یکاز خواب بلند میشی، اینستاگرام رو باز میکنی. طرف اونور دنیا از روی تخت سفیدش در سانتورینی یونان بلند میشه و همینطور که عشقش دستش رو گرفته به سمت استخر داخل اتاقشون که رو به اقیانوسه میره. نگاه میکنی. چقدر اینجا قشنگه! چهار ساعت بعد بدون اینکه دختر اینفلوئنسر یادت باشه حالت گرفتهست. «دارم با زندگیم چه غلطی میکنم؟» ولی نمیدونی چرا یهو اینجوری شدی
دوبه خودت میگی من اگر فقط ایکس میلیون درآمدم بیشتر بود همه چیز راحتتر میشد. اینجوری همون روز اول حقوقم تموم میشه. ایکس میلیون به درآمدت اضافه میشه. خوشحالی چون زندگی راحتتره. چندماه میگذره. به خودت میگی من اگر فقط ایگرگ میلیون به درآمدم اضافه میشد همه چیز راحتتر بود
سهمادربزرگت توی یک اتاق خونه پنج دری با چندتا خانواده دیگه زندگی میکرده. تلویزیون، ماشین لباسشویی و تلفن در حد رویا هم نبوده. اما احساس فقر نمیکرده. تو همه اینها رو داری. حتی شاید خیلی بیشتر. اما احساس میکنی هیچی نداری. احساس میکنی از بازی این دنیا بدجوری جا موندی
چرا؟چون تو داری در ثروتمندترین و در عین حال نابرابرترین دوره تاریخ زندگی میکنی. یک درصد جهان ۴۶٪ ثروت جهان رو دارند و تو به لطف اینترنت و مدیا صبح تا شب نگاهشون میکنی. حتی اگر گوشیت رو بشکونی، هرجا که میری چیزی هست که به تو یادآوری کنه که بدجور عقبی! حتی اگر خودت متوجه این پروسه دائمی در مغزت نشی و فقط نتیجه به تو اعلام بشه، ناگهان حس کنی چقدر بیمصرفی و زندگیت رو حروم کردی
مغزت، مغز تکاملی احمق و شگفتانگیزت، کاری جز این بلد نیست. یاد گرفته که برای زنده نگه داشتن تو دائم باید مقایسهت کنه و بهت هشدار بده که مواظب خودت باشی. که بیشتر تلاش کنی. که نمیری. چیزی که نمیفهمه اینه تو از بنز سوار نشدن، قدم نزدن در سانتورینی و نداشتن خونه دویست و پنجاه متری نمیمیری. فقط استدلال میکنه که وقتی بقیه اینها رو دارند، خب لابد تو هم باید داشته باشی
اینجاست که نردبان شکسته نابرابری زندگی رو سخت میکنه. نردبانی که این روزها انقدر بلند شده و فاصله��ی بالاییها با پایینیها انقدر زیاد شده که به نظر میاد در دو جهان متفاوت زندگی میکنند. بالاییها در آسمان و پایینیها روی زمین و حتی شاید پایینتر
کتاب دربارهی نابرابری صحبت میکنه و از تأثیراتش روی زندگی افراد میگه. اینکه چرا حس فقر به اندازهی خود فقر میتونه اذیتکننده باشه. چرا ما نمیتونیم دست از مقایسهی همیشگی بکشیم. چرا نابرابری مسئلهی مرگ و زندگیه و چندین چرای دیگر. نویسنده که خودش در فقر بزرگ شده، میدونه داره از چی صحبت میکنه. هر فصل شامل تعداد بسیار زیادی تحقیق علمیه که توضیح داده میشن و ازشون نتیجهگیری میشه. تعداد نکات انقدر زیاد بود که حس میکنم این کتاب رو اگر حداقل دوبار نخونم فایدهای نداره. اتفاقی که افتاد این بود که با این کتاب من از زاویهای به مسائل نگاه کردم که شاید هرگز در نظر نگرفته بودم. زاویهای که برام دلایل پشت بعضی از اتفاقاتی که این سالها در ایران میبینیم رو واضحتر میکنه. تمام مدت خواندن کتاب فکر میکردم که در پس این خشم، حال ناخوش و تلخی همیشگیای که انگار این سالها ایران رو گرفته، چیزی فراتر از فقره. هیولای سیاه و مخفیتری به اسم نابرابری
نویسنده در حین موشکافی تاثیرات نابرابری، وارد موضوعاتی میشه که اساسی و بحث برانگیزند. مسئولیت فقر بر عهده کیه؟ فرد فقیر یا جامعه؟ و آیا برابری واقعا چیزیه که انسانها میخوان؟
این کتاب بدون شک از بهترین کتابهاییه که امسال خواندم. کتابی که از الان میدونم بهش برمیگردم و این برای من که کمتر اهل بازخوانی هستم کم چیزی نیست
این کانال جدیدیه که بعد از بسته شدن قبلی درست کردم و کتابها و ریویوها رو اینجا میگذارم
Maede's Books ۱۴۰۰/۹/۹