اینجا زمان ایستاده است
عاطفه انصاری
کتاب «اینجا زمان ایستاده است» رمانی به قلم عاطفه انصاری نویسنده معاصر ایرانی است که توسط انتشارات شقایق در سال ۱۴۰۱ منتشر شده است. این کتاب که در ۱۸ فصل نوشته شده است، یک رمان عاشقانه است که به پیچیدگیهای روابط انسانی، خصوصاً عشق، جدایی، بازگشت و ترمیم روابط عاطفی میپردازد.
درباره نویسنده:
عاطفه انصاری، متولد سال ۱۳۷۴، از نویسندگان معاصر ایرانی است.
ویژگیهای کتاب:
● کتاب بهخوبی مشکلات و چالشهای روابط انسانی و عاطفی را نمایش میدهد و نشان میدهد که بازسازی اعتماد پس از خیانت یا جدایی به راحتی اتفاق نمیافتد. شخصیتها مجبورند با سختیهای گذشته روبهرو شوند و احساسات خود را برای ایجاد آیندهای بهتر کنار بگذارند.
● شخصیتهای این داستان به خوبی ترسیم شدهاند. خواننده میتواند با آتوسا و امیر همذاتپنداری کند و درگیر احساسات آنها شود. عاطفه انصاری بهخوبی توانسته است که عمق احساسات و کشمکشهای درونی شخصیتها را بیان کند.
● لحظات درگیریهای عاطفی شخصیتها، مخصوصاً در مواجهه با مشکلات و تنشهای احساسی، بهخوبی توصیف شدهاند. این جزئیات باعث میشود خواننده درک بیشتری از وضعیت روانی شخصیتها پیدا کند.
محتوای کتاب:
داستان کتاب پیرامون زندگی یک زوج به نامهای امیر و آتوسا است. در آغاز داستان، آنها پس از چند سال زندگی مشترک، به دلایلی که برای آتوسا مبهم و ناروشن است، از هم جدا میشوند. امیر به طور ناگهانی و بیخبر از آتوسا زندگی مشترکشان را ترک میکند و باعث ایجاد خلاء عاطفی در زندگی آتوسا میشود.
اما بعد از یک سال و نیم، امیر باز میگردد و قصد دارد روابطشان را دوباره از سر بگیرد. حالا سوال بزرگ اینجاست که چرا امیر او را ترک کرده بود؟ چرا به یکباره برگشته است؟ آتوسا در این وضعیت دچار درگیریهای درونی و شک و تردید میشود و باید تصمیم بگیرد که آیا میتواند به امیر اعتماد کند و رابطهشان را از نو بسازد یا نه.
بخشی از متن کتاب:
«هاج و واج به صحبتهای خانمجان گوش میداد. حرفهایش را هم میفهمید و هم نمیفهمید. همه چیز به همین راحتی حل شد؟ دوست داشت قهقهه بزند، بپرد و صورت خانمجان را بوسهباران کند، بعد هم تختهگاز تا خانه آتوسا براند و کَتبسته همراه خودش به خانه برشگرداند. چرا این موضوع تا به حال به فکر خودش نرسیده بود؟
اینکه میگفتند خدا جای حق نشسته را امروز و درست در همین لحظه با ذرهذره وجودش احساس میکرد. اگر میدانست چنین مکالمهای در خانه انتظارش را میکشد خیلی زودتر از اینها برمیگشت! برای اینکه به خودش مسلط باشد، دستی از بالا تا پایین روی صورتش کشید و در همین چند ثانیه چکیدهای از صحبتهای خانمجان را در ذهنش مرور کرد. لبخند گشادی که روی صورتش نقش بست صدای خانمجان را بلند کرد:
-یکم حیا کن پسر!»
این اثر بهویژه برای کسانی که به رمانهای با موضوعات احساسی و درگیرکننده علاقه دارند، جذاب خواهد بود.