قلم داستایوفسکی، غول ادبیات روسیه، در رمان قمارباز، ما را به اعماق تاریکی و تباهی میبرد. در این داستان، با انسانهایی روبهرو میشویم که همه چیزشان را به پای شانس میگذارند . آلکسی ایوانوویچ، راوی داستان، معلم سرخانه فرزندان یک ژنرال ثروتمند است. او در کنار این خانواده زندگی میکند و شاهد فراز و نشیبهای زندگی آنهاست. اما ثروت ژنرال دیری نمیپاید و او به همراه خانوادهاش به ورطه فقر فرو میغلتند.
تنها امید این خانواده، ارثی است که از عمهی ژنرال به آنها خواهد رسید. در این میان، ژنرال که دل به زنی فرانسوی به نام مادام بلانش بسته، قصد دارد با این ثروت او را به دست آورد.داستان قمارباز در شهر رولتنبورگ، روایت میشود. ژنرال هر بار که به خارج از کشور سفر میکند، در این شهر اقامت میکند و آلکسی نیز در این سفرها همراه اوست. در این بین، آلکسی گرفتار عشق پولینا، دختر خوانده ژنرال، میشود. پولینا که میداند هر چه از آلکسی بخواهد او انجام خواهد داد، آلکسی را وادار میکند برای او قمار کند. .آلکسی در ابتدا با بردهای پیاپی طعم خوش شانس را میچشد، اما دیری نمیگذرد که ...
در این رمان هر کدام از شخصیت ها به نوبه خود رفتارهای پیش بینی ناپذیری دارند و پس از هر حادثه با واکنشهای غیر منتظزه آن ها روبرو خواهید شد.