کیمیاخاتون
سعیده قدس
رمان "کیمیاخاتون" نوشته سعیده قدس، داستانی تاریخی برگرفته از زندگی کیمیا، دخترخوانده مولانا جلالالدین بلخی است. این اثر در سال 1383 توسط نشر چشمه به چاپ رسید و به سرعت به یکی از پرفروشترین کتابهای ایران تبدیل شد. تاکنون ۴۴ چاپ از این رمان منتشر شده است.
"کیمیاخاتون" پس از انتشار، ۱۲ ماه متوالی در صدر پرفروشترین کتابهای کشور قرار گرفت. اندکی بعد، به زبان ترکی ترجمه و در ترکیه نیز به جمع پرفروشها پیوست. این اثر در سال ۲۰۰۵ جایزه کتاب سال پروین اعتصامی را از آن خود کرد و در سال ۲۰۱۱ به زبان انگلیسی ترجمه شد.
حجم عظیمی از کتابها و مقالات به شرح زندگی بزرگان شعر و ادب فارسی اختصاص یافته که هر کدام با شیوهای خاص، خواننده را مجذوب خود میکنند. با این حال، آشنایی با بخشهای پنهان زندگی این بزرگان که غالباً در هالهای از ابهام یا فراموشی فرو رفته، میتواند لذتی دوچندان به خواننده هدیه کند. رمان کیمیاخاتون اثری تاریخی دربارهی دخترخواندهی مولانا، شاعر نامدار ایرانی، است. دختری که گویی داستان زندگیاش در روایتهای تاریخی گم شده است. سعیده قدس، نویسندهی این رمان، با نگاهی بدیع، داستان زنان شبستان مولانا را نیز در این اثر به تصویر کشیده است.
پس از درگذشت همسر اول خود، مولانا جلالالدین بلخی با زنی به نام کِراخاتون که پیشتر همسر محمدشاه ایرانی بود، ازدواج کرد. کِراخاتون که از محمدشاه صاحب دو فرزند به نامهای کیمیا خاتون و شمسالدین بود، به همراه این دو فرزند به خانۀ جلالالدین نقل مکان کرد. مولانا نیز از همسر سابق خود دو پسر به نامهای علاءالدین و بهاءالدین داشت.
سالهایی پس از ازدواج مولانا با کِراخاتون، شمس تبریزی، عارف نامدار، به قونیه، شهر محل سکونت مولانا، رهسپار شد. او با جاذبه ی عرفانی و تعالیم خود، شیخ زاهد شهر را از درس و منبر به سوی مجالس سماع و عرفان کشاند. شمس که از بزرگترین عارفان عصر مولانا و شصت ساله بود، پس از دورهای سفر و بازگشت به قونیه، شیفتهی کیمیا خاتون، دخترخواندهی مولانا جلالالدین، شد و از او خواستگاری کرد. مولانا که مجذوب شخصیت شمس بود، با این وصلت موافقت کرد و قول ازدواج دخترش را به او داد. این خواستگاری شمس، اهل حرم را غمگین و پریشان کرد و به جز مولانا، هیچکس از این پیوند راضی نبود. کیمیا که دل به علاءالدین، برادر ناتنی خود، بسته بود و از این وصلت ناخشنود بود، وقتی شاهد بیتفاوتی علاءالدین در قبال این ازدواج بود، سرانجام تن به وصلت با شمس داد؛ اما این آغاز زندگی پرماجرای کیمیا بود که در نهایت پایانی غافلگیرکننده را برای او رقم زد.
سعیده قدس در رمان "کیمیاخاتون" با نگاهی نو به جایگاه زن در تاریخ، روایتی فمینیستی از زندگی در خانه و اندرونی مولانا ارائه میدهد. او در مصاحبهای درباره این کتاب، انگیزه خود را از نگارش آن اینگونه بیان میکند:
خانم قدس در سفری به مولتان پاکستان، با مکانی روبرو میشود که اهالی آن منطقه معتقدند آرامگاه شمس تبریزی است. اما "آنه ماری شیمل"، محقق و مولویشناس آلمانی، این موضوع را رد میکند و مدعی میشود که مزار شمس، چاهي در ترکیه است. تضاد این دو روایت و فاصله زیاد بین ترکیه و پاکستان، جرقهای در ذهن قدس میزند و او را به مطالعه و پژوهش درباره زندگی شمس ترغیب میکند.
در ادامه مصاحبه، قدس از کشف ناگهانی اسنادی در کتابخانه گنج بخش پاکستان سخن میگوید که بر اشتیاق او برای واکاوی بیشتر زندگی این شخصیت گمنام میافزاید.