جان من است او ...
سحر ممبنی
کتاب «جان من است او» رمانی است به قلم سحر ممبنی که توسط انتشارات شقایق منتشر شده است. این اثر در ۵۶۰ صفحه به چاپ رسیده است. سپیده تلاش میکند عشق از دست رفته را اینبار در پیچ و خم زندگی مشترکش پیدا کند اما رد خون روی همهٔ خوشیهایی که میتواند داشته باشد سایه انداخته است.
درباره نویسنده:
سحر ممبنی، متولد سال ۱۳۶۴، نویسندهای ایرانی است که در زمینه رمانهای عاشقانه فعالیت دارد. از دیگر آثار او میتوان به «آمین»، «رها»، «آسمان من نگاه تو»، «میمیرم با تو نفس میگیرم» و «بهار» اشاره کرد.
ویژگیهای کتاب:
● این رمان با روایت داستانی پرکشش، به بررسی موضوعاتی چون عشق، غرور، خانواده و تحولات شخصیتی میپردازد.
● شخصیتپردازی دقیق و توصیفهای زنده از ویژگیهای برجستهٔ این اثر است که مخاطب را تا پایان داستان همراه خود نگه میدارد.
محتوای کتاب:
داستان «جان من است او» دربارهٔ دختری به نام سپیده است که در جستجوی عشقی از دسترفته، سعی میکند آن را در مسیر زندگی مشترکش بازیابد. اما سایهٔ حوادث گذشته بر خوشیهای او تأثیر گذاشته و او را در مواجهه با چالشهای جدید قرار میدهد. در این میان، خانوادههایی با پیشینههای متفاوت وارد زندگی او میشوند و روابط پیچیدهای را رقم میزنند. سپیده که به محبوبیتش میان خانواده و دوستانش مغرور است، در روزهای بیدغدغهٔ جوانی انتظار عشقی را میکشد که دلش را گرم کند. با ورود خانوادهٔ متفاوت مسلم به جمعشان، کشمکشهایی با فرزندان مسلم، رهام و رعنا، که نشان میدهند علاقهای به او ندارند، او را متحول میکند. درست همان وقت که عشق قلبش را میلرزاند، حادثهای او را عروس خونبس میکند.
بخشی از متن کتاب:
"پدر دوباره داشت از خاطرات جنگ میگفت! شاید هم جنگ بهانه بود داشت خاطرات مسلم را مرور میکرد. مسلم دوستش بود یا مرادش، نمیدانم! اما از وقتی چشم باز کرده بودم نام او قصهٔ کودکیام بود. اینکه یه مرد بود یه اسلحه رو دوشش و یه عالمه غبار پشت سرش، خسته بود و داشت جون از تنش میرفت. تا رسید ولو شد وسط سنگر و گفت؛ «مازیار آب برسون که مُردم از تشنگی...»
هنوز آب به لبش نرسیده بود که یکی داد زد؛ «هواپیمای عراقیا...» از آنجا به بعد قصه، قصهٔ جنگ نبود، قصهٔ مسلم بود و حسرت بابا که گمش کرده بود، که اگر فرصت پیدا کند باز برمیگردد خرمشهر تا پیدایش کند، قهرمان بابا کمکم اسطورهٔ زندگی من هم شده بود، عکسهایش را دیده بودم؛ کوچکتر که بودم اسمش را گذاشته بودم مرد خاکی، صورت مهربانی داشت و در همان چند عکسی که پدر از او به یادگار داشت یک اسلحه روی دوشش بود."
کتاب «جان من است او» داستانی جذاب و خواندنی است که میتواند مورد توجه علاقهمندان به رمانهای عاشقانه و اجتماعی قرار گیرد.