اندوه به خصوص کیک لیمویی
ایمی بندر
ایمی بندر (زاده ۲۸ ژوئن ۱۹۶۹) نویسنده، داستاننویس و مقالهنویس آمریکایی است. او به خاطر داستانهای کوتاه عجیب و غریب و شخصیتهای غیرمعمولش شناخته شده است. اولین مجموعه داستان کوتاه او با عنوان "دختری با دامن آتشین" در سال ۱۹۹۸ منتشر شد و به عنوان کتاب برگزیده سال نیویورک تایمز انتخاب شد.
کتاب اندوه به خصوص کیک لیمویی اثر ایمی بندر رمانی دلنشین و پرمغز که به کاوش در موضوعات غم و اندوه، خانواده، عشق و فقدان میپردازد. این کتاب توسط لیلا حیدری به فارسی ترجمه شده و توسط انتشارات خزه به چاپ رسیده است. این کتاب برنده جایزه پرفر وشترین نیویورک تایمز شده است.
رز، شخصیت اصلی داستان، در آستانه نوزدهمین سالگرد تولدش، طعم تازهای از کیک لیمویی خانگی مادرش را میچشد و ناگهان دنیای او دگرگون میشود. با هر لقمه، رز خاطرات و احساسات پنهان شده در مواد تشکیل دهنده کیک را تجربه میکند و سفری به دنیای ناشناخته طعمها و مزهها آغاز میشود.
این تجربه ی منحصر به فرد، رز را به سفری جادهای در سراسر آمریکا میکشاند تا مزارع، کارخانهها و افرادی را که در خلق این کیک لیمویی سهم داشتهاند، پیدا کند. در طول این سفر، رز با حقایق ناگفتهای از زندگی خانوادهاش روبرو میشود و درک عمیقتری از معنای عشق، فقدان و غم و اندوه به دست میآورد.
نقد:
· شخصیتپردازی قوی: ایمی بندر با ظرافت و مهارت، شخصیتهای داستان را به تصویر میکشد. رز، شخصیتی پیچیده و چندبعدی دارد که خواننده به راحتی با او همذاتپنداری میکند.
· روایت گیرا: لحن داستان روان و دلنشین است و خواننده را تا انتها با خود همراه میکند.
· توصیفات زیبا: بندر با استفاده از حواس پنجگانه، خواننده را به دنیای داستان میبرد و تجربهای حسی و عاطفی برای او خلق میکند.
· موضوعات عمیق: غم و اندوه، عشق، خانواده و فقدان از جمله مضامین اصلی این رمان هستند که به طور عمیق و فلسفی مورد بررسی قرار میگیرند.
اگر به دنبال کتابی هستید که شما را به فکر فرو ببرد و به چالش بکشد، اندوه به خصوص کیک لیمویی انتخابی عالی است. این کتاب داستانی قدرتمند و تکان دهنده را ارائه میدهد که تا مدتها بعد از خواندن آن در ذهنتان باقی خواهد ماند.
بخشی از متن کتاب: «مواد اولیهٔ کیک را روی پیشخان آشپزخانه گذاشته بود: کیسهٔ آرد، شکر، دو تخممرغ قهوهای که لابهلای شیارهای بین کاشیها جای گرفته بودند تا نیفتند، کرهای که لبههایش آب شده بود و کاسهای شیشهای که کمی پوست لیمو در آن بود. یکییکی آنها را از نظر گذراندم. تولد من این هفته بود و روز خستهکنندهای در مدرسه پشت سر گذاشته بودم، درس خوشنویسی که از آن متنفر بودم و زمین بازی و فریادهای بچهها بر سر امتیازدهی و این طرف، آشپزخانه که از نور آفتاب پر شده بود و مامانی که با چشمهای بامحبت و آغوش بازش در آنجا ایستاده بود. ناخنکی به کیسهٔ مومی شکر قهوهای زدم و زیر لب گفتم: «آره، حتماً.»»