زاهدان شهری که داشتم
زهره فروغی
آنچه در کتاب زاهدان شهری که داشتم، میخوانید بخشی از خاطرات کودکانهی نویسنده، خانم زهره فروغی در میانهی سالهای ۱۳۵۵ الی ۱۳۵۷ میباشد. او خود درباره این کتاب گفته است: «تجربیات زمانی که هشت تا ده ساله بودم بخشی از خاطراتی است که پایان دههی نخست زندگی پر شور مرا جاودانه کرد و اکنون تصویری است واقعی اما دور و دستنیافتنی از آن دورهی رویاگونه که دیگر باز نخواهد گشت. خاطراتی مربوط به مردمی که در کنار آنان به سر میبردم و شهری که داشتم».
فرازهایی از نقد و بررسی کتاب زاهدان شهری که داشتم توسط آقای مجتبی طیاری آشتیانی :
در این کتاب نویسنده همان ابتدا کدهای کلیدی را به خواننده ارائه میدهد و تکلیف خواننده را روشن میکند.
در کتاب زاهدان سادهنویسی ملاک نوشتن است که این خود یکی از اصول خاطرهنویسی است. اگر نویسنده از کلمات خاص و جملات بسیار سطح بالا استفاده کند این نوع نوشتن دچار افت شدید میشود. نویسنده هر چه احساس کرده را نوشته، تمام کلمات ذهنش را با زبان معیار بیان کرده و از پس این مهم به خوبی برآمده.
نویسنده در این کتاب، احساسات را رازگونه با خواننده در میان میگذارد و این موضوع باعث اعتمادسازی بین نویسنده و خواننده میشود. مطمئنا هزاران اتفاق کوچک و بزرگ در ذهن نویسنده وجود داشته است اما آنها را به صورتی کنار یکدیگر قرار داده که خروجی آن خاطرهای جذاب شده است و در بین روایتهایش شکافی عمیق دیده نمیشود. اجازه نمیدهد خواننده از روایت جدا شود و مستمر ذهن را به دنبال خودش میکشاند .
کتاب زاهدان شهری که داشتم یک داستان و یا یک رمان نیست بلکه یک وقایعنگاری دقیق است. در این وقایعنگاری خواننده به دنبال تعلیق نیست و فقط میخواهد با ذهن نویسنده به مکانهایی که شرح میدهد سفر کند. به مراسمی که او میگوید دعوت شود، با مرگ پدربزرگ گریه کند و دختر ده ساله را درک کند .
چشمان دختر زاهدانی مانند دوربین فیلمبرداری با حافظهی بینهایت، خاطرات را انباشته تا خانم نویسنده امروز آن را پردازش کند و اثری به نام زاهدان شهری که داشتم را خلق کند.
در مجموع، چیزی که در کتاب مشهود است اینکه نویسنده در هیچ فصل از کتاب به منیت نرسیده و هیچ خود بزرگبینی در مطالب دیده نمیشود. صداقت در گفتار و روایت یکی از جذابیتهای این کتاب و باورهای ساده از زینتهای کتاب است.