جاناتان باخ، پسر ریچارد باخ نویسنده، پس از معروفترین کتاب آموزنده و معنوی پدرش ـ جاناتان مرغ دریایی ـ نامگذاری شد.زمانیکه ریچارد خانواده را ترک کرد و از همسرش جدا شد، و چیزی را که جامعه «خانهی درهم شکسته» می خواند بهوجود آورد، جاناتان تنها دو سال داشت. از روزی که به او گفته شد ریچارد نمیخواهد یک «بابا» باشد، جاناتان بهانهی معقولی برای نفرت از پدرش، و تصور او بهعنوان یک فرد شکستخورده داشت.بر فراز ابرها یک داستان واقعی است در مورد اینکه چگونه جستوجوی جاناتان برای درک حقیقت، در میان دریایی از حقیقتهای نصفه و نیمه، در سن بیستویکسالگی به او شجاعت برخورد با پریشانیاش و ملاقات با ریچارد را داد. داستانی است در مورد اینکه چطور جاناتان و ریچارد سرانجام شروع به شناخت یکدیگر کردند.همچنانکه جاناتان رابطهای دوستانه با پدرش برقرار میکرد، دریافت که ریچارد، بهعنوان یک پدر، فردی شکستخورده نیست. او فهمید که عضوی از یک خانهی درهمشکسته بودن، سرنوشتی محتوم برای نابودی خویشتن نیست. ما میتوانیم انتخاب کنیم که هرگز چیزی را نفهمیم و یا میتوانیم فرضیاتمان را با باز کردن ذهنمان تغییر دهیم. میتوانیم در سرزمین امنمان در میان دیوارهایی که برای حفاظت از خودمان ساختهایم، باقی بمانیم و یا میتوانیم آن دیوارها را در هم بشکنیم و با گذشتهمان کنار بیاییم و به آرامش برسیم؛ و به امید آیندهای روشن زندگی کنیم. کتاب "بر فراز ابرها" اثر جاناتان باخ، داستانی تمثیلی و الهامبخش است که به دنبال معنای زندگی، آزادی و کمال میگردد. این کتاب در قالب داستانی کوتاه، زندگی یک مرغ دریایی جسور و بلندپرواز به نام "جاناتان لیوینگستون" را روایت میکند که برخلاف سایر مرغهای دریایی که فقط به دنبال غذا هستند، آرزو دارد تا پرواز را به کمال برساند.