فروشگاه می‌خوانم mikhanam.com لوگو فروشگاه می‌خوانم mikhanam.com
خانه
کاربر
سبد خرید
این کتاب مخصوص شما چاپ می شود.

جادوگر و گوی شیشه ای

(197180) رای
قابل خرید
900,000 تومان
آماده‌سازی و تحویل به پست: 3 روزکاری

معرفی کتاب

جادوگر و گوی شیشه ای رمانی فانتزی اثر استیون کینگ نویسنده آمریکایی است. این کتاب چهارمین جلد از مجموعه برج تاریک است که در سال 1997 منتشر شد.رولند و سه همراهش، جیک، ادی و سوزانا، پس از گذراندن بیابان موهاک به شهر کان‌کاه می‌رسند.آنها در این شهر با مردی به نام  مونو روبرو می‌شوند که دروازه‌ای جادویی به نام دروازه یاش را نگهبانی می‌کند.مونو برای عبور آنها از دروازه یاش، معماهایی را مطرح می‌کند.رولند و همراهانش باید برای نجات جان خود و ادامه سفرشان به برج تاریک، به این معماها پاسخ صحیح بدهند.رولند در این جلد به دنبال گذشته خود و معنای واقعی برج تاریک است.رولند و همراهانش در این جلد با مرگ شخصیت‌های مهمی روبرو می‌شوند که آنها را به تأمل در فلسفه مرگ و زندگی وا می‌دارد.در سال 2017، فیلمی با اقتباس از این کتاب به کارگردانی نیکولای آرسل و با بازی ادریس البا و متیو مک‌کانهی منتشر شد. جادوگر و گوی شیشه ای انتخابی عالی برای علاقه‌مندان به رمان‌های فانتزی، حماسی و علمی تخیلی است.

بخشی از داستان:

ریا گفت «بقیه رفتن، و گوی شیشه‌ای رو از چنگ من درآوردن؛ اما اون دختر! برش می‌گردونن به خونه‌ی شهردار، و شاید بتونیم اونو ببینیم. آره، می‌تونیم.» کوردلیا با لحنی سرد گفت «تو هیچی رو نمی‌بینی، داری می‌میری.» ریا خس‌خس‌کنان خندید و آب دهان‌اش تراوش کرد. «می‌میرم؟ نه! فقط نیروم تموم شده، و باید دوباره شارژ بشم و تجدید قوا کنم. حالا گوش کن، کوردلیا دختر هیرام و خواهر پاتریک! عجوزه دست استخوانی‌اش که به طرز عجیبی قوی بود، دور گردن کوردلیا انداخت و او را جلو کشید. هم‌زمان دست دیگرش را هم بالا برد و مدال نقره را در مقابل چشمان گرد او حرکت داد. او زیر لب زمزمه می‌کرد و بعد از مدتی فهمید و سر تکان داد. کوردلیا بلند شد و به طرف آشپزخانه رفت. روی کابینت کنار سینک یک جعبه‌ی سیاه بود که دو چاقوی تیز درون آن بودند. یکی از آن‌ها را برداشت و برگشت. چشمان‌اش مات بودند، درست مثل چشمان آن شب سوزان که زیر نور ماه بوسه با ریا کنار در کلبه‌اش ایستاده بودند. ریا پرسید «تلافی‌ش رو سرش درمیاری؟ واسه بلایی که سرت آورد.» کوردلیا زیر لب زمزمه کرد «دختره‌ی خوشگل فیس و افاده ای.» دستی که چاقو نداشت را بلند کرد و روی دوده‌های صورت‌اش کشید. «آره، تلافی‌ش رو سرش درمیارم.» «تا دم مرگ؟» «آره، یا اون بمیره یا خودم.» «مطمئن باش اون می‌میره. نترس. حالا منو روبه‌راه کن، کوردلیا. کاری که احتیاج دارم رو برام بکن!» کوردلیا دکمه‌های جلوی پیراهن‌اش را باز کرد، و به شکم‌اش رسید. آن‌جا یک کمربند سفید بسته بود و همان جا بود که چاقو را استفاده کرد. کمربند و گوشت زیرش را شکاف داد. خون قرمز ناگهان بیرون زد؛ مانند شکوفه‌ی رز. ریا گفت «آره، شکوفه‌ی رز. همیشه خواب اونا رو می‌بینم. شکوفه‌های رز. بیا نزدیک‌تر!» دست‌اش را پشت کمر کوردلیا گذاشت و او را به جلو هل داد. سرش را خم کرد و شروع به نوشیدن خون کرد. کوردلیا هم‌چنان با چشمان مات نگاه‌اش می‌کرد.

مشخصات کتاب

شمارگان500
زبانفارسی
شماره چاپ1
نوع صحافی Perfect Binding صحافی چسب گرم- شومیز
نوع چاپ متندیجیتال تک رنگ
سال چاپ1400
تعداد صفحه833
زیرعنوانبرج تاریک 4
طول220
قطعرقعي
عرض145
شابک978-600-326-612-4
نوع کاغذتحریر 70 گرم
نوع جلدگلاسه مقوا 250 گرم
عوامل
استیون کینگ
نویسنده
محمد جعفر محمدی
ویراستار
سهیلا الله‌دوستی
مترجم
امید مقدس
صفحه آرا
یاسین محمدی
طراح جلد

بارگذاری نظرات و نقدها ...

بارگذاری محصولات مرتبط با دسته‌بندی...

بارگذاری محصولات با برند ...

از همین نویسنده

از همین نویسنده

از همین نویسنده

از همین نویسنده

از همین نویسنده