دختري گم شده است. شاهدي عذاب وجدان دارد. دروغهاي زيادي گفته شده و ناگفتهها بسيار است. و شخصي همه چيز را زير نظر دارد... چه چيزي سبب ميشود كه تو براي مداخله كردن يا نكردن تصميم بگيري؟ الا لانگلفيلد در قطار دو مرد جوان و جذاب را ميبينيد كه با دختران نوجواني در حال خوش و بش هستند. اين موضوع برايش اهميتي ندارد تا اين كه ميفهمد اين پسرها تازه از زندان آزاد شدهاند، ولي چيزي در درونش او را از دخالت باز ميدارد. صبح روز بعد اخباري راجع به گم شدن يكي از دخترها به نام آنا بالارد ميشنود. «حواسم بهت هست» كتابي معماييست كه از همان صفحه اول ذهن خواننده را درگير و او را تا آخرين لحظه وادار به حدس و گمانهاي بسيار میكند. شايد شما نيز اين سوال را از خودتان بپرسيد: اگر من بودم در اين قضيه مداخله می كردم؟(goodreads)