نسل نفرینشده
میثم ضیائی
نسل نفرینشده اثری است از میثم ضیائی که توسط نشر گیوا منتشر شده است. این رمان معاصر ایرانی با داستانی جذاب و پرکشش، مخاطب را به دنیایی از عشق، خیانت، و تصمیمگیریهای سخت میبرد.
وبژگیهای این کتاب:
- داستانی جذاب و پرکشش: روایت روان و شخصیتپردازی قوی، خواننده را تا پایان داستان همراهی میکند.
- موضوعات اجتماعی و روانشناختی: رمان به بررسی مسائل مهمی مانند عشق، خیانت، خانواده، و تصمیمگیری میپردازد.
- شخصیتپردازی قوی: شخصیتهای داستان به خوبی طراحی شدهاند و هر کدام با ویژگیهای منحصر به فرد خود، به عمق داستان میافزایند.
محتوای کتاب:
داستان حول محور تونی، جوانی تنها میچرخد که با مادرش زندگی میکند. آشنایی او با ناتالی، دختری ثروتمند، زندگیاش را دگرگون میکند. عشقی پاک و آتشین بین آنها شکل میگیرد و تونی برای زندگی با ناتالی تصمیم به ترک خانه و مادرش میگیرد. اما اتفاقات ناگوار و تصمیمات اشتباه، زندگی آنها را به سمت پرتگاهی هولناک سوق میدهد.
در این رمان، شاهد روایتی هستیم از نسل جوانی که درگیر مشکلات و چالشهای پیچیدهای هستند. نویسنده با زبانی ساده و روان، به بررسی مسائل اجتماعی و روانشناختی پرداخته و مخاطب را به تفکر وامیدارد.
بخشی از متن کتاب:
« آخرین بازماندهٔ این خانوادهٔ محنتدیده و رنجکشیده که روزگاری در آرامش، عظمت و ثروت زندگی میکردند زیر خاک رفت، ولی دو نفر، آن هم تونی و سوزان کوچک بودند که میتوانستند ادامه دهندهٔ نسل این خانوادهٔ فراموش شده باشند. روح تونی حاضر بود و با حسرت، بچههایش را در آغوش گرفته بود و میبوسید، ولی ناتوان از لمس کردن جسم بچههایش و عشقش، ناتالی بود. چند متری دورتر، مردی تنها به درخت تکیه کرده بود و از دور تشیع جنازهٔ تونی را تماشا میکرد. مردی روس، بلند قد، با صورت سفید و یخ کرده و غمگین. سرگی هم از دور شاهد خفتن تونی در خاک بود. ناراحت و غمزده به خاطر ناراحتی، غم و اشکهای پیاپی و بیوقفه ناتالی، کسی که عاشقش بود و ناتالی هیچ توجهی به او نکرد. باد سرد زمستان پنجه در موهای ناتالی انداخت و آنها را به سمتی دیگر کشاند وتمام خاطرات تونی را با خود به دور دستها برد و ماندگار کرد. به جایی نامعلوم، شاید خیلی دور، آن سمت اقیانوس، به لهستان، زادگاه اصلی این خانوادهٔ نفرین شده. کمپل نیز که بازوی جک را گرفته بود، نرم و بیصدا زیر عینک دودی بزرگش اشک میریخت و با مرور یک خاطره، احساس پشیمانی، گناه و عذاب وجدان میکرد. کمپل هیچوقت فکر نمیکرد که راز او منجر به چنین اتفاقات سلسلهوار تلخ و شوم بشود و مرتباً این راز را مرور میکرد. روز حادثه را به یادآورد؛ لحظهای که ملینا برای بار دوم بیهوش شد و به زمین افتاد، خودش را بالای سر او رساند، دستش را گرفت و شروع به دلداری دادن ملینای بیهوش و بیدفاع کرد. همان لحظه فکری شیطانی، برای نجات جک به ذهنش رسید و بدون در نظر گرفتن پیامدهای آن، با بیتجربگی، ولی مهارت زیاد، با یک قطعه شیشه زیر گردن مادر تونی را بریده و شاهرگ او را قطع کرده بود تا شاید با استفاده از این فرصت پسرش بتواند با تصاحب قلب او زنده بماند.»
در مجموع، کتاب «نسل نفرینشده» اثر میثم ضیائی، رمانی است که با داستانی جذاب و شخصیتپردازی قوی، مخاطب را به دنیایی از احساسات و هیجانات میبرد. اگر به ادبیات داستانی معاصر و رمانهای فارسی علاقهمندید، خواندن این داستان را به شما پیشنهاد میدهیم.