جغرافیای خانگی
ستاره پارسا
کتاب «جغرافیای خانگی» انعکاسی از تنهایی عمیق و انزوا انسان معاصر است. در این داستان، شاهد فرو رفتن شخصیت اصلی در تاریکی وجود خود و گرفتار شدن در تنگنای مشکلات هستیم. کوچک شدن خانه شاید نمادی از همین تنگی و محاصره باشد. راوی داستان که همه چیز را از دست داده یا در حال از دست دادن است، شاهد مرگ پدر، فروپاشی عشق و حتی گم شدن هویت خود است. ستاره پارسا در این رمان، تصویری از جامعهای رو به جنون را به نمایش میگذارد که گویی در حال بلعیده شدن توسط خود است.
انتخاب روایت اول شخص در این رمان، حرکتی هوشمندانه برای به تصویر کشیدن انزوا و غرق شدن در دنیای درون شخصیت اصلی است. راوی داستان مدام به احتمالات و گمانهزنیها میپردازد و با طرح سوالاتی مانند "اگر چنین میشد چه؟" و "اگر آن روز به فلان شکل صحبت میکردم چه اتفاقی میافتاد؟"، فضایی از ابهام و سردرگمی را در تمام داستان ایجاد میکند. این بیهویتی و سرگشتگی، به گم شدن یا فرار پدر راوی نیز مرتبط میشود و گویی انعکاسی از آن است. در طول داستان، گویی مخاطب باید به دنبال هویت راوی بگردد، تلاشی که در نهایت بینتیجه میماند و حتی راوی را به انزوا در اتاقش و همصحبتی با دیوارها سوق میدهد.
ستاره پارسا درباره کتابش می گوید: جغرافیای خانگی پرسهی کوتاه ماهیهای کوچک و سرگردانیست که بعد از آخرین گریزشان از آکواریومهای کوچک و بزرگ، زمان جدیدی از حافظه را تجربه میکنند. زمانی به وسعت شبها و جغرافیایی به وسعت تمام صداهای آشنای ذهنمان. و اینها آخرین بازماندگان از نسل ماهیهایی هستند که به یاد میآورند زمان دیروز را و زمانهایی خیلی دورتر. حتی تمام لحظههای قبل از زیستن را. ترکیب سادهای از ذهن خلاق دختربچهای در آرزوی بزرگسالی و تخیل نویسندهای وامانده در روزهای بیستوسهسالگی که حاصلش جغرافیاییست به وسعت خانهای در حال کوچک شدن.