خرید کتاب نان سال‌های جوانی - فروشگاه می‌خوانم mikhanam.com

نان سال‌های جوانی
هاینریش بل

هاینریش بل به عنوان یکی از مهم‌ترین نویسندگان آلمانی قرن بیستم شناخته می‌شود. آثار او تصویری قدرتمند از ویرانی‌های جنگ و جستجوی معنای زندگی در دنیایی آشفته ارائه می‌دهد. او با صدای انسانی عمیق و تعهد راسخ خود به عدالت، همچنان الهام‌بخش خوانندگان سراسر جهان است.

نان سال‌های جوانی، رمانی کوتاه نوشته‌ی هاینریش بل، نویسنده‌ی آلمانی و برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات، است که اولین بار در سال ۱۹۵۰ منتشر شد. این اثر، داستانی غم‌انگیز و تأثیرگذار از دوران نوجوانی راوی در آلمان پس از جنگ جهانی اول روایت می‌کند. والتر، از خانواده‌ای فقیر می‌آید و طعم گرسنگی را از کودکی چشیده است. فقر و تنگدستی، سایه‌ای همیشگی بر زندگی او انداخته و نان، به دغدغه‌ی اصلی او تبدیل شده است.در سرتاسر داستان، راوی که خود والتر است، با لحنی حزن‌آلود و گاه طعنه‌آمیز، از نان سخن می‌گوید. گویی نان، تنها امید و آرزوی او در زندگی است و تمام جهان هستی در حول محور آن می‌چرخد. فیلمی بر اساس این کتاب، با همین عنوان و به کارگردانی هربرت وسلی در سال 1962 ساخته شده است. هانریش بل برای این داستان برنده ی جایزه ی گئورگ بوخنر سال 1967 شد.
نان سال‌های جوانی به زبان فارسی توسط مترجمان مختلف ترجمه شده است. یکی از شناخته‌شده‌ترین ترجمه‌های این اثر، ترجمه محمد اسماعیل‌زاده است که توسط نشر چشمه منتشر شده است. این ترجمه به دلیل دقت و ظرافت در انتقال لحن و فضای داستان، مورد تحسین بسیاری از خوانندگان فارسی‌زبان قرار گرفته است.

در میان آشوب آلمان پس از جنگ و در دوران "معجزه اقتصادی"، والتر فندریش، شخصیت اصلی رمان ، مسیری پرفراز و نشیب را طی می‌کند. او که در جستجوی ثبات و آینده‌ای روشن است، در مشاغل مختلفی از جمله کارآموزی در بانک، نجاری، فروشندگی و برق‌کاری تجربه می‌اندوزد. والتر بالاخره شغلی پردرآمد و آبرومند پیدا کرد. تعمیرکار ماشین لباسشویی شدن، آرزوی دیرینه‌اش را به واقعیت تبدیل کرده بود. با وجود این، هنوز هم از زندگی خود ناراضی بود. روزمرگی، او را در چنبره‌ی خود اسیر کرده بود و هیچ شور و اشتیاقی در وجودش حس نمی‌شد.

یک روز، پدر والتر با درخواستی غیرمنتظره، زندگی او را دگرگون کرد. او از والتر خواست که به ایستگاه قطار برود و به استقبال دختر یکی از همکارانش به نام هدویگ بیست ساله برود.ملاقات با هدویگ، نقطه عطفی در زندگی والتر بود. زیبایی و روحیه‌ی شاداب او، والتر را مجذوب خود کرد. در این ملاقات، جرقه‌ای در وجود والتر روشن شد که نویدبخش تحولات بزرگی در زندگی او بود. والتر، مجذوب هدویگ، مصمم بود که قلب این دختر جوان را به دست آورد. اراده‌ای در او شعله‌ور شده بود که یادآور دوران سخت کودکی‌اش بود؛ دورانی که در میان تنگناهای اقتصادی، برای سیر کردن شکم خود، دست به هر کاری می‌زد. فقر و سختی‌های محیط، والتر را به دزدی کشانده بود و در نهایت، تنها چیزی که برای او اهمیت داشت، پول بود.

اما عشق به هدویگ، معجزه کرد. این عشق، ارزش‌های اخلاقی فراموش شده را دوباره در وجود والتر زنده کرد. گویی عشق هدویگ، نوری بود که تاریکی گذشته‌ی او را روشن می‌کرد و والتر را به سمت رستگاری رهنمون می‌ساخت.والتر، تحت تأثیر عشق هدویگ، دست از دزدی کشید و به دنبال راهی درست برای زندگی بود. او می‌خواست گذشته‌ی خود را جبران کند و به مردی تبدیل شود که هدویگ لیاقتش را داشت.

نوع صحافی	شومیز (مقوایی) با چسب گرم
نوع چاپ متن	دیجیتال تک رنگ
تعداد صفحه	138
طول	220
قطع	رقعي
عرض	145
شابک	978-964-362-032-5
نوع کاغذ	تحریر (سفید)
نوع جلد	گلاسه مقوا 250 گرم
عوامل	هاینریش بل نویسنده محمد اسماعیل‌زاده مترجم

به یاد ندارم چه وقت آن را خوانده ام. معمولن بعد از خواندن هاینریش بل چندان چیزی در یاد نمی ماند. انگار آنقدرها هم شگفتی برانگیز نیست.

کتابهای پدرت را می فروشی تا با آن نان بخری،
دزدی می کنی تا با آن نان بخری.ء
پشیمان هم نیستی...زنی وارد زندگیت شده که برای او هم مهم نیست،برای دوستت،رئیست،نامزدت..حتی پدرت هم مهم نیست.ء

فوق العاده نوشته شده بود! حس شخصیت ها کاملا به خواننده منتقل میشه.

چرا انقدر با عجله تمومش کرد؟
و من نفهمیدم چرا و از کجا فهمید این عشق واقعیه؟!
انقدر که انتظار داشتم هرلحظه اون دخترو هم کنار بذاره، بفهمه که اونم یکی مثل بقیه ست...
وجه تمایزش با بقیه چی بود اصلا؟؟
اما خوب میشد عطشش نسبت به 'نان' رو درک کرد...
که بعد از این همه سال بازم مثل تمام سالهای قحطی گرسنه ست...

توصیفات دقیق از یک روز شخصیت اصلی داستان. تم داستان و توصیفاتش من را به شدت به یاد "موزه ی معصومیت" اورهان پاموک می انداخت. همانند آن کتاب، به دلیل توصیفات دقیق، خواننده به فضای فرهنگی موجود در داستان میرود، که در نوع خود جالب است.

این از اون کتاب هایی بود که بعضی موقع میشه گفت جانا سخن از زبان دل می گویی. یه نگاهی کردم به بقیه نظرها دیدم همه فقط یه سری جمله هایی رو از کتاب برگزیدن و نوشتن تو قسمت نظر ها. حالا اگه یکی بخواد از رو این نظرها بفهمه که کتاب در مورد چیه و حرف چیه هیچی سرش نمی شه فقط قسمت های جالب و شاید "عمیق" کتاب رو می خون.
این کتاب داستان شخصیه که از دوران سخت کودکی خودش صحبت می کنه. تمام اتفاقات توی کتاب تو یک روز می افته از زمانی که دختری رو می بینه و عاشقش می شه و برگشت خوردن هایی که مشخص می کنه این دختر کیه و خود راوی داستان کیه و چطور بزرگ شده و این که گرسنگی درد عظیمیه که تا نکشیده باشی نمی فهمیش. معیار همه چیز در ذهن راوی داستان "نان" هست و این که چطور می شه همه چیز رو با این معیار سنجید. و البته خیلی خوب هم از این معیار استفاده می کنه در بیان خصایص بشری، مثل طمع و خودستایی و گاهی پول پرستی افراد و جهل.
به نظر من تم اصلی این داستان این بود که چطور درد احساسات رنجور کودکی و نوجوانی می تونه شخصیت و نحوه تفکر افراد رو نسبت به زندگی و مردم جهت بده و مسیر رندگیشون رو مشخص کنه.
امیدوارم اگه کسی این رو بخونه بتونه در مورد خوندن یا نخوندن کتاب تصمیم بگیره.

پ.ن. مدل توصیف داستان خیلی شبیه کتاب های عباس معروفی بود که دوست داشتم

والتر فندریچ، تعمیرکار لباسشویی، که قحطی زمان جنگ در او آرزوی سیری‌ناپذیر به نان ایجاد کرده‌است، یک روز با زنی آشنا می‌شود و کشف می‌کند که عشق او را بیشتر از هر نان دیگری سیر می‌کند...

"گرسنگی قیمت ها را به من یاد داد؛ فکر نانِ تازه مرا کاملاً از خود بی خود می کرد، و من غروب ها ساعت های متمادی بی هدف در شهر پرسه می زدم و به هیچ چیز دیگر فکر نمی کردم به جز نان. چشم هایم می سوخت، زانوهایم از ضعف خم می شد و حس می کردم چیزی مثل گرگ درنده در وجودم هست. نان. "

متاسفانه این اولین کتابی بود که از بل خوندم و بسیار کسالت آور بود برام. فضا سازی تا حدی مناسب بود اما بیحوصله رها میشد و وارد فضای دیگه ای میشد (گاهی از لحاظ روایت زمان). رنج ناشی از گرسنگی رو شاید روی هم در دو صفحه به طوری که عمیقا به خواننده قابل انتقال باشه بیان کرده بود و وقتی کل مضمون حول همین موضوع بوده به نظر فقط در این حد، مکفی نیست. امیدوارم در آینده اگر کتاب دیگری از بل خوندم، خیلی تاثیر گذار تر از این کتاب باشه. در رابطه با ترجمه این کتاب هم میتونم بگم که میتونست از این بهتر باشه.

"گفتم :"یکبار دیگر لیست های حقوق را نگاه کن، لیست هایی را که تو می نوشتی-بلند و انگونه که آدم شعرهای مذهبی را می خواندبا احساس - اسم آنها را با صدای بلند بخوان و بعد از هر اسم بگو:ما را ببخش.بعدا اسم ها را جمع بزن آنوقت از تعداد نفرین ها وفحش هایی که توی حساب بانکی پدرت جمع شده اند،اطلاع پیدا خواهی کرد.واحد محاسبات نان است ،نان سالهایی که در ذهنم همچون مه غلیظی سایه افکنده است

کتاب عجیبی بود. توصیف نویسنده از گرسنگی و میل مفرط و ترسناک به نان. این نیاز عجیب که تمام زندگی یک فرد رو می‌تونه تحت تاثیر قرار بده. و بعد از خوندن این صحنه های رقت انگیز از فقر و گرسنگی٬ با یه تصویر عجیب از عشق روبرو میشی. همه چیز در سایه‌ی گرسنگی و پول و پستی زندگی حالت مالیخولیایی و غیرقابل کنترلی به خودش می‌گیره. تا به حال از هانریش بل کتابی نخونده بودم و از این کتاب خیلی خوشم اومد.

داستان آن سال‌های آلمان (بعد از جنگ جهانی دوم) و داستان این سال‌های ما ایرانیان

پ.ن: این داستان را زمانی خواندم که نان گران شده است و یک کالای لوکس حساب میشود و انگار داستان را زندگی کردم چون عجیب است این روز‌های ما ( اما یک تفاوت وجود دارد ما جنگی را رد نکرده بودیم)

امیدوارم مترجم بهتری ترجمه اش کنه این «نان سالهای جوانی» که چندان به من نچسبید با این ترجمه

با پیش زمینه ای که از عقاید یک دلقک به عنوان یه کتاب فوق العاده داشتم خوندمش.خیلی به دلم نچسبید.به نظرم شخصیت اصلی کتاب یه طرح ناقص از هانس شنیر بود.اما در کل بد نبود.