PPeiman E iran
4 out of 5 stars
۱۳۹۶/۶/۸
دوستانِ گرانقدر، داستانِ <گرسنه>، در مورد نویسنده ای نوپا و آلمانی میباشد که از شهرستان کوچکی به شهر سفر کرده تا بلکه بتواند کاری آبرومند و در ارتباط با نویسندگی پیدا کند... روزها پشتِ هم میگذرد و هیچ پولی برایِ او باقی نمیماند... در این میان صاحبخانه اش او را بیرون کرده و هیچ جا و مکانی ندارد.. حتی پولی برای خوردنِ خوراک نیز برایش نمانده است... داستان حولِ محورِ هرز چرخیدنِ این مرد در خیابانهاست.. حتی از گشنگی استخوان را هم جویده و به انگشتِ دستِ خویش نیز رحم نکرده و آن را جویده است... گشنگی باعث شده تا دیوانگی هم به سراغش بیاید و با خود و حتی کفش هایش نیز سخن میگوید... به غرور کاذبی هم گرفتار شده که حاضر نیست از کسی کمک بخواهد و مدام به دیگران در مورد وضعیتِ زندگیِ خود، دروغ میگوید
چیزی که جالب بود، این است که با آنکه گرسنه است، جریقه اش را میفروشد و پول آن را به یک کارتن خواب میدهد
با این وجود، نکته ای که داستان را از یکنواختی خارج میکند، عاشق شدنِ این مردِ گرسنه و ندار است.. آنهم عاشق زنی زیبارو و ثروتمند
او داستان کوتاه و مقاله ای نوشته که به دفترِ مجله برده است.. امّا با تمام تعریف و تمجیدی که از قلمِ او میشود، بازهم مقاله اش را چاپ نمیکنند... تمامِ درها به رویِ او بسته شده است
بهتر است خودتان این داستان را بخوانید و از سرنوشتِ این مردِ بیچاره آگاه شوید
------------------------------------------
امیدوارم از خواندنِ این داستان لذت ببرید
<پیروز باشید و ایرانی>
برگرفته از goodreads
M ۱۳۹۶/۱۰/۱۰
خوشحالم که اولین کتاب سال 2018 را با کتابی عالی شروع کردم
برگرفته از goodreads
M ۱۳۹۶/۵/۲۵
به معنی واقعی کلمه موقع خوندنش در عذاب بودم. کتاب پیش نمی رفت و من از شخصیت کاراکتر اصلی بیزار بودم. درسته که این مرد مثلا یک تحصیل کرده ی بیکار و گرسنه اس که جامعه از خودش رونده، ولی من هیچ ارتباطی باهاش برقرار نکردم و دردش باعث نمی شد که عمق مشکلش رو بیشتر حس کنم و فقط خودم رو کلافه می کرد. یک سری از رفتار های عجیبش واقعا متعجبم می کرد
بعد از خوندن تکه هایی که دوستان از کتاب گذاشته بودند فکر کردم که شاید در این مورد ترجمه فارسی بهتر از ترجمه انگلیسی بوده و حس و حال بیشتری به کتاب داده. چیزی که من ابدا حس نکردم
96.5.25
برگرفته از goodreads
MMarzieh Torabi
4 out of 5 stars
۱۳۹۴/۲/۸
رمان گرسنه داستان چند روز از زندگی یک جوان بینام نویسندهست که روزها توی شهر میگرده و مینویسه و شبها دنبال جایی برای خوابیدن و غذایی برای خوردنه. داستانی که حول یک دایرهی بیانتها میچرخه.
من هیچوقت گرسنگی رو اون طوری که توی این کتاب توصیف شده تجربه نکردهم. حتی چیزی شبیه اون رو هم نمیتونم درک کنم. اما در تمام مدتی که داشتم این رمان رو میخوندم احساس گرسنگی و فلاکت میکردم! طرز نگارش نویسنده و توصیفات کتاب رو خیلی خیلی دوست داشتم.
برگرفته از goodreads
A ۱۳۹۵/۱۱/۲۹
_
هفت هشت ماه بود حتی یه ساعت نشده بود بی دغدغه باشم، یه هفته نبود با هزار جون کندن یه چیز بخور و نمیری گیرم اومده باشه و باز هفته بعدش نداری چنگال هاشو بهم نشون نداده باشه. با وجود همه ی این ها، با همه ی بدبختی و بینوایی، مجسمه ی پاکی و درستی بودم، این دیگه خیلی خنده دار بود، آدم آس و پاس باشه و درستکار هم باشه!
_
یه کتاب بسیار عجیب و زجرآور، فرد روزنامه نگاری که به فلاکت و بی پولی میفته و از پس سیر کردن شکم خودش هم بر نمیاد، این شخص اینقدر غرور و تکبر داره که حتی کمک های بدون منت هم قبول نمیکنه برای حفظ آبروش خودش رو افراد دیگه ای معرفی میکنه، خیلی از رفتارهای این شخص آدم رو به اوج کلافگی میکشونه به طوری که غرور بیجاش خیلی جاها باعث از کوره در رفتن خواننده میشه، اون حتی تا پای مرگ میره ولی صدقه ای از کسی قبول نمیکنه، در فصل آخر کتاب به غرورش اقرار میکنه وای درست بعد از این اتفاق وقتی در برابر زن کیک فروش سیار قرار میگیره غرورش اجازه نمیده پولش رو پس بگیره و میگه من پول رو قرض دادم و به جای قرضم کیک میبرم.
خیلی جاها از کتاب به افول فرد اشاره میشه، مثلا ریزش موهاش بر اثر سوء تغذیه. شخصی که خودش باعث تهوع و انزجار دیگرانه، عیبهای خودش رو نادیده میگیره و در برابر عیبهای دیگران عکس العمل نشون میده مثلا برای پیرمرد فلج یا پسرک توی خیابان.
کتاب خیلی حرفها داره که توی چند خط نمیگنجه. حتما خودتون کتاب رو بخونید، هرچند سخته تحمل این همه غرور و فلاکت.
برگرفته از goodreads
MMaedeh_P1H
4 out of 5 stars
۱۳۹۸/۲/۱۸
اولین کتاب کنوت هامسون (نوشته های این نویسنده شبیه نوشته های کافکاس)
داستان نویسنده ای فقیر،بی خانمان و همیشه گرسنه که به شدت اصرار دارد غرور و عزت نفسش را حفظ کند. برای حفظ آبرو خودش را به جای افراد دیگر جا میزند و دروغ میگوید. تا جایی که برای لیسیدن یه تکه از استخوانی که غذای سگ هاست به التماس میوفتد.
از این کتاب فیلمی به اسم sult در سال 1966هم ساخته شده.
کتابی زجر آور که به راحتی نمیشود از صفحات آن گذشت..
برگرفته از goodreads
PPooya Kiani
5 out of 5 stars
۱۳۹۵/۶/۲۴
رمان خوندنی و فوقالعادهای بود. بینیاز از مکان-زمان، نوآور، نترس و تلخ. به حقه که کنوت هامسون رو برای ادبیات مدرن مثل گوگول میدونن برای کلاسیکهای روسیه. بدون این کتاب، شاید جویس و وولف و همینگوی به مسیر دیگهای میرفتن. کتابی که چند سالی زودتر از یکیبودیکی نبودِ جمازاده نوشته شده، اما هنوز هم از -بدنهی- ادبیات داستاتی ما پیشروتر و قویتره.
ترجمهی درجهیک احمد گلشیری رو بخونید.
برگرفته از goodreads
A ۱۳۹۹/۲/۲۴
جدال فقر و ایمان ، گرسنگی و سرگشتگی ، عشق و نفرت ، غرور و عذاب وجدان ، تلاش برای بقا در دنیایی بی رحم ، خوردن ، بلعیدن ، زنده ماندن ، وجود داشتن و در روزمرگی مردن.
شاهکاری مدرنیستی از سرزمین نروژ!
برگرفته از goodreads
V ۱۳۹۸/۶/۱۴
کنوت هامسون نروژی داستان تاثیرگذار و زیبایی نوشته و شخصیت قهرمان داستانش خیلی عالی پرداخت شده است.
لحظه لحظه صحنهها به صورت شفاف و مجسم طراحی شده و هنر هامسون در اینه که
حرص ملّتو در میاره به خاطر آدمی که در طول داستان دائما بین گرسنگی و سیری در حال رفت و برگشته! ضمن اینکه تلاش خاصی هم برای رهایی از این مشکل نمیکنه و شاید هم نمیتونه!؟
برگرفته از goodreads
ممِستر کثافت درونگرا
4 out of 5 stars
۱۳۹۷/۹/۱۱
یکی از شاهکارهای اسکاندیناوی..
نباید داخلش دنبال اتفاق و رخداد خاصی بگردی روایت داستان شرح زندگی جوانی خود نویسنده هستش و کش مکش جالبی درون فرد رخ میده.
قشنگیش اینه که خیالی و دور از دسترس نیست و میشه لمسش کرد و ممکنه واسه منو شما و هر نفر دیگه ایی رخ بده.
برگرفته از goodreads
aabout my mind
5 out of 5 stars
۱۳۹۸/۱۰/۲۰
« ای مردم ؛ ای خانمها ! ای آقایان ! بدانید و آگاه باشید که من از میان رفته ام ! مغلوب شدهام ! »
سیمای مردی مفلوک در میان جمع !
خواندن سطر به سطر این کتاب اعصاب فولادین میخواست ؛ چرا که پر بود از تیره روزی ، بدبختی ؛ انسان ها در برههای از زندگیشان همیشه به در بسته میزنند ؛ برای من این درِ بسته ملموستر بود ، چرا که خود نیز در این برهه از زندگی هستم .چرا که به هر چیزی چنگ میاندازم جز طناب پوسیدهای چیزی دستم را نمیگیرد ...
اما با این حال در اواخر هر فصل با این که شخصیت اصلی داستان در اوج استیصال و درماندگی بود ، تیرِ غیب سر میرسید و خبر از ذرهای روشنایی میداد ؛ هر چند کوتاه ، هرچند گذرا ...
برگرفته از goodreads
K ۱۳۹۶/۱۰/۳۰
کنوت هامسون نویسنده ای هست که این شانس داشته که تو آسمون بی کران یک ستاره به اسمش باشه و اگر منصف باشیم حقشم هست.
توصیفات نویسنده از آثار گرسنگی بر جسم و روحش اونقدر دقیق صاف و ساده هست که کاملا میشه تصورش کرد، مردی گرسنه که میخواد غرور ؛ وجدان، و عزت نفسش حفظ بشه... مردی که قلمش ابزار کارش هستش ، اما گرسنگی همینم ازش میگیره و مردمانی که بی تفاوت فقط میگذرن، چاره چیه؟؟؟ متاسفانه در نهایت ترک وطن ... کتاب دوست داشتنی و خواندنی بود ❤
برگرفته از goodreads
H ۱۴۰۰/۷/۱۶
گرسنگی به خوبی نشون میده که چطور فقر، با کار خلاقانه و آبروداری در تعارض قرار میگیره و دشمن اصلی هر دوشونه.
برگرفته از goodreads
HHamidreza_tr
4 out of 5 stars
۱۳۹۸/۱۲/۲۲
گرسنگی چند روزی از زندگی نویسنده ایست که در فقر و گرسنگی به سر میبرد مونولوگ گویی ها و بیان حالت های روانی شخصیت اصلی کمی مخاطب را یاد راسکولنیکوف جنایت و مکافات داستایوفسکی می اندازد .
خواندنش به مخاطب یادآوری میکند که حتی در سخت ترین شرایط نیز نباید ناامید شد ودست از زندگی شست و راهی جز ادامه زندگی نیست.
برگرفته از goodreads
A ۱۳۹۷/۳/۲۰
اونقدر چیز خونده بودم که چشمهام سوشون رو از دست داده بودن.اونوقت دست آخر چه نتیجه ای گرفته بودم؟حتی بدکاره های خیابون پا به فرار میذاشتن تا مجبور نباشن توی صورتم نگاه کنن.(صفحه 122)
کتابی فوق العاده تلخ. با ترجمه زیبای احمد گلشیری خوندمش و حیرت کردم از تلخی و غمی که توی کتاب موج میزد.
داستان نویسنده و متفکری در شهر اسلو، پایتخت کشور نروژ، که روایت چند ماه از زندگی اون رو بیان میکنه و نشون میده در جامعه ای که به خواب رفته، چطور روشنفکر باید گرسنگی بکشه و از زور درد های فقر و بیخانمانی، زندگیش به کامش از مرگ تلخ تر بشه و درد هاش اونو به هذیان سرایی بندازن... و حتی گرسنگی، شرافت و عشق رو در وجودش بکشه، در حالی که به دنبال نوشتن مقاله هایی برای امرار معاش، و خوردن لقمه ای غذا، گرسنگی رو با تک تک اجزا وجودش باید تحمل کنه و هق هق گریه سر بده...
کتاب رو حتما بخونید...
اثری زیبا و تلخ از سرنوشت نویسنده در جامعه ای به خواب رفته!
پی نوشت: هامسون در سال (1920) نوبل ادبیات رو دریافت کرد و در سال (1943) نوبل رو به گوبلز، وزیر تبلیغات نازی اهدا کرد. و بعد از مرگ هیتلر اون رو بزرگ مردی آزادی خواه توصیف کرد. دلیل این عقا��د تنفرش از انگلستان و سیاست انگلستان بود. میبینیم چطور احساسات چشم رو کور میکنه حتی اگر اون احساس تنفر باشه!
با ابن حال قلم عالی و هنر بزرگی داشت این نویسنده.
برگرفته از goodreads
EElham Ghafarzadeh
5 out of 5 stars
۱۳۸۹/۲/۱۳
نویسنده به زیبایی تونسته از یک داستان و شخصیت خیلی معمولی با توصیفات زیبا و جذاب داستانی خلق کنه که خواننده رو واقعا تحت تاثیر قرار میده... من این کتاب رو وقتی میخوندم واقعا گشنهم بود همش و یا حتی وقتی نویسنده توصیف ِگشنگی شخصیت ِاصلی داستان رو میکرد منم گشنهم میشد. اینقدر که همذات پنداری میکردم. همچنین به نظرم احمد گلشیری خیلی به زیبایی کتاب رو ترجمه کرده.
برگرفته از goodreads
SSareh Ghasemi
3 out of 5 stars
۱۳۹۵/۱۰/۶
چقدر خوندنش برام سخت بود... پر از سردرد!
برگرفته از goodreads
MMahbod_Book Love
4 out of 5 stars
۱۳۹۷/۱۱/۴
در کتاب خانه ی کوچک و محقر نزدیک خود به دنبال کتابی میگشتم.
کسانی که کتاب میخوانند حتما میدانند که به مرور زمان بر اثر خواندن کتاب وسواس بیشتری هنگام انتخاب ایجاد میشود.
کتاب ها را یکی پس از دیگری ورق زدم هیچ یک مرا جذب نکرد داین میان کتابی را دیدم که عنوانش گرسنگی بود چند صفحه اش را خواندم /آن لحظه معجزه را دریافتم.
کتابی که به فردی میپردازد که از نظر روحی کاملا سیر اما از نظر جسمی گرسنه است.
برگرفته از goodreads
EEhsan Ghadimi
4 out of 5 stars
۱۳۹۴/۷/۲۴
یک رمان روانکاوانه خیلی خوب. به دقت و ظرافت احساسات شخصیت اول توصیف شده است و نقطه ی اوج هنر نویسنده، توصیف نحوه عوض شدن احساسات شخصیت از ناامیدی به امید است
در یک لحظه، دیدن یک منظره ی زیبا یا هر چیز خیلی کوچکتری حال شخصیت را از این رو به آن رو می کند.
برگرفته از goodreads
N ۱۳۹۵/۱/۱۹
پیشنهاد می کنم اگر بیکارید و در جستجوی کار... کار هم گیر نمی آید و نگرانید از زندگی آینده، این کتاب را نخوانید یا اگر می خوانید یک نفس بخوانید تا آخر. هر روزی که به خواندن این کتاب می گذشت، خودم را شبیه تر می دیدم به گرسنه
برگرفته از goodreads
M ۱۳۹۴/۱/۱۶
تقابل عزت نفس و نیازهای جسمانی ...
چیزی بنام وجدان در فقر...
برگرفته از goodreads
E ۱۳۹۹/۱/۲
خوندش خالی از لطف نیست ولی بیان احساساتش فوق العاده است...به نظرم باید به چشم یه کتاب آموزشی ادبیات بهش نگاه کرد که بهت یاد میده چطور حسی مثل گرسنگی رو رو کاغذ بیاری
برگرفته از goodreads
ددانیال عماری
5 out of 5 stars
۱۴۰۲/۹/۱۴
هذیان، تکرار بیپایان و سلسلهوار جریانی درونی در غالبی نخنماست. هذیان حرکت است به سمت فردیت، آنجا که گسست تو با دیگری، بیش از همیشه روشن میشود. پرسهزنی هم هذیان تن است، در عقلانیت شهر. گرسنه رمانی درباره یک فرد است، فارغ از محیط. هذیانی روانی و تنانه، که شروع دارد اما پایان نه. برای ما چه فرق دارد گرسنه با کشتی برود یا با قطار؟ یا به میوهفروش بربخورد یا قناد؟ گرسنه، ساختاری چنان اغراقآمیز دارد، که هر نظامی به جز شخصیت راهی برای نمود آنچنانی در برآیند کلی آن ندارند. برخوردی تاحد امکان مستقیم با شخصیتی یگانه در بستری روایی. آدمی که هرگوشه سخنش را نادیده بگیریم، تمامیت رمان زیر سوال میرود. روایتی که یک راوی، یک زبان و یک شخصیت به تکی و تنهایی میسازد. گرسنه تلاقی آتشین جبر و اراده است، در نهاد انسان.
برگرفته از goodreads
M ۱۳۹۹/۱۰/۱۷
بی شک دلیل انتخاب این کتاب برای من
محبوبت کشور نروژ و صد البته نویسنده ها و ادبیاتش هست.
و از دیشب که این کتاب تموم شد هنوز درگیر اون همه تلخی ام. چقدر خوبه بود این انسان اما چقدر زندگی بهش جفا کرد.
اهالی ادبیات کم با این مشکلات درگیر نیستن .
هرکس به یه شکلی، این کتاب خیلی خوب توصیف کرده بود و روایت رو پیش برده بود.
وسطای داستان فهمیدم فیلمش هم ساختن.
خوشحالم که اول کتاب رو خوندم و معتقدم هر کتابی رو نباید فیلم کرد، هر ژانری رو نمیشه خوند یا دید.
مثلا جنایی و پلیسی بهتره فیلم باشه تا کتاب(این نظر شخصی منه) خلاصه ...
کتاب کنوت هامسون باز هم منو درگیر داستانش کرد.
برگرفته از goodreads
SSaleh Rostami
3 out of 5 stars
۱۴۰۰/۱۰/۲۱
برای منی که به عقاید بودیسم، احترام میگذرام. خوانش این کتاب خوانش متفاوتی بود. نمیدانم هانسون چقدر واقعا هدفش زیر سوال بردن غرور یا عزت بوده است، اما این کتاب برای من خط بطلانی به غرور و عزت بود. خط بطلانی به مفهوم اعتباری شرافت، عزت و منیت که جامعه هر روز برای ما تبلیغ می کند. برای من گرسنگی زوال یک انسان بود که درگیر غرور و عزت شدیدا باطل است. گرسنگی برای من نمایانگر انحطاط انسانی است که شدیدا دچار منیت است. این رمان از هانسون که اولین و شاهکار اوست، بسیار شبیه رمان هایی نظیر بیگانه، خانواده پاسکوآل دوآرته و کارهای کافکاست ماجرای فردی اسیر یک موضوع که درونیاتش مخاطب را به سمت ماجراهای گوناگون هدایت میکند. .
برگرفته از goodreads
M ۱۳۹۸/۶/۱۴
گرسنه:
کتاب خیلی رئال و تلخی بود. در مذمت غیرمستقیم گرسنگی و فقر.
کتاب باتوجه به این که برای صدو سی سال پیشه، واقعا قابل تحسینه.. اما واقعیت اینه که علیرغم تعاریف و تمجیدهای دوستان خوب کتابی ام از آن، و اسم و رسم نویسنده و شهرت کتاب، انتظار یک کار خیلی ویژه و شاهکار داشتم، که البته هرگز برآورده نشد.
ترجمه جناب سیار و نشر علمی فرهنگی هم که به زعم بسیاری بهترین ترجمه موجود از کتابه، علیرغم محسنات غیرقابل انکارش با توجه به گذشت بیش از شصت سال از ترجمه، دارای زبانی بسيار قدیمی و گاه کسل کننده است.
برگرفته از goodreads
SShivalynch
4 out of 5 stars
۱۳۹۹/۵/۱۰
من باهاش ارتباط برقرار کردم.
دیدم یکی تو ریویو نوشته بود تمام مدتِ خوندن زجر کشیدم :))
میتونم بفهمم اگه یکی با شخصیت اصلی که الان که فکر میکنم حتی اسمشو نمیدونم ارتباط نگیره کتاب براش زجر آور بشه.
پذیرش اتفاقای بد زندگی، دل بستن به شادیهای کوچیک و ناامید نشدن تم اصلی کتاب بود.
دوسش داشتم.
برگرفته از goodreads
NNiloufar arbabian
5 out of 5 stars
۱۳۹۹/۹/۱۱
نمیتونم در موردش حرف خاصی بزنم غیر اینکه بهت زده کتاب را خوندم..
برگرفته از goodreads
ققاسم طوبایی
3 out of 5 stars
۱۳۹۶/۵/۲۴
کتاب خوبی بود. با توجه به زمان نگارشش خیلی هم خوب بوده.... فقط کمی کش آمده بود که آنهم قابل تحمل بود.
برگرفته از goodreads
MMahshid Naderi
3 out of 5 stars
۱۴۰۱/۱۲/۶
جنس بدبختی و فقر کتاب از جنس پیرمرد بوف کور، یا شخصیتهای دیوونه کتابهای کافکا، یا پیرمرد فقیر پیرمرد و دریا هس. ادمهایی که قبلا غرور و عزت نفس داشتن، بنا به دلایلی دچار فقر و بدبختی و تو مرحله ای هذیان و پارانویا میشن و در نهایت هم یا در بدبختی میمیرن، یا کارشون به تیمارستان میکشه. البته شخصیت داستان گرسنگی، کارش به کارگری کردن توی کشتی کشید، که خب کم از مرگ برای یه نویسنده نداره. حقیقتش من خستم از این تیپ شخصیت. این تیپ شخصیت حرصم میده. قدرنشناسه و وقتی توی اوج بدبختی شانس بهش رو میاره و میتونه شرایطشو عوض کنه، پشت پا به بختش میزنه. چون عادت کرده به نقش قربانی رو بازی کردن. با بی تدبیری هاش و آینده نانگری هاش هم خودشو زجر میده، هم من خواننده رو. و اینکه دنبال کردن بدبختی و فقر جذابیت خاصی نداره. اما نقطه مثبت کتاب، اول ترجمه عالی کتاب بود، دوم فضاسازی و البته شخصیت پردازی. بنظرم توی این کتاب باگ منطقی وجود نداشت(یا من متوجه نشدم)
برگرفته از goodreads
A ۱۳۹۲/۱۱/۱۲
ظاهرن باید گفت این آقای همسن (یا آن طور که در فارسی معمول شده "هامسون") از آن گونه انسان هایی ست که تنها در اسکاندیناوی می شود سراغ گرفت، شناگرانی در جهت مخالف آب، سخت علیه "مصلحت اندیشی" (پولیتیکالی کورکت)، و جسور در ابراز عقاید. با این همه و با وجود طرفداری سرسخت کنوت همسن از هیتلر و نازیسم، او نابغه ای ست که آثارش در دوره ی خود بسیار ستایش شده، از سوی کسانی نظیر توماس مان که در آن ایام از مخالفین هیتلر و نازیسم بود. کنوت همسن اما پیش از ظهور هیتلر، برنده ی نوبل شد، و بیست و سه سال بعد، نوبل را به گوبلز، وزیر تبلیغات آلمان نازی تقدیم کرد! گویا در این اواخر اغلب آثار کنوت همسن، از جمله شاهکارهایش به فارسی ترجمه شده؛ "گرسنگی" که گویا احمد گلشیری هم ترجمه کرده، "رازها" که قاسم صنعوی ترجمه کرده، هم چنین "ویکتوریا"، "رزا"، "بنونی"، "میوه های زمین" و... که اغلب با ترجمه ی قاسم صنعوی به فارسی برگردانده شده است. بنابراین خوانندگان فارسی زبان با شرح احوال او و آثارش آشنا هستند، یا امکان آشنایی دارند.
برگرفته از goodreads
HHamid Hasanzadeh
5 out of 5 stars
۱۳۹۲/۱۲/۴
انقدر این جوان با شرف را دوست دارم که هیچ کلمه ای در توصیفش نمی گویم
برگرفته از goodreads
IIsa Dolatian
4 out of 5 stars
۱۴۰۱/۱۱/۲۲
گرسنه اولین کتابی بود که از نویسنده معروف نروژی کنوت هامسون میخوندم. کتاب ترجمه احمد گلشیری بود و انتشارات نگاه زحمت چاپ کشیده بود. کیفیت چاپ، صفحه آرایی و ….ترجمه بی اشکال بود، فقط به شخصه طرح جلد کتاب دوست نداشتم.
داستان در مورد نویسندهجوان فقیر و آس و پاسی هست که برای روزنامه مقاله مینویسه و گذران زندگیشو با درآمد ناشی از چاپشون میگذرونه.
رمان به شکل درخشانی، چالش های ذهنی این جوان به تصویرمیکشه، مبارزات درونی او، در اوج گرسنگی و نیازش به غذا در بسیاری از مواقع مانع میشه رو عزت نفس، اخلاق پا بذاره و کاری خلاف اصول انسانی انجام بده، هرچند چند جا هم شکست میخوره ولی باز هم تلاش خودش میکنه جبران بکنه.
کتاب چندین روز از زندگی جوان به تصویر میکشه، دقایقی که پولی در جیب ندارد و درامد روزنامه نگاری هم تموم شده، چالش گرسنگی و نوشتن مقاله جدید در کنار پیدا کردن سقفی برای خوابیدن به زیبایی و دقت نمایش داده میشود.
کتاب بشدت گیرا و باارزش برای خوندن هست. طوریکه علاقمند شدم بقیه اثار هامسون هم بخونم.
برگرفته از goodreads
F ۱۳۹۸/۹/۱۳
داستان يه انسان متشخص رو به زوال كه براش قبول وضعيت تحقيرآميزي كه بهش دچار شده سخته، يه نويسنده كه دليلش از نوشتن فقط اينه كه زنده بمونه ،آدمي كه از گرسنگي داره ميميره ولي غرورش براش مهمتره و نميتونه اين دردو با هيچكس مطرح كنه و سعي ميكنه تحت هرشرايطي انسان بودن و شرافتشو حفظ كنه انساني كه وجدان راحتش از شكم گرسنش براش بااهميت تره و ترجيح ميده بميره ولي هيچ كار خلاف اخلاقياتش انجام نده.
خيلي جاهاش بغض كردم خواستم داد بزنم كتابو بستم ادماي دورو برمو بهتر نگاه كردم واقعا چند نفر دارن اينجوري بين ما زندگي ميكنن؟چندنفر بقولي با سيلي صورتشونو سرخ ميكنن؟؟چندتا آدم فرهيخته تو زندگيشون به اين درد دچار شدن؟
از اين كتاب فيلم هم ساخته شده ولي با اينهمه صحنه هاي دردناكي كه داره حتما ديدنش بايد خيلي سختتر از خوندنش باشه.
مني كه ساعتي يه بار دارم يه چيزي ميخورم و سر فراغت اين كتابو ميخونم چه ميفهمم از درد گرسنگي، چه ميفهمم كه همين گرسنگي ميتونه با آدمها چه كارها كه نكنه.
حواسمون به دور و برمون باشه بعضي وقتا براي بعضي آدما يه كف دست نون ميشه آرزو ، چقد راحت ميتونيم برآوردش كنيم و دريغ ميكنيم.
برگرفته از goodreads
LLina Gholami
4 out of 5 stars
۱۴۰۰/۹/۱۸
رمان گرسنه اثر کنوت هامسون نویسنده بزرگ نروژی به نوعی بازتاب زندگی خود اوست.
هامسون، یکی از مهمترین و جنجال برانگیزترین نویسندگان قرن بیستم، با خلق این داستان خودزندگی نامه ای و قدرتمند درباره ی فقر، گرسنگی و استیصال نویسنده ای جوان که در تلاش برای دستیابی به خودشناسی و ذوق هنری است، نقطه ی عطفی در تاریخ ادبیات جهان به وجود آورد.
برگرفته از متن کتاب:
«این دیگه برام کاملا روشن شده بود که هر وقت سعی می کردم کاری پیدا کنم راهم سد می شد و وقتی فرصتی پا می داد که نون بخور و نمیری گیرم بیاد یه چیزی مانع می شه. درست دقت کرده بودم که هر موقع گرسنگی م یه کم طول می کشه حالی پیدا می کنم که انگار کله ام خالیه و مغزم از توش بیرون پریده، سرم سبک و شناوره و سنگینی شو رو شونه هام حس نمی کنم و این احساسو دارم که اشیا رو از هم تشخیص نمی دم.»
برگرفته از goodreads
F ۱۳۹۷/۷/۶
یعنی بعضی موقع ها از دست نویسنده انقدر اعصابم خورد میشد که دوست داشتم کتابو ادامه ندم
حرس آدم بیشتر اونجایی در میومد که میفهمید این داستان همش واقعیه و سرگذشت خود نویسنده بوده
اصلاً تو وهمتونم نمیگنجه که میتونین با خوندن این کتاب چقدر حرس بخورین و اعصابتون خورد شه
فقط تصور کنین یه آدمی که آه نداره تا با ناله سودا کنه همش دماغشو بگیره بال و هی به هیچ کاری تن در نده که خودشو از فلاکت نجات بده اگرم براش یه چیزی جور بشه که بتونه حداقل یه ماه درست زندگی کنه سر چند ثانیه همه شو به باد بده
همشم در حال دروغ گفتن و سرکار گذاشتن اینو اون باشه
خود خوان حدیث مفصل از این مجمل
یعنی واقعاً موووووووووووووندم برای چی پرفروش ترین کتاب سال نروژ بوده؟؟؟؟
یا برای چی بهش میگن شاهکار؟!!!!کتابی پر از حس بد
برگرفته از goodreads
E ۱۴۰۰/۴/۱۲
کتاب "گرسنه" اثر "کنوت هامسون" از اون دسته رمان هایی بود که از خوندنش خسته نشدم.
درواقع به قدری ساده و روان نوشته و ترجمه شده که خیلی راحت و بدون وسواس تونستم بخونمش.
داستان کتاب درمورد یک نویسنده یا مقاله نویس فقیری هست که زندگی براش روز به روز سخت تر میشه و برای اینکه شب ها بتونه خودش رو از درد گرسنگی نجات بده و شب ها جایی برای خواب مهیا کنه دنبال چاره میگرده...
وقتی این کتاب رو میخوندم کاملا میتونستم تو ذهنم تصویرسازی کنم...
فقر و نداری و بی کسی و بدشانسی رو لمس کنم
شاید بعد خوندن این کتاب،وقتی که تو خیابون یک نفر رو میبینید که بین زباله ها دنبال یک تکه نون میگرده،بتونید حدس بزنید چه حال و روزی داره.
و در آخر این کتاب رو به همه پیشنهاد میکنم
برگرفته از goodreads
P ۱۴۰۲/۳/۱۱
پرتره ای روانشناختی از گرسنگی
این اولین رمان کنوت هامسون است؛ پس باید دریافت که چرا مستحق برنده شدن جایزه نوبل ادبیات بوده.
گفته می شود که او در این کتاب به نوعی سرگذشت خودش را در مواجه با فقر و گرسنگی ترسیم کرده است. ولی به نظرم این اثر به مراتب هنری تر از یک سرگذشت صرف است. نویسنده با دقتی فرویدی، تمام اثار گرسنگی را بر جسم انسان ثبت کرده و ان را در قالب یک گزارش علمی که در شکل یک رمان خواندنی ارائه کرده است.
مردی، نویسنده یا فیلسوف یا هرچیز مشابه دیگر، که نه نامش را می ندانیم نه علت فقرش و نه شغل و حرفه اش، فقیر به معنای حقیقی، نه گذشته ای دارد و نه آینده ای، قرار است برای چند صفحه با ما زندگی کند.
با هر گرسنگی حالش دگر گون می شود و با هر سیری بعد از طعامی بیکیفیت و اندک، مست.
برگرفته از goodreads
M ۱۴۰۱/۶/۷
خب این کتاب واقعا از ادبیات خیلی قوی ای برخوردار بود، این مرد وقتی گرسنگی بهش فشار میاورد من اشک تو چشمام جمع میشد، با خودم تصور میکردم که کاش دوست این مرد بودم وچیز هایی که مینویسه رو بخونم؛ چون اغتشاش ذهنی داشت،میشد اینو قشنگ از اول کتاب حس کرد و وقتی با گلگون رخ میخواست خداحافظی کنه که قشنگ به وضوح دیده میشد، و همیشه فکر های مختلفی تو سرش بود به نظرم نوشته هاش خیلی خیلی میتونست جذاب باشه، نکته مثبتش این بود که خیلی قشنگ همه چیزو درک میکرد، هر چیزی که تو دور و اطرافش اتفاق میافتاد خیلی راحت درک میکرد؛ و اما اخرش قشنگ تموم شد، خیلی خوب شد که از شهر اسلو رفت؛)
برگرفته از goodreads
MMojtaba Shayesteh
4 out of 5 stars
۱۴۰۲/۱۱/۲
یه وقتایی از حماقت کاراکتر اصلی عصبی میشدم،بعد که یاد رفتارهای خودم میافتادم وقتی به خدا برای آخرینبار گفتم من بخاطر تو این کارها رو کردم و اگر جوابمو ندی میرم، خندهام میگرفت...
همه ما گرسنهایم، گرسنه پول، توجه، شهرت، عشق و غذا
چقدر قشنگ نمادین نوشته بود و چقدر دوستش داشتم...
دلم میخواد یه رمان بخونم از زبون یه آدم که مقابل کاراکتر اصلی این رمان باشه...
برگرفته از goodreads
HHamid Amirkaveh
3 out of 5 stars
۱۳۹۷/۲/۳
گرسنگی را عمیقا حس می کنید در کل این رمان. من کتاب رو به سختی تمام کردم و کتابی نبود که به کسی توصیه ش کنم. از اون دست کتاب هاست که من فکر می کنم باید برای تجربه ی سبک ها، نویسنده ها و کارهای متفاوت خوندش نه به عنوان تفریح و سرگرمی یا هدف های جدی تر.
برگرفته از goodreads
hhossein Babadi
5 out of 5 stars
۱۳۹۷/۵/۲۸
داستان ناراحت کننده نویسنده ای که مدام از فرط گرسنگی در حال هذیان گویی و در شرف مرگ است و همچنان سعی در حفظ غرور و عزت نفسش را دارد
نکته جالب در مورد کنت هامسون علاقه اش به هیتلر و اهدای جایزه نوبلش به یوزف گوبلز وزیر تبلیغات آلمان بوده
برگرفته از goodreads
N ۱۳۹۸/۱۰/۲۹
یهلحظه به خودت میای و میبینی داری از پستترین کارهای قهرمان داستان لذت میبری، و اون موقعس که ضمن اینکه حالت از خودت بهم میخوره، رگبار احسنت رو نثار هامسون میکنی. هیچ وقت دوس نداریم شبیه قهرمان داستان باشیم ولی خیلی هستیم.
برگرفته از goodreads
MMahdi Batooei
4 out of 5 stars
۱۳۹۹/۱/۱۰
82/100⭐
داستان و شیوه روایت و فضاسازی خیلی قوی و کلی حرف برای گفتن داره و دقیقا خواننده احساس گرسنگی بهش دست میده
یه جاهایی که کم هم نیست شخص اول داستان روی مخ آدم رژه میره به خاطر نوع خاصی از حماقت
در کل خوبه و ارزش خواندن داره
برگرفته از goodreads
BBahareh Fakhredin
3 out of 5 stars
۱۴۰۱/۷/۲۴
کتاب فضای بسیار تاریکی داشت و روایت کننده داستان سخت و جان فرسا جوانی نویسنده از نروژ بود ، اگر به این سبک داستان علاقه مند هستید کتاب عصیان هم بسیار زیباست ، این کتاب رو من با ترجمه غلامعلی سیار خوندم که بسیار روان بود
برگرفته از goodreads
SSaber Ghytasi
4 out of 5 stars
۱۳۹۶/۸/۲۴
طرحی ساده از زندگی یک گرسنه، افکار و آرزوهایش!
برگرفته از goodreads
G ۱۳۹۷/۲/۱۰
نکتهی قابل توجه شخصیت راوی این بود که تحت هیچ شرایطی نمیخواست ضعف از خودش نشون بده. و همیشه داستانی برای خودش و طرف مقابلش سر هم میکرد که از موضع قدرت، گرسنگی و آوارگیش و برطرف کنه.
برگرفته از goodreads
M ۱۳۹۷/۱۲/۲۸
یک کتاب بی نهایت تلخ . انقدر جزییات به خوبی نوشته شده بود که هر لحظه خودم رو توی اون موقعیت تصور میکردم .
برگرفته از goodreads
SSMehdi Razavi
5 out of 5 stars
۱۳۹۸/۱۰/۲۲
رفت تو لیستِ مورد علاقه هام.توصیف ها اونقدر خوب و دقیق ان و درد اونقد خوب بیان شده که حسش میکنی حقیقتا
برگرفته از goodreads
AAliReza Sha
4 out of 5 stars
۱۳۹۸/۱۱/۱
بسيار كتاب خوبي بود از نظر تصويرسازي و نمايش تكاپوي نقش اول داستان
برگرفته از goodreads
H ۱۳۹۹/۳/۱۳
چقدر غمانیگز بود😭😭😭😭😭
برگرفته از goodreads
ح ۱۳۹۹/۶/۱۰
راستش فیلمش رو بیشتر دوست دارم تا خود رمان رو.
برگرفته از goodreads
P ۱۳۹۹/۱۲/۵
پایان بندی بهتری رو انتظار داشتم . اما در کل خوب بود و خوندنش خالی از لطف نیست
برگرفته از goodreads
ع ۱۴۰۱/۱۲/۲۶
افکارم رو اگه دوباره طرف تو بیان، تبعید می کنم، و لبام رو اگه یک بار دیگه اسمتو بیارن، به هم می دوزم. حالا اگه واقعا هستی، آخرین حرفم رو توی زندگی و مرگ بهت می گم، بهت می گم خداحافظ.
برگرفته از goodreads
OOzlat Neshin
5 out of 5 stars
۱۴۰۲/۱۱/۲
کبوتری که دگر آشیان نخواهد دید ...
برگرفته از goodreads
LLivewithbooks
3 out of 5 stars
۱۳۹۹/۱/۱۸
درباره کتاب گرسنگی باید خیلی محتاط نظر داد موقع خوندنش مقایسه میکردم با آس و پاس های پاریس و لندن که جورج اورول هم قبل از مشهور شدن مثل کنوت هامسون گرسنگی و در به دری کشید و مدام میگفتم اون داستانش بهتر بود. اما بعدش به خودم گفتم به کجا رسیدم که بدبختی هر کی بیشتر و بهتر باشه واست جذاب تره؟! کنوت هامسون چقدر باید دیگه گرسنگی میکشید تا به چشمت بیاد و از این کتاب تعریف کنی؟ اصلا چرا باید تعریف کنی. مگه بدبختی هم تعریف کردن داره؟ وای بچه ها کتابش عالیهههههه کنوت هامسون اینقدر گرسنگی کشید که سنگ و دکمه و چوب هم می مکید. تهوع آور نیست؟ حتی تو گودریدز هم بهش سه ستاره دادم از خودم بدم اومد. ببخش که بدبختی جورج اورول بیشتر دوست داشتم!
برگرفته از goodreads
S ۱۳۹۶/۶/۳۰
اااا من زمان راهنماييم اين كتاب و خوندم و اون موقع خيلي تو اين جو نبودم كه ببينم حالا نويسنده كيه نقد هاي نوشته شده بر كتاب چيه كتاب چه سالي نوشته شده بازخورد ها چي بوده و ازين چيزا اون موقع ها كتاب و برميداشتم چند صفحه ازش ميخوندم خوشم ميومد ميخريدمش اين كتاب و من خوندم و بسي زياد خوشم اومد بعد كلا كتاب و فراموش كردم تا سال پيش كه دختر خالم ازم گرفتش و خوند اومد پيشم گفت ميدوني كتاب برنده جايزه نوبل بوده من خيلي معمولي گفتم: اااا نه چه سالي برده حالا؟؟!؟؟
و دختر خالم گفت: ١٩٢٠
و من در اينجا شوك زده شدم چون من نهايتا تصوري كه راجب كتاب داشتم اين بود كه اين كتاب تو سالهاي نهايتا ١٩٩٠ نوشته شده باشه يا حتي ٢٠٠٠ ولي كتاب خيلييييييي قديمي بود و من تازه اونجا فهميدم كه وقتي ميگن كلاسيك مدرن دقيقا منظورشون چيه اين كتاب تو اين سبك واقعا فوق العاده است و نويسنده اش يكي از پايه گذار هاي سبك كلاسيك مدرن هست بنابراين باينكه كتاب يكم سايكو بود ولي بازم بنظرم بخونيد جذابههههه
برگرفته از goodreads
S ۱۳۹۹/۱/۱۷
روایت مردی نویسنده که گرسنگی یک به یک داشته هایش را از او می گیرد. سخاوت، بلندی طبع، نوع دوستی و گذشت و رویاهایش
فقر و گرسنگی او را تا همسایگی جنون و دزدی سوق می دهد.
حتا عشق هم نتوانست قدرتی به او برای گذر از این وانفسا به او ببخشد.
برگرفته از goodreads
HHamzeh Alavirad
4 out of 5 stars
۱۴۰۰/۵/۶
در یکی از مقدمههای این کتاب، این اثر رو از لحاظ پیچیدگی روانشناسی و پرداختن شخصیتها با جنایات و مکافات داستایوفسکی مقایسه کرده بود که به نظر من جنایات و مکافات لایههای بیشتری داشت.
شاید این کتاب چیزی نباشد جز شرح دقیقی از وضعیت روانی شخصی (احتمالا نویسنده) که دچار جنون آنی میشده.
برگرفته از goodreads
S ۱۳۹۶/۲/۲۵
گرسنگی از آن کتابهایی است که باید یک نفس خواند؛ یعنی خود کتاب چنان جاذبهای دارد که خواننده را وادار به یک نفس خواندن آن میکند.با این کتاب میتوان فرق فرم و طرح را بطور کامل فهمید، میتوان داستانی خواند که پایانی ندارد ولی چنان تمام میشود که فکر میکنی غیر از این پایان هر پایان دیگری اثر را ناتمام میکرد.
برای من جذابیت اثر از زمان دیدن فیلم در کودکی ایجاد شد. هر بار که از تلویزیون پخش میشد ، بدون هیچ تردیدی از تکراری بودن، محو تماشای بخششهای پادشاهانه مرد بینام فیلم میشدم. یکی از خوش اقبالیهای زندگیم این بود که دیسک فیلم را پیدا کردم. خیلی اتفاقی از دستفروشی که بیشتر اوقات از او فیلم میخریدم؛ لذتی تمام نشدنی.
اما خود کتاب چیزی فراتر از انتظارم بود. چیزی که از خواندنش شوکه شدم. چیزی که با فیلم رقابت میکرد و یک سر و گردن از آن بالاتر برای من میایستد.
قرار گرفتن در لیست ۱۰۰۱ رمانی که باید قبل از مرگ خواند، کمترین کاری است که میتوان برای این رمان انجام داد.
برگرفته از goodreads
M ۱۴۰۰/۷/۱۲
یک جای قصه، راوی به گربهای نگاه میکنه که تموم موهاش ریخته و وقتی بچهها به قصد آزار توی چشمهاش فوت میکنن، آب از چشمهاش سرازیر میشه و از دماغش میچکه. جا به جا از قصه، موهای راوی از شدت آسیبهای گرسنگی دستهدسته از سرش میریزن و دختر خدمتکار به خاطر همین مدام مسخرهش میکنه. راوی به بدنش _بدنِ ناتوان و آویختهش_ نگاه میکنه و چیزی جز نفرت از اون نداره. جایی از داستان، راوی تمام نمایشنامهای رو که با کلی امید و حساسیت نوشته پارهپاره میکنه، کلاهش_از معدود داراییهاش_ رو به زمین میندازه و شروع میکنه به لگدمال کردنش. بعد که میبینه پلیسی از اون دور داره نگاهش میکنه، کلاه رو میذاره روی سرش، جلو میره و مؤدبانه از پلیس میپرسه که ساعت چنده. و اسلو، اسلو چقدر شهر نامهربونیئه. چهار فصل، چهار بُرش زمانی از گرسنگی. گرسنگی کشدار و دردناک. چقدر سختخوان بود و دردناک و پلیدانه. کمتر کتابی خوندنش برام اینهمه رنج داشت. شاهکار.
برگرفته از goodreads
MMelika khorram
3 out of 5 stars
۱۳۹۸/۱۰/۶
گرسنگی داستان جوانی است که از راه نوشتن و با درآوردن اندک پولی روزگار خود را میگذراند. با پرسه زدنهای بی هدف در شهر اسلو امید دارد تا موضوعی برای نوشتن یک مقاله کوتاه در روزنامه به ذهنش خطور کند تا از شدت گرسنگی و سرما تلف نشود و بتواند زنده بماند. گاهی موفق میشود مقالهای بفروشد و خود را سیر کند ولی با توجه به شرایطش نمیتواند مستمر بنویسد و نوشتههایش را به پایان برساند؛ لذا وضعیت فلاکتبارش پایدار است.
در لحظاتی از شدت گرسنگی در حال هلاک شدن است؛ باز این حال وقتی دست تقدیر اندک پولی را برایش فراهم میآورد، آن را به پیرزنی بینوا یا مردم فقیر میبخشد تا به خود ثابت کند هنوز وجدان و شرافتش را از دست نداده است. گاهی هم به دلیل تلاشهای بی سرانجام و شهامت در هم شکسته شدهاش برای به دست آوردن تکهای نان دروغ میگوید و برای خودش هویت جعلی میسازد.
برگرفته از goodreads
VVahid Valikhani
4 out of 5 stars
۱۳۹۵/۵/۲۱
"من دنباله ی حرف هامو گرفتم و ادامه دادم. اون جا ایستاده بودم و با این احساس دردناک کهحوصله شو سر می برم و یک کلمه از حرف هام در اون اثر نمی ذاره به مِن مِن کردن ادامه دادم.جلو خودمو نمی تونستم بگیرم. راستش، قصدم این بود که بهش بگم آدمی که حساسه جنون نداره. توی این دنیا هستن آدم هایی که از چیزهای جزئی می رنجن و یه حرف تند حالشونو منقلب می کنه.بهش فهموندم که من از اونام.
...
"همه ممکنه یه مدتی تو یه مسئله شکست بخورن و همیشه هم آدم ممکنه تو یه مسئله ی خیلی ساده شکست بخوره؛ این موضوع چیزی رو ثابت نمی کنه، فقط میشه گفت تصادف محض بوده."
برگرفته از goodreads
AAli Noroozian
3 out of 5 stars
۱۳۹۵/۱۱/۱۸
" چی میشد اگه امروز موضوعی پیش می اومد که مایه ی دلخوشی من میشد"
داستان این رمان منو به یاد ترانه ای از شهیار قنبری میندازه
اینک زیر نور افکن اوج شعر من آخرین پرده
قصه قصه ی مردی است که غرورش را رها نکرده
صد آه اگر کشیدم سایه ای را سر نبریدم
درهم بودم برهم بودم اما خود خودم بودم
ساده بودم شبنم بودم زخم گل را مرهم بودم
...
شرافت در برابر فقر .... معادله ی جالبی است
برگرفته از goodreads
A ۱۳۹۲/۱/۱۴
شاهکار. شاید فقط برا من شاهکار. هرلحظه که شخصیت داستان از یکطرف به طرف دیگه میرفت من احساسش میکردم و باهاش ارتباط برقرار میکردم. درگیریهای یک آدم تنها و بیپول با خودش و اطرافش. اگه میخاید چند روزی تنها با خودتون باشید و کتاب بخونید حتمن توصیه میکنم.
برگرفته از goodreads
G ۱۳۹۱/۷/۲۶
شخصیتپردازی خیلی خوب، داستان ساده اما آدم رو درگیر میکرد با شخصیت قصه، ترجمه هم خوب. تنها چیزی که ناراحتم کرد پایان قصه بود که هر چی هم فکر کردم چی بذارم به جاش، چیز بهتری به ذهنم نرسید.
برگرفته از goodreads
اامیر علیجان پور
5 out of 5 stars
۱۳۹۴/۵/۳
من سعی نکردم یک رمان بنویسم
بدون ازدواج ها، سفرها و خوشیهای طبقه متوسط. تابی درباره نوسانهای دلنشین یک روح انسانی و زندگی غریب ذهن و رازهایش در یک بدن گرسنه
برگرفته از goodreads