گمونم خیلی از کسایی که عاشق کتابند، یه وقتی تو زندگیشون توسط کلمهها نجات پیدا کردهن. یه وقتی بوده که لب یکی از پرتگاههای زندگی بودهن و به ریسمان کلمهها چنگ زدهن، جهان اطرافشون سرد و تاریک بوده پس به گرما و روشنی قصهها پناه بردهن و دووم آوردهن. خیلیهامون یه جایی اینطوری توسط کلمهها نجات داده شدهیم. شخصیت اصلی این کتاب، لیزل ممینگر، بارها منو به تجربیات خودم برگردوند؛ به خاطراتی که مدتها بود فراموش کرده بودم. یادم رفته بود چه وقتها که به کلمهها و قصهها پناه بردم، چه تنهاییها که با شخصیتهای خیالی پرشون کردم و چه ناامیدیها و تزلزلها که با کتابها تسکین دادم. «…که روزگاری واژهها به او رمق زندگیکردن و زندهبودن بخشیدند.»
•من عاشق کتابهای کودک و نوجوانم! این کتابها صادقانه و عمیق و زیبان. کم پیش اومده با خوندن کتاب کودک و نوجوانی فکر کنم دارم یه چیز کودکانه و پیش پا افتاده میخونم، اما این کتاب در مقایسه با تجربیات قبلیم بارها بهم این حسو داد. معمولن حین خوندنش فکر میکردم شاید برای کسی که ابتدای نوجوونیشه بتونه جالب و اثرگذار باشه، اما برای اینکه قصهش، شخصیتها و درد و رنج و شادیهاشون منو تحت تاثیر قراره بده، خیلی ضعیفه. انتخاب مرگ به عنوان راوی، خلاقانه و در عین حال، خیلی حساسه. با کمی سهلانگاری ایده هدر میره و به نظرم تو کتابدزد این اتفاق افتاده. در کل انگار نویسنده خیلی حوصلهی پرداخت نداشته! شخصیت مرگ خوب پرداخت نشده، عشق و علاقهی لیزل به کتابخوندن و اینکه کتابها و کلمهها چه قدرتی دارن خوب پرداخت نشده و همهی اینا باعث میشد حین خوندن کتاب دلم به حال پتانسیلهای هدررفتهش بسوزه!
•کتابدزد کتابی نیست که به کسی پیشنهاد کنم حتمن بخونه، اما اگر مثل من دوست دارین بیشتر راجع به جنگ بدونید و از قصههای جنگ خوشتون میاد، عاشق کتاب خوندناید و به جادوی کلمهها و قصهها باور دارید، اگر کتابها تو گذشته، لیترالی، نجاتتون دادهن و هنوز هم پناهگاه محبوبتون هستن، این کتاب چیزهای زیادی براتون داره.
•نسخهی نشر نگاه، ترجمهی مرضیه خسروی رو خوندم. در کل، ترجمه خوب و روون بود و جز بعضی جاها که اصول نگارشی رعایت نشده بود، مشکل خاصی با ترجمه نداشتم.
-بهمن ۱۴۰۱-
برگرفته از goodreads
آیلار
5 out of 5 stars
۱۳۹۸/۹/۱۱
قلبم پاره پاره ست و درد مى كنه، از حجم غمشون. براى همه شون. براى رودى، براى مكس، هانس و رزا، تامى مولِر، الكس اشتاينر، و حتا پسرِ خانم هرمان.
... و بيشتر از همه، براى ليزل.
برگرفته از goodreads
Tania
5 out of 5 stars
۱۴۰۲/۱/۱۴
آخرش چقدر گریه کردم..
راجب یه دختر آلمانی هستش که زمان به قدرت رسیدن هیتلر زندگی میکنه و مادرش به دلیل فقر زیاد اونو به یه خانواده دیگه میده و کل داستان به روایت عزرائیلی هستش که ابتدای داستان جون برادر این دخترو میگیره. ..... اولا که واسم جالب بود که راوی داستان انقدر متفاوته نسبت به کتابهایی که خوندم.
دوماً این جالب بود که همون اول داستان اشاره کرد به آخر داستان اما من انقدر غرق داستان شده بودم که یادم نبود قراره یه مصیبت بدتر سراغ این دختر بیاد و حتی همون خانواده که اونو به سرپرستی گرفته بودن و چقدر باهاشون اخت شده بود هم بمیرن و اون قسمت کتاب من داشتم زار میزدم.
و در نهایت بنظرم قشنگ تموم شد... و دیالوگ های زیبایی هم از زبون عزرائیل راوی میخوندم که باعث میشد پیش خودم بگم ایول چه ذهن خلاقی داره نویسنده... مثلا میگفت موقع جون کسیو گرفتن هیچوقت به باقی مونده ها(نزدیکان اون کسی که دار�� جونشونو میگیره) نگاه نمیکنم..یا یجا دیگه هم میگفت انسانها خیلی عجیبن، چجوری غم از دست دادن عزیزاشونو تحمل میکنن و به زندگی ادامه میدن؟..
درکل دوسش داشتم.
برگرفته از goodreads
Amir Akbari
4 out of 5 stars
۱۳۹۹/۸/۳۰
اول از همه بگم ک ب نظر من بیش از حد طولانی بود و این ی مقدار کارو خراب کرده و باعث شد میلی ب خوندنش نداشته باشم ولی خب ۱۰۰ صفحه آخر خوب بود و پایانش تاثیرگذار بود و اینکه کتابایی هم ک توسط لیزل دزدیده میشدن صرفا خیالی بودن و وجود خارجی نداشتن خیلی کتاب خوبی نبود ولی خب بدم نبود و از خوندنش پشیمون نیسم مترجم کتاب هم خانم فروغ وردی بودن و ترجمه نسبتا خوب بود
برگرفته از goodreads
Mia
5 out of 5 stars
۱۳۹۶/۱۰/۱۶
می توانم بهتان قول بدهم که دنیا یک کارخانه است. خورشید به حرکتش وا می دارد و آدم ها ادراه اش می کنند. و من همانم که بودم؛ همانی که آنها را با خود می برد. (صفحه ی ۵۶۸) . .
کتاب من از انتشارات نگاه با ترجمه مرضیه خسروی و ۵۷۵ صفحه هست ☺
برگرفته از goodreads
محمد Mohammad
4 out of 5 stars
۱۴۰۰/۱۲/۲
اگ اون قضیه مظلوم نمایی تاریخی یهودیا رو فاکتور بگیریم کتاب خوبی بود
برگرفته از goodreads
Nima Eghtedari
4 out of 5 stars
۱۴۰۰/۲/۱۱
. گمان می کنم آدمها دوست دارند تماشاگر اندکی نابودی باشند و این کار را از تخریب قلعه های ماسه ای و خانه های مقوایی آغاز می کنند. . کتاب دزد اثر مارکوس زوساک در سال 2005، داستانی تکان دهنده و بسیار شگفتآور از جنگ است. جنگی که بنیان خانواده را از جا میکند و جز ویرانی و مرگ و آوارگی خبری به جا نمینهد، اما در همه تیرگیها باز هم بارقه امید هست و دختری که علیرغم همه تلخ کامیها با ره جستن به دل کتابها، دنیایی زیبا و دور از هیاهوی مرگ و ویرانی برای خود خلق میکند. . ماجراهای داستان در آلمان زمان نازیها اتفاق میافتد«لیزل» فرزند زنی کمونیست است که مادرش به اردوگاه کار اجباری فرستاده شده و اکنون تحت سرپرستی خانوادهای دیگر قرار دارد. لیزل که علاقهی فراوانی به خواندن کتاب دارد خود را با دزدیدن کتابهای مختلف و مطالعهی آنها سرگرم میکند. او با سرپرستان جدیدش خو گرفته به کمک پدرخواندهی مهربانش که در خواندن و یادگرفتن او را یاری میدهد به مطالعهی کتابهایی که دزدیده میپردازد. . نویسنده از جنگ به عنوان عنصری بهره گرفته تا شرایط سختی را در زمان زندگی شخصیت اول داستان نشان دهد. نویسنده بخشی از جنگ را به مخاطب نشان میدهد که بسیاری از انسانها بدان توجه نمیکنند؛ دختری نوجوان که تمام تلاشش این است در محیطی پر از خشم و خون زندگی کند، از زندگیاش تا آنجا که میتواند بهره ببرد و دیگران را نیز در خوشیهای این جهان سهیم کند. . یکی از نقاط مثبت این رمان انتخاب «مرگ» به عنوان راوی داستان است. از آنجایی که داستان در زمان جنگ اتفاق میافتد و شخصیتهای داستانی مجبورند مرگ افراد زیادی را در زندگی به چشم ببینند این انتخاب میتواند بسیار مناسب باشد؛ راوی داستان به دزد کوچک کتابها و ماجراهای پیش رویش علاقهمند میشود و تصمیم میگیرد داستان زندگی او را با جهانیان در میان بگذارد. با این حال حضور مرگ در مقام راوی داستان و فضای پر التهاب و جنگزدهای که داستان در آن روایت میشود سبب شده مخاطب رمان «کتاب دزد» در حال و هوای تیره و تاری قرار بگیرد و لحظات تلخی را تجربه کند. . بریان پرسیوال، کارگردان مطرح انگلیسی در سال 2013 براساس داستان این رمان، فیلمی به اسم «The Book Thief» را ساخت که جنجال های زیادی را به وجود آورد. موضوع این فیلم در ارتباط با از بین بردن یهودی ها و کمونیست ها توسط هیتلر است.
برگرفته از goodreads
Narges
4 out of 5 stars
۱۴۰۱/۸/۲۶
به قول مائده ی عزیزم که نوشته بود: مگه آدم از جون یه کتاب چی میخواد دیگه ؟ چقدر تلخ بود... این جنگ لعنتی که مثل لکه ی سیاه بر دل تاریخ افتاده و از دلش داستان ها و فیلم ها بیرون میاد و هربار با وجود نقاط تکراری بودن و مشترکشون باز طعم تلخشون رو مزه مزه میکنی. و ما انسانهای وحشی که با بازی کلمات این چنین لکه های سیاه و ننگ رو به دل تاریخ میزنیم. باز هم داستان از دست دادن، پنهان کردن یهود��، فقر و قحطی و این باردختری که کتاب میدزدید و کلمه نداشت. کلماتی که جان را نجات می دهند و در پناهگاهی در دل شب نوای آرامش میدهند. در جایی از کتاب میخوانی: کسی که کلمه نداشته باشد عاجز و بدون هیچ قدرتی است.
راوی داستان مرگ است و این روح تازه ای به تکراری بودن این داستان جنگ جهانی دوم می دهد. مثلا از زبان مرگ میخوانی که می گوید: طی سال های درازی که کار کرده ام، مردان جوان زیادی دیده ام که فکر می کنند به سمت مرد جوان دیگری حمله میکنند ولی این طور نیست رو به من میدوند. تلخ بود ولی خوشحالم که بعد از مدت ها یه کتاب رو با ولع زیادی خواندم و دنبال کردم
برگرفته از goodreads
Mohammad reza khorasanizadeh
4 out of 5 stars
۱۴۰۰/۸/۹
یک رمان بی نظیر و فوق العاده! همراه با میزل در آلمان دوران جنگ جهانی دوم، در محله ای از یک شهر کوچک ساکن میشویم میزلی که در اوایل نوجوانی سرپرستان جدیدی دارد و باید با شرایط سخت زندگی دوران آلمان نازی و فقر و ... کنار بیاید پدر جدیدش به او خواندن یاد میدهد و میزل عاشق کتاب میشود و تنها راه بدست اوردن کتاب برای او، دزدیدنشان است! کتاب سراسر زندگی است، تلخ و شیرین. در برخی قسمت ها میتوان بلند خندید و در بیشتر کتاب تلخی و سختی و مرگ و جنگ، روحتان را به درد می آورد از نکات جالب کتاب، راوی آن است که فرشته مرگ کتاب را روایت می کند! و این مسئله به جذابیت کتاب افزوده کتاب به خوبی شرایط زندگی در دوران جنگ جهانی دوم در آلمان و اوضاع خانواده های معمولی آن زمان را بیان کرده است از خواندنش پشیمان نمیشوید!
برگرفته از goodreads
Donya
5 out of 5 stars
۱۳۹۹/۹/۴
داستان "کتاب دزذ" از زبان مرگ است. مرگ داستان زندگی لیزل رو که هم خیلی پرفراز و نشیب برای دختری ۱۱ ساله است و هم به زنگی بقیه گره خورده را در سال های آلمان نازی بیان می کند. داستان زندگی لیزل یادآوری هست که همه آدم��م٫ آدم اشباه می کنه و کامل نیست. نمیشه راجب آدم ها ۲ خط نوشت باید۱۰۰ صفحه نوشت. فراز و نشیب زندگی شخصیت ها که تاثیر زیادی از دوران جنگ گرفته رو تو کل کتاب حس می کردم و بایین که خیلی جاها می دانستم چه اتفاقی قراره بیوفته ولی بازم نمی توانستم از اون دنیا جدا بشم.
پ.ن: قطعا قشنگ ترین نکته ی این کتاب برای من مرگ بود که داستانم اون تعریف می کرد و تعریفی که نویسنه از مرگ کرده اصلا اون رو ترسناک وعجیب نشون نمی ده بلکه خیلی اروم و غمگین.
برگرفته از goodreads
ʙᴏᴋɪᴛᴀ.ɴɪᴋa
5 out of 5 stars
۱۴۰۰/۷/۱۸
این کتاب به معنای واقعی کلمه درد است درد غم و گریه داستانی زیبا با پایانی مبهوت کننده واقعا شگفت انگیز بود 😞 اما متوجه نشدم همسر لیزل کی بود 😂
مرگ : تنها کاری که تونستم بکنم این بود که روبه لیزل ممینگر کنم و تنها چیزی را بگویم که صد در صد از ان مطمئن بودم ان را به کتاب دزد گفتم و حالا به شما می گویم
اخرین نکته از زبان راوی شما ....... انسان ها مایه ی عذابم هستند 🙃😞😭
برگرفته از goodreads
Sogol
4 out of 5 stars
۱۴۰۱/۱۰/۵
از زیباییهای این کتاب این بود که به معنای واقعی میتوانستی احساسات شخصیتها، تفکر و تصمیماتشون رو درک کنی. واقعگرایی مدرن رو داشت همزمان با سانتیمانتال بودن ادبیات کلاسیک. به نظرم ترکیب جالبی بود از این دو و به اندازه کفایت دلنشین بود. کتاب به وضوح هرچقدر جلوتر میرفت جذابتر، پختهتر و حتی نثر و نوشتارش هنرمندانهتر میشد. شاید هم ارتباط من با کتاب و شخصیتهاش قویتر شده بود. و جالبترین نکتهی داستان؛ راوی قصه و به عبارتی "مرگ". شاید واقعا مرگ برای روایت اون دوره از تاریخ و به خصوص شخصیتهای این کتاب سزاوارترین فرد بود. آخر کتاب رو بسیار دوست داشتم. انگار این زندگی با اون افراد به لیزل هدیه شده بود و یه فرصت محدود برای استفاده ازش داشت. به یکباره اون زندگی رو تو یک بمبارون ازش پس گرفتن. و اینکه در آخر این کلمات بودن که لیزل رو نجات دادن...
برگرفته از goodreads
Bahman Bahman
3 out of 5 stars
۱۳۹۴/۸/۲۶
"کتاب دزد رمانی است دربارهی دختر ۹ ساله ای به نام لیزل که کتابدزدی پیشهی اوست و خواندن کار هر روزهاش. او برای خواندن هر کاری میکند و البته در کنار پدر خواندهاش آقای هامیل. آنها برای به دست آوردن کتاب آن را میدزدند یا سیگار میفرشند و با پول آن کتاب میخرند و البته گاهی کتابی را که به دردشان نمیخورد، تبدیل به کتابی میکنند که نوشته خودشان است و به دردشان میخورد. در این نوشته سعی شده است که جنبههای مختلف خواندن که در رمان وجود داشته است استخراج شود: جنبههایی نظیر تفاوت موضوع کتاب با مفهوم کتاب، آرامبخشی خواندن، خواندن به عنوان کنش اعتراض، خواندن و فراموشی. اولین مواجهه با کتاب در این داستان، برخوردی است که به جای کتاب هر چیز دیگری میتوانست قرار بگیرد. همانگونه که در داستان شرح داده میشود، اولین بار که لیزل دست به دزدی زد، کتاب را نه برای خواندن، زیرا که سواد خواندن نداشت، بلکه به عنوان یادگاری که او را به یاد برادرش میانداخت، دزدید. کتابی سیاه رنگ که هنگام دفن برادر کوچکش، از گورکنان به جای ماند: راهنمای قبر کنی. برای او «موضوع کتاب اصلا اهمیتی نداشت، مفهوم کتاب مهمتر بود. مفهوم آن کتاب: ۱- آخرین باری که برادرش را دید؛ ۲- آخرین باری که مادرش را دید» (ص. ۳۹) در این وضعیت به جای کتاب هر چیز دیگری میتوانست نقش این مفهوم را بازی کند. نمونهی چنین موضعگیری نسبت به کتاب، نگهداری کتابهای خطی و غیره به عنوان نمادی از تمدن از دست رفته است. اگر در سخنرانیها و نوشتههایی که درباره ارزش کتاب وجود دارد دقت شود، این نکته نمایان میشود که در عمده حرفها، وجود کتاب را نشانهای از تمدنی باشکوه در گذشته قلمداد میکنند و کاری ندارند که محتوای این کتابها چه بوده است و حتی به این نیز توجه نمیکنند که اگر محتوی ارزشمندی دارند، چرا آن محتوی را به زبان و با ابزار روز قابل بازیابی نمیکنند؟ در بخش بعدی داستان ماهیت روانی کتاب تغییر میکند. تغییر از یک یادگار به یک آرامبخش.تا زمانی که آن لحظه تعیین کننده «لحظه هیستریک خیس کردن تشک» اتفاق نیافتاده بود کتاب به عنوان یک یادگار نقش بازی میکرد. تا اینکه وقوع آن لحظه باعث شد کتاب از یک یادگاری به یک خواندنی تغییر ماهیت بدهد، گرچه ماهیت اولیه در روزهای اول به قوت خود باقی بود. هانس هابرمان، پدرخوانده لیزل، برای عوض کردن جای خیس شده اقدام کرد و از زیر بالشت، کتاب سیاه رنگ خود را نمایان کرد و اینگونه هانس که بسیاری گمان میکردند آدم باهوشی نیست با همان اندک بضاعت خود که از سواد داشت، اولین قدمهای خواندن را به لیزل آموخت و خواندن به عنوان یک خوشی شروع شد. «میل غریبی لیزل را وادار میکرد تا کتاب را بخواند، میلی که حتی سعی در فهمش هم نمیکرد. شاید یک جوری میخواست مطمئن شود که برادرش را درست قبر کردهاند. دلیل هرچه بود، گرسنگی خواندنش چنان شدتی داشت که تجربهاش فقط از یک آدم دهساله برمیآید» (ص. ۶۲) خواندن « پس از هر کابوس» (ص. ۶۵) نمونهای از شرطی شدن در خواندن در این داستان است. لیزل بعد از آنکه جایش را خیس میکرد با هانس مهربان روبه رو میشد که در کنار تمیزکاری رختخواب به او خواندن را آموزش میداد. این عمل باعث شد که عمل خواندن، عمل توامان حس آرامشبخش شود و بعد از مدتی، آرامشبخشی به صورت ذهنی به عمل خواندن پیوند خورد. بعد از مدتی لیزل میتواند بخواند. آقای هامیل دل خوشی از وضعیت موجود ندارد بنابراین با لیزل که میخواند گویی در خفا به وضع موجود اعتراض میکند. گرچه این اعتراض آنقدر آشکار نیست که حتی به چشم بیاید. حتی موسیقی آقای هامیل که هر از گاهی نتها را اشتباهی میزند از جنس اعتراض است. نظم موجود دوران هیلتر میطلبد که نت فالشی شنیده نشود. اما آقای هامیل ناخواسته نت فالش میزند. حتی در نظم دوران هیلتری مهربانی هم نت فالش است و هامیل مرد مهربانی است. خواندن نیز امتداد همان موسیقی و مهربانی است. خواندن عیب محسوب نمیشود اما باید پیش از هر چیز «نبرد من» را خواند». کتابی که در باره پیشو ا است. این اثر را باید باور کنی و صد البته کتابهایی را بخوانی که «سمی» نباشند. اما آقای هامیل و لیزل میخوانند تا لذت ببرند و این دهن کجی به سبیل مرتب هیلتر است. حتی به همراهی آن مشت زن فراری «نبرد من» را تبدیل میکنند به کتابی که خود نوشتهاند. در اواخر جنگ که حملات هوایی شدت گرفت دیگر لیزل تبحر کامل را در خواندن به دست آورده است. او برای پناهگرفتان در زیرزمین کتاب میخواند. اینگونه آنها لذت شنیدن کلمات را جایگزین وحشت حمله هوایی می کنند. آنها به خواندن گوش میسپارند تا آرام بگیرند و فراموش کنند. خواندن گریز از دنیای پرالتهاب بیرونی به دنیای آرامشبخش متن است. این پناه بردن به نوشته و فراموشی یکی از ویژگیهای خواندن است."
برگرفته از goodreads
Sahar
4 out of 5 stars
۱۴۰۰/۱/۱۷
ک��اب خیلی خوبی بود! ۵ ستاره ندادم؛ فقط چون احترام خیلی بیشتری برای روایت جنگ از روی داستانهای واقعی قائلم. و اینکه نمیدونم چقدر پیوند دادن این داستان با کتابها، به بهترین ایده برای گفتن حرفهاش نزدیکه.
برگرفته از goodreads
Z.M
3 out of 5 stars
۱۴۰۲/۱/۱۳
کتاب جالبی بود انقدر جذاب نبود که یه نفس بخونم ولی نمیشد هم ولش کنم. در مجموع خوب بود ولی در کل کتاب سعی شده بود به صورت یواش و ریز عمق فاجعه هلوکاست و پستی آلمانی ها و رنج مداوم یهودی هارو به خورد مخاطب بده... خیلی از عبارت ها در ظاهر معمولی و حتی مناسب نوجوان بودن ولی باور به عمق وحشی گری و جنایت و پستی آلمانی ها رو در روح مینشوند
برگرفته از goodreads
MarJan
4 out of 5 stars
۱۴۰۱/۱۱/۱
شکی نیست که جنگ به مفهوم مردن بود، ولی همیشه، وقتی کسی بمیرد که زمانی در کنارتان زندگی کرده و نفس کشیده، زمین زیر پایتان میلرزد.
برگرفته از goodreads
Mehrdad
5 out of 5 stars
۱۳۹۷/۱۰/۲۵
کتاب دزد ماجرای زندگی دختربچه ایه که خانواده اش به دلیل فقر و تفکرات سیاسی مجبور میشن دختر و برادرش رو به خانواده دیگری بسپارند. وقایع داستان مربوط به دوران قدرت گیری نازی ها و جنگ جهانی دومه. راوی داستان هم کسی نیست جز مرگ! و چه کسی بهتر از مرگ برای تعریف وقایع فجیع اون دوران. کتاب لحن ساده و حتی بعضاً کودکانه ای داره و توصیفات پر از احساسن. سرتاسر کتاب زیبا و جذابه و بعید میدونم حوصله کسیو سر ببره. این شیوه روایت و نگاه به یه اتفاق غیرانسانی منو یاد کشتن مرغ مقلد از هارپر لی انداخت که اونم شاهکار بود. با وجود سادگی، مفاهیم فوقالعاده ای هم مطرح میشن که جای تأمل دارن. اینکه آیا مردم آلمان به دلیل حمایت از هیتلر، لیاقت اون رنج رو داشتن یا اونا هم بیگناه بودن؟ اینکه جنگ با باورها و منطق و خرافات مردم چه کاری میتونه بکنه. یه صحنه فوقالعاده تاثیر گذار داستان صحنه ایه که شخصیت جوان یهودی خودشو در حال مبارزه بوکس با هیتلر تصور میکنه و تو اوج مبارزه هیتلر مردمو تشویق میکنه توی رینگ بیان و با پسر بجنگن و حالا یک ملت در مقابل یک نفر قرار میگیرن که نشون دهنده حمایت مردم از تفکرات نژادپرستانه هیتلر بود. ترجمه کتاب خیلی خوب بود و مطابق نسخه اصلی وسطاش از اصطلاحات آلمانی استفاده شده بود که برای من تجربه خوندنشو ��وچندان جذاب کرد چون به فضای داستان نزدیک تر میکرد خواننده رو. البته اینکه آلمانی میدونم هم بی تاثیر نبود تو لذت بردن از این حرکت!
بخشی از کتاب: "صفحه ای از کتاب را کند و از وسط پاره اش کرد. و بعد یک فصل را. به زودی چیزی باقی نماند به جز تکه پاره هایی از واژه ها که بین پاها و دور و برش ریخته شده بودند. واژه ها چرا باید وجود می داشتند؟ بدپن آنها هیچ یک از این چیزها اتفاق نمی افتاد. پیشوا، بدون کلام هیچ بود. زندا های علیل و لنگ وجود نمی داشتند. هیچ احتیاجی به دلداری ها و یا حقه های کلامی نبود تا حالمان کمی بهتر شود. واژه ها به چه دردی میخورند؟"
برگرفته از goodreads
Sir Ehssan
3 out of 5 stars
۱۴۰۰/۹/۴
Not at all what I expected. The story is waaaay over rated, it's just a normal novel with few new viewing points. Zusak of course knows how to write beautiful, short scentences.
خیلی بیش از حد درباره این کتاب مبالغه شده بود. نویسنده هنرمند تمام عیار نگارش جملات کوتاه و زیبا است. اما داستان بی سر و ته بود. بعضی از قسمت های داستان وزن زیادی داده شده بود بعضی ها دیگر خیلی ناگهانی بود انگار نویسنده نمی دانسته چطوری ادامه بدهد. خلاقیت استفاده از فرشته مرگ به عنوان راوی خیلی جذاب بود.
برگرفته از goodreads
Hamed Alibeygi
2 out of 5 stars
۱۳۹۸/۱۰/۲۷
تعریفش را زیاد شنیده بودم . جمله های پشت جلدش هم آدم را وسوسه میکرد . از همان جمله هایی که چهارتا آدم اسم و رسم دار درباره ی کتاب میزنند و ناشر برای جذب مخاطب و فروش بیشتر آن ها را چاپ میکند پشت جلد و مخاطب ساده دل هم گولشان را میخورد و کتاب را میخرد . من اما گول آن جمله ها را نخوردم . گول راوی را خوردم . نوشته بود راوی داستان مرگ است و تجربه جالب «سیم های جادویی فرانکی پرستو» که راویش موسیقی بود ، باعث شد حس خوبی نسبت بهش پیدا کنم و بروم بخوانم ببینم مرگ چطور روایت کرده . هنوز شروع نکرده همان اول کار خورد توی ذوقم . داستان خیلی دیر شروع میشد.۴۰-۵۰ صفحه ای از کتاب میگذشت که تازه داستان خودش را پیدا میکرد . حدود یک سومش را خواندم و اصلا به دلم نچسبید . شاید همان دیر شروع شدن داستان باعث شد از خواندنش سرد شوم . من هم اخلاق بدی دارم که اگر یک سوم اول داستان نگیردم، ولش میکنم. خلاصه اینکه رفتم دنبال داستان دیگری که میخکوبم کند پای کتاب.
برگرفته از goodreads
Hanieh Sadat Shobeiri
5 out of 5 stars
۱۴۰۱/۱۰/۸
بدون تردید بهش پنج ستاره میدم. یکی از دلنشینترین کتابهای زندگیم بود و مطمئنم که تا ابد فراموشش نمیکنم. خیلی از کامنتهای فارسی رو دیدم که گفته بودن خوششون نیومده. به پیشنهاد من اگه انگلیسی بلدید حتما حتما انگلیسیشو بخونید. نه ترجمه فارسی و نه حتی اقتباس سینماییش، هیچکدوم نتونستند حس اصلی کتاب رو به مخاطب منتقل کنند. حس اینکه تو هم همراه مرگ ایستادی و در کنار اون و از نگاه اون، داری این وقایع رو تماشا میکنی و بدتر از همه اینکه، هیچ کاری از دستت برنمیاد...
از متن کتاب: He couldn't stop smiling. In years to come, he would be a giver of bread, not a stealer, proving again of the contradictory human being. So much good, so much evil. Just add water.
برگرفته از goodreads
Siamak
4 out of 5 stars
۱۳۹۹/۷/۱۲
رمان "کتاب دزد" طی بازه زمانی جنگ جهانی دوم روایت میشود که راوی آن فرشته مرگ است و به زعم خودش روزهای پر کاری را میگذراند. "مارکوس زوساک" نویسنده استرالیایی در این کتاب تصویر گر پروپاگاندای حکومت نازی در تزریق تفکر یهودی ستیزی به جامعه ایست که اگر چه از لحاظ معیشتی در مسیر زوال است اما بر اثر ایدئولوژی ناسیونالیسم افراطی رؤیای فتح جهان را دارد.شخصیت کتاب دختری ست به نام "لیزل ممینگر" که در آشفتگی آلمان جنگ زده از مادر کمونیستش جدا میشود و به خانواده دیگری سپره میشود...لیزل اولین کتابش را در مراسم خاکسپاری برادرش می دزد و پا به دنیای کتاب ها میگذارد.
برگرفته از goodreads
Elias Bahrami
5 out of 5 stars
۱۳۹۷/۹/۱۵
کتاب رو با چشمان خیس تموم کردم! اونقدر فضاسازی و شخصیت پردازی در کتاب خوب بود،اونقدر وقایع خوب پرداخته میشد که در کنار شخصیت ها میترسی،استرس میگیری،خوشحال میشوی،لبخند میزنی،نگران میشوی،غمگین میشوی و ... خیلی غمگین میشوی. از بهترین رمان هایی بود که تا حالا خوندم.انتخاب "مرگ" به عنوان راوی انتخاب خوبی بود وقتی که زمان رمان در زمانی است که هرلحظه ممکن است مرگ فرا برسد.
برگرفته از goodreads
Mahshid
4 out of 5 stars
۱۴۰۰/۱۲/۲۶
چرا بعد این همه مدت دارم میام نظرمو درباره اش مینویسم ؟ چون همین الان یهویی فهمیدم که این کتاب نه تنها محبوب دلها نیست بلکه خیلی هم نظرات منفی داره ! حقیقتا حس کردم به احساساتم توهین شد. قبول دارم که یه جاهایی لنگ میزد ولی ... لازم دونستم بیام بگم که این کتابو شدیدا دوست داشتم و واقعا از اول تا اخر احساساتم شدیدا درگیر شد. همین . خدانگهدار.
برگرفته از goodreads
Sepideh Dehghani
5 out of 5 stars
۱۳۹۶/۳/۳۱
دوست دارم مثل مارکوس زوساک بگویم:« چه طور یک چیز می تواند چنان زشت و در عین حال با شکوه باشد، و کلماتش چنان سخت و در عین حال دلنشین باشند...»
برگرفته از goodreads
Parmyc Grimm-pitch
1 out of 5 stars
۱۴۰۱/۵/۵
این کتاب احتمالاً موردپسند خیلی ها باشه، اما برای من شدیداً کسل کننده بود. مدل روایت رو دوست نداشتم و شخصیتها به نظرم تک بعدی بودن. میتونست خیلی کوتاه تر از این حرفها باشه…
برگرفته از goodreads
Helen Praspro
5 out of 5 stars
۱۴۰۱/۱/۲
به چند دلیل این کتاب شاهکار بود:
1- زاویه دید متفاوت از جنگ جهانی دوم. ما کمتر پیش میاد نگاه آلمانی ها رو به جنگ ببینیم، و انقدر هم تبلیغات متفقینی گسترده است که یه سری حقایق از وسطش گم میشن.
2- مرگ و زندگی در کنار هم. این کتاب در لحظه هایی انقدر لطیف لطیف و پر عاطفه بود که ��عضی وقتها نمیشد باور کرد مرگ داره تعریفش می کنه. ولی خب، مرگ هم میتواند دل رحیم و صادقی داشته باش، نه؟
"مکس: خیلی وقت ها دلم میخواد همه چیز تموم بشه و راحت بشم، ولی بعدش میبینم تو از پله ها میای پایین و آدم برفی درست می کنی."
به نظرم مکس شخصیت موردعلاقه ام تو کل داستان بود. شاید هم هانس... ولی با مکس بیشتر میشد ارتباط برقرار کرد. خیال پردازی هاش راجع به شکست پیشوا، تیکه های ذهنی که با داستان هاش راجب رینگ بوکس به پیشوا و مردم آلمان مینداخت، اونا انقدر جالب و هوشمندانه بودن که نمیشد عاشق مکس نشد.
"مکس: «از پنجره بیرون را دیدم. ستاره ها چشمم را به آتش کشیدند.»"
3- پایان داستان، و معنی مرگ.
"- منم، پیتر.
+ پیتر؟ تویی؟
مرگ: به دلایلی، هرکس قبل از مرگ دوست دارد سوالهایی بپرسد که جواب آنها را میداند. شاید چون میخواهد یک بار هم که شده جواب درستی برای آنها بدست آورده باشد."
"مرگ: هایل هیتلر.
واقع بینانه بخواهیم بگوییم، هیچکس به اندازه من در این جنگ به پیشوا خدمت نکرد. قلب انسان توانایی انجام این کارها را نداشتو قلب انسان ها خطی است، ولی قلب من دایره وار است، تا ابد و بی نهایت تکرار می شود و به کار خود ادامه میدهد. "
"مرگ: میخواهید بدانید من چه شکلی هستم؟
مشکلی نیست. تا پایان داستان را میگویم، یک آیینه پیدا کنید و به خودتان نگاه کنید.-"
پایان این داستان پر از مرگ بود. شروع و میانه اش هم همینطور. لازم نیست از این استعاره های پیچیده استفاده کنم، چون به اندازه کافی استعاره از مرگ تو این کتاب خواهید خوند. استعاره از اینکه همیشه است، همیشه بوده، همیشه خواهد بود. بهترین توصیف ها از مرگ رو میتونید تو این کتاب بخونید.
قبلا فیلم این کتاب ۵۰۰ صفحه ای رو دیده بودم که به صورت خیلی خل��صه ساخته شده درحقیقت استحقاقشو داشت ازش یک مینی سریال ساخته بشه . البته که خود کتاب هم میشد در حد همون فیلم خلاصه و مفید باشه . توصیفات و تشبیهات این کتاب خیلیییی عجیب و غریب و نامانوسه طوریکه با یک بار خوندن جمله نمیفهمی که چی داره به چی تشبیه میشه و این باعث شده خوانش کتاب سخت باشه و زود به زود خسته ات کنه در حقیقت به زور میشه کتابو به پایان رسوند و تقریبا ۲۰۰ صفحه ی پایانی داستان یکم روان و جذاب میشه . البته من ترجمه ی وفا نوبخت رو خوندم. راوی داستان هم جناب عزرائیل بود که ایده ی جدیدی بود . فقط کاش نویسنده و مترجم یکم روانتر کارو پیش میبردن تا بتونم ۴ ستاره بهش بدم.
برگرفته از goodreads
Arefeh.ps
3 out of 5 stars
۱۴۰۲/۴/۲۷
قبلا فیلم این کتاب ۵۰۰ صفحه ای رو دیده بودم که به صورت خیلی خلاصه ساخته شده درحقیقت استحقاقشو داشت ازش یک مینی سریال ساخته بشه . البته که خود کتاب هم میشد در حد همون فیلم خلاصه و مفید باشه . توصیفات و تشبیهات این کتاب خیلیییی عجیب و غریب و نامانوسه طوریکه با یک بار خوندن جمله نمیفهمی که چی داره به چی تشبیه میشه و این باعث شده خوانش کتاب سخت باشه و زود به زود خسته ات کنه در حقیقت به زور میشه کتابو به پایان رسوند و تقریبا ۲۰۰ صفحه ی پایانی داستان یکم روان و جذاب میشه . البته من ترجمه ی وفا نوبخت رو خوندم. راوی داستان هم جناب عزرائیل بود که ایده ی جدیدی بود . فقط کاش نویسنده و مترجم یکم روانتر کارو پیش میبردن تا بتونم ۴ ستاره بهش بدم.
برگرفته از goodreads
Ali Najafiyan
5 out of 5 stars
۱۴۰۲/۱۱/۱۵
مگر می شود تو را دوست نداشت؟ روایت کودکانه از یکی از تاریک ترین نقاط تاریخ بشر . مگر می شود با تو اشک نریخت؟ برای تو لیزل ممینگر که کابوس مرگ برادر کوچکت در قطار رهایت نمیکرد تا زمانی که بمب ها دنیای کوچک و فقیر و نسبتا قشنگی را که با بابا و مامان ناتنی ات ساخته بودی ویران کرد ؟ مگر میشود به حسرت تو برای نبخشیدن بوسه ات به پسر مو لیمویی که تا ابد در ۱۴ سالگی میماند دل نسوزاند؟ این داستان روایت گیرا و میخکوب کننده از هر دو سوی بشریت و انسان است و راوی اینجا خود مرگ است .
برگرفته از goodreads
امیرمحمد حیدری
1 out of 5 stars
۱۴۰۰/۵/۱
این چه افتضاحی بود؟ با آن فرم دفترچه یادداشتطورش که وسط متن ناگهان با خط بولد مینویسد «تلنگری برای اندیشه»، «وقفهای برای تأمل»، «بهانهای برای ژرف نگریستن»... این خودژرفپنداریِ کوفتی چیست که ملت ایران نیز عاشقش هستند؟
برگرفته از goodreads
Elham
5 out of 5 stars
۱۴۰۰/۱۲/۲۷
آخرین نکته از زبان راوی شما (مرگ) انسانها مایهی عذابم هستند.
برگرفته از goodreads
Sepehr
4 out of 5 stars
۱۴۰۱/۳/۱۴
تصویر واقعی جنگ بدبختی و ویرانی . پایان خوبی داشت
برگرفته از goodreads
Taranehgr
5 out of 5 stars
۱۴۰۱/۵/۷
وقتی کتاب تموم شد گریه کردم.از دستش ندین.
برگرفته از goodreads
Saeed Darjazini
4 out of 5 stars
۱۳۹۹/۵/۹
همیشه با جنگ موضوع داشتم و به شدت روی من تاثیر میزاره ، هنوز هم تصویر بمبارون هوایی و اینکه نصفه شبی مادرم نمیزاشت بخوابیم و و جمع شدن زیر پله و اینکه یه سال حیاط مدرسه مون رو شخم زدن تا پناهگاه بسازن به وضوح جلوی چشمهام . این کتاب هم در مورد جنگ جهانی دوم هست و اینبار در مورد خانواده ای که در آلمان هست و تحت تاثیر جنگ و داستانهای پیشوا قرار می گیره و این یکی از تفاوتهایی کتاب به بقیه روایت هاست که معمولا از جایگاه متفقین به موضوع نگاه می کنه . راوی داستان هم فرشته مرگ هست و اینم از جذابیت های کتابه. کتاب طولانیه ولی راحت و خوشخون هست و برای من خیلی سریع جلو رفت و نحوه روایتش رو دوست داشتم و کشش لازم رو داشت .به نظرم یه جاهایی از کتاب خیلی راحت می تونست از داستان حذف بشه و هیچ اتفاقی هم نیفته . تاکید بسیار داستان بر اوضاع یهودی ها هم یه جورهایی تو ذوقم میزد و دوستش نداشتم وشبیه این کارهای سفارشی بود. و یه موضوع دیگه اهمیت واژه و کتاب در داستان هست که موضوع رو برام جالب می کرد . ترجمه و چاپ کتاب هم انصافا خیلی خوب بود و واقعا دست شون درد نکنه که یه کار تر و تمیز و مرتب ارائه دادن .
برگرفته از goodreads
Alibaghbanbashi
4 out of 5 stars
۱۳۹۹/۱۲/۱۹
کتاب در مورد دختری به نام لیزل ممینگر هست که برادر خود را در قطار از دست میدهد و سپس مادرش به دلیل کمونیست بودن و کار در اردوگاه اجباری مجبور به دادن لیزل به یه خانواده دیگر میشود. این کتاب داستان را در زمان جنگ جهانی دوم روایت میکند و از سختی ها و مشکلات زمان جنگ پرده برمیدارد. روایت گر این داستان فرشته مرگ است که روزانه جان هزاران نفر را میگیرد. خلاصه داستان این است که پدر خوانده لیزل یا به عبارت دیگر لیسل که نامش هانس است، رابطه خوبی با لیزل دارد او یک نقاش اکاردئون نواز است و خواندن را به لیزل یاد میدهد. مادرخواندش کمی غر غرو و بد اخلاق است ولی ذاتی مهربان دارد. دوست صمیمی لیزل رودی اشتاینر است، که هم همسایه و هم مدرسه ای لیزل است و تا آخر داستان هم دوست خوبی برای لیزل است. لیزل علاقه شدیدی به دزدیدن کتاب و خواندن آن ها دارد و با پدر خوانده اش در زیر زمین خانشان مدام کتاب های مختلفی را میخوانند، تا اینکه شخصی به نام مکس که یهودیست به خانه ی آن ها پناه می آورد از دست سربازان حزب نازی. آن ها تصمیم میگیرند که به مکس کمک کنند و آن را در زیر زمین مخفی نگه دارند تا کسی از وجود او بویی نبرد وگرنه همشان کشته خواهند شد. آن ها با این که حتی به زور شکم خودشان را سیر نگه میداشتند حالا مجبورند با چالش جدیدی سروکله بزنند و نگذارند که کسی از وجود مکس با خبر شود حتی رودی اشتاینر که دوست صمیمی لیزل است. لیزل یا کتاب دزد داستان از خانه شهرداری که مادرخوانده اش لباس آن هارا میشسته و اتو میکرده کتاب میدزدد و آن ها را میخواند و این کار را چندین بار تکرار میکند. در کل متن کتاب متن خوب و جذاب و گیرا بود و من از خواندن آن لذت بردم. فیلم این کتاب هم موجود است و من اول کتاب آن را خواندم بعد فیلمش رو دیدم که وحشتناک کتابش عالی تر بود.
برگرفته از goodreads
Azin Pourasghar
4 out of 5 stars
۱۴۰۱/۵/۴
خیلی دوستش داشتم خیلی خیلی زیاد...
برگرفته از goodreads
Hossein Ab
3 out of 5 stars
۱۴۰۰/۵/۴
در جای جای خیابان های شهر، آدم ها حضور داشتند، ولی حتی اگر شهر خالی هم بود، باز غریبه نمی توانست بیش از این احساس تنهایی کند.
برگرفته از goodreads
Amir Asadi
4 out of 5 stars
۱۳۹۸/۸/۲۰
دیشب کتاب رو تموم کردم، اما دستم به نوشتن نرفت. لازم بود چند ساعتی بهش فکر کنم و قفل بزرگی که به مغزم خورده بود رو باز کنم. نمیدونم حجم زیاد داستان و یا پرش های از شاخه به شاخه ی نویسنده در روایت داستان و یا اسپویل های متعدد و پراکنده و هرازگاهی گیج کننده ی راوی، نکته ی منفی حسا�� میشه، یا استایل خاص این کتاب؛ اما هرچه که بود، داستانی آکنده از تاریکی و غم و مصیبت بود که از روایتی در دل آلمان نازی طی وقایع جنگ جهانی دوم، چیز دور از انتظاری نیست. نقل داستان از زبان مرگ و نگاهی گاه از بالا و گاه از پایین به بشر از پرسپکتیو یک مفهوم پرسونیفه شده برای من نکته ی جالب و جدیدی و گاه گاه آزاردهنده بود. اما چیزی که همیشه از این کتاب با خودم حمل خواهم کرد، پیامی بود که به زیبایی در جای جای این کتاب کاشته شده بود و اونم قدرت واژه ها بود. واژه هایی که به لیزل زندگی دوباره بخشیدند، واژه هایی که بهش امید ادامه ی زندگی و حرکت رو به جلو دادند، واژه هایی که عشق و خانواده رو براش معنا کردن، واژه هایی که ترس رو از وجود مردم جنگ زده ی مالچینگ زدودن، واژه هایی که یک انسان رو که هرثانیه بوی مرگ رو حس میکرد، سرپا نگه میداشت، واژه هایی که داغ فرزند رو بر مادر تسهیل میکرد، واژه هایی که دیکتاتوری رو بر ملتی مسلط و برده ی خودش کرد، و در نهایت واژه هایی که مرگ رو به احترام به انسانیت وا داشت. شما یا عاشق این کتاب می شید، یا ازش متنفر. بنابراین خوندنش رو پیشنهاد نمیکنم، اما اگر خوندید و پسندیدید، یاد و احترام من با شماست. پ.ن: فیلمی هم بر اساس این کتاب ساخته شده که گویا خیلی به متن وفادار بوده، هرچند فیلم متوسطیه اما ارزش دیدن داره.
برگرفته از goodreads
Ghazale
4 out of 5 stars
۱۴۰۰/۲/۲۸
اول میخواستم سه ستاره بدم چون اوایلش برام هیچ جذبه ای نداشت و اینکه راوی مرگ بود خیلی توی ذوق میزد البته در ادامه ی کتاب هم وقتی مرگ شروع میکرد به لو دادن داستان اعصابم خورد میشد شخصیت هانس و رودی رو خیلی دوست داشتم و رشد بقیه ی شخصیت ها و خود لیزل رو در ادامه ی داستان خیلی دوست داشتم و واقعیت اینه که آخرای کتاب گریه کردم این اولین کتابیه که باعث شد گریه کنم ،نمیدونم شاید موقع خوندنش زیادی احساساتی بودم در نهایت هم تصمیم گرفتم با وجود چیزهایی در طی کتاب خیلی خوشم نیومد بهش 4ستاره رو بدم این کتاب ارزش خوندن رو داشت
برگرفته از goodreads
Yasaman
4 out of 5 stars
۱۴۰۰/۱۱/۲۵
اول بگم من واقعا دیالوگ هایی که " مرگ" میگفت رو دوست داشتم و عمیقأ به فکر فروم میبرد.
و برای منی که از هر نوع فیلم و داستانی که به جنگ مربوطه گریزانه، این کتاب جذابیت و کشش زیادی داشت. واقعا نوع روایت کتاب به دلم نشست
برگرفته از goodreads
MorTeZa
5 out of 5 stars
۱۳۹۷/۱۱/۲۷
به معنای واقعی کلمه شاهکار و تکان دهنده
برگرفته از goodreads
Farzaneh
5 out of 5 stars
۱۳۹۹/۳/۲۵
خیلی از موضوع کتاب و داستانش و خلاقیت های نویسنده خوشم اومد. راوی کتاب ، مرگه ! واقعا وقتی میمیریم، کجا میریم ؟
برگرفته از goodreads
Leila Alizade
4 out of 5 stars
۱۴۰۱/۹/۱۲
چه قدر خوب بود ❤️ راوی داستان و سیر خطی اون نقطه قوت این کتاب بود
برگرفته از goodreads
Atefe1670
5 out of 5 stars
۱۴۰۰/۲/۲
انقدر این کتاب زیبا بود که دلم میخواد تا چند روز هیچ کتاب دیگه ای نخونم تا مزه اش زیر دندونم باقی بمونه. که تا چند روز بتونم تو محیط اون داستان و با شخصیت های دوست داشتنی اش زندگی کنم. همین اول بگم که داستان تلخه. ماجرای داستان در دوره جنگ جهانی دوم و نازیسم و هیتلر اتفاق میوفته. سراسر کتاب از زشتی و خشونت جنگ میگه راوی داستان فرشته مرگه و این بنظرم جذابیت و خلاقیت کتاب رو چند برابر میکنه. داستان پره از استعاره های زیبا ، داستان های عاشقانه, دزدی و بخشندگی و از همه مهمتر ترس واقعا یکی از قشنگ ترین داستان هایی بود که این اواخر خوندم. از اون کتابهایی که خاطره اش و فضای داستانش هیچوقت از ذهنت پاک نمیشه. برای من کتاب مردی به نام اوه اینطور بود گرچه این کتاب نسبتا پایان تلخی داره نیمه اول کتاب شما ممکنه فکر کنید که با داستانی معمولی روبرو هستید و ممکنه بخواید نیمه کاره رهاش کنید اماا به شدت بهتون پیشنهاد میکنم اینکارو نکنید. نیمه دوم کتاب خیلی جذاب هیجان انگیز و پر از تلاطم هست و نویسنده میخواد تو نیمه اول داستان حسابی با شخصیت ها رابطه احساسی پیدا کنید که بتونید تو نیمه دوم درک شون کنیدو از نظر عاطفی همراهیشون کنید. هر جی بخوام در مورد این کتاب بگم فقط از زیبایی اش کم میکنه. خودتون بخونید و لذت ببرید. اگر هم وقت یا حوصله خوندنش رو ندارید لااقل فیلمش رو ببینید هرچند خودتون میدونید که پیشنهاد اول و اخر من کتابه و هیچ چیزی جای لذت چشیدن ذره ذره داستان با خوندن کتابش رو نمیگیره.
برگرفته از goodreads
مهشید
3 out of 5 stars
۱۴۰۰/۲/۶
کتاب دزد. بالاخره بعد از ماه ها این کتاب تموم شد و به نتیجه رسید. رمانی طولانی در مورد مرگ و جنگ جهانی دوم. نقطه قوت داستان روای داستانه. راوی این داستان مرگه. مرگ با زبانی شیرین از گرفتن جان آدمها تو جنگ جهانی دوم میگه. از روزهایی که خانواده ها مجبور بودن فرزندانشون رو به دست خانواده های دیگه بسپرن. از روزهایی که یهودی ها به جرم یهودی بودن به اردوگاه ها فرستاده شدن و زندگی روی بی رحمش رو به آدم ها نشون داد. تو این داستان مرگ داستان دختری به نام لیزل رو تعریف میکنه که از خانواده اش جدا شده و سرپرستی اش به خانواده ای فقیر واگذار شده. لیزل بعد از مرگ برادر کوچیکش و جدایی از مادرش به خانواده هابرمن سپرده میشه. زن و مرد مهربون و فقیری که به سختی زندگیشون رو میگذرونن. ماجراهای پناه دادن به یه یهودی، همسایه های محله جدید لیزل و تبعات جنگ، این رمان بلند رو شکل داده. از این کتاب فیلمی هم اقتباس شده که خب من اول فیلمش رو دیده بودم و برای کارم مجبور شدم کتاب رو هم بخونم. کتاب قشنگ بود به خصوص راوی داستان که بسیار جذابش کرده بود و ارزش زیبای زندگی رو به خواننده گوشزد میکرد. نقطه ضعف داستان نسبت به فیلم، طولانی بودن و بیان جزئیات بود که البته چیزی از زیبایی داستان کم نمیکرد اما من دوست داشتم کمی موجز تر باشه داستان. اگر دنبال کتابی زیبا و درام میگردید تا اشکتون رو دربیاره و در عین حال با احساساتتون بازی کنه و به این زودی ها تموم نشه، کتاب دزد انتخاب خوبیه.
برگرفته از goodreads
Yasin Karami
5 out of 5 stars
۱۳۹۹/۱۱/۲۳
4.5 ستاره کتاب دزد داستان یه دختر به نام لیزل ممینگر هستش که سال های کودکیش رو توی دوران به قدرت رسیدن هیتلر و جنگ چهانی دوم،در آلمان میگذرونه. کتاب از جایی شروع میشه که لیزل برادرش مرده��و مادرش اونو میبره تا خانواده هوبرمن،سرپرستیش رو قبول کنن
این کتاب یکی از بهترین تک جلدی هایی بود که خوندم. داستانش در جاهایی واقعا غم انگیزه و در یه سری جاهاهم،واقعا زیباس. نحوه روایت هم واقعا جالب و قشنگ بود،مگه چند تا کتاب داریم که از زبان مرگ روایت بشه؟ گاها میدیدی که مرگ،آخر داستان رو لو میداد،ولی این یه کتاب درباره یه داستان عادی نیست،کتابیه که فقط میخواد دنیامون رو نشون بده. شاید از نظر خیلیا،کتاب یکم طولانی و توضیح اضافی زیاد داره،میتونم درک کنم که برای خیلیا ممکنه اینطوری باشه. اما من تک تک صفحاتش رو دوست داشتم،از نحوه روایت داستان،تا تشبیه ه�� و احساسات مخلوطی که درش آمیخته شده. درکل به نظرم کتاب خیلی خوبیه. اگه میتونید بخونید
برگرفته از goodreads
Amir Mohammadi
4 out of 5 stars
۱۴۰۰/۱۲/۲۰
کتاب دزد اثری است فوق العاده از که از زبان فرشته ی مرگ روایت میشود و جنگ را به تصویر میکشد. جنگی که بنیان خانواده را از جا میکند و جز ویرانی و مرگ و آوارگی خبری به جا نمینهد، اما در همه تیرگیها باز هم بارقه امید هست و دختری که علیرغم همه تلخ کامیها با ره جستن به دل کتابها، دنیایی زیبا و دور از هیاهوی مرگ و ویرانی برای خود خلق میکند. کتاب دزد لقب دختری به نام لیزل ممینگر است که برای اولین بار هنگام به خاک سپردن برادر کوچکش اولین کتاب زندگی اش را می رباید و توسط پدرخوانده ای نوازنده اش می آموزد که چطور آن را بخواند. ماجراهایی که در بحبوحه جنگ جهانی دوم اتفاق می افتد و دخترک و عشقی که بین او و پسر همسایه اشان پدید می اید یک شاهکار را پدید می آورد. قسمتهای پایانی کتاب به خصوص بمب باران شهر کوچکشان بسیار تاثربرانگیز و غمناک است.
برگرفته از goodreads
Nika
5 out of 5 stars
۱۴۰۱/۵/۵
توصیف کردن این کتاب با کلمات کاره تقریبا نشدنی هست. نمیتونم تصمیم بگیرم که از احساسات لیزل تعریف کنم یا رودی؟ مرد آکاردئون نواز یا ماما که همیشه سعی داشت احساساتش رو مخفی کنه؟ به جرعت میگم که بهترین کتابی هست که تو این یکسال گذشته خوندم. یک سال طول دادم خوندن این کتاب رو و هنوزم اگه برگردم به عقب همین قدر طولش میدم. این کتاب انقدری قشنگ بود که دلم نمیخواست تموم بشه. دوست داشتم که مدت بیشتری با افکار کتاب دزد زندگی کنم. قطعا اگر بخوام یک کتاب به کسی معرفی کنم “کتاب دزد” اولین کتاب خواهد بود! (پیشنهاد من خوندنش تو یک روزه بارونی با یه لیوان نوشیدنی گرمه!) “کتاب دزد” پره از کلمات رنگ ها و طعم های مختلف. معنی واقعی خیلی از کلمات رو میشد به خوبی از زبون کتاب دزد، معنی رنگ ها و طعم ها هم از زبون راوی و معنی دوست داشتن رو از رودی و لیزل به خوبی یاد گرفت.