کتاب زیر آفتاب هیچ چیز تازه نیست (The Sun Also Rises) اثر ارنست همینگوی را اسدالله امرایی به فارسی ترجمه کردهاست و نشر افق آن را به چاپ رساندهاست. داستان در دهه 1920 در پاریس و اسپانیا اتفاق میافتد و حول محور گروهی از آمریکاییها و انگلیسیها میچرخد که به "نسل گمشده" معروف بودند. این نسل پس از تجربه جنگ جهانی اول، دچار سرخوردگی و پوچی شده بودند و به دنبال معنا و هدف در زندگی خود بودند.
جیک بارنز، شخصیت اصلی داستان، یک روزنامهنگار آمریکایی است که در پاریس زندگی میکند. او در جنگ مجروح و عقیم شده و دیگر قادر به داشتن رابطه جنسی نیست. او عاشق پرستاری به نام برت اشلی، زنی زیبا و مستقل است، اما میداند که نمیتواند او را خوشحال کند. داستان حول محور روابط عاشقانه پیچیده بین شخصیتها، سفرهای آنها به اسپانیا برای تماشای گاوبازی، و بحثهای آنها درباره زندگی، عشق و مرگ میچرخد.
نقل قولهایی از کتاب:
- "زیر آفتاب هیچ چیز تازه نیست."
- "ما همه زخمی هستیم. اما بعضی از ما زخمهایمان را به شکل نشان افتخار به نمایش میگذاریم."
- "دنیا جای قشنگیه، آدمهاش زشتن."
اگر به دنبال رمانی هستید که به موضوعات مهمی مانند عشق، مرگ، و جنگ میپردازد و به سبک ساده و گزنده نوشته شده است، "زیر آفتاب هیچ چیز تازه نیست" انتخاب مناسبی برای شما خواهد بود.