ماریانا اطاعت کرده است، تمام عمر اطاعت کرده است. به توصیه و به اجبار این و آن اطاعت کرده است تا ثروتی بیپایان در پیرامونش گسترده شود. ثروتی که برای او چیزی نداشته است جز تنهایی و حصاری ناگزیر.
ماریانا با ایجاد حصاری خودخواسته، حصاری که به دور قلب و خلوتش میکشد، به ستیز با حصار پیرامونش میپردازد و در عمق وجودش به انتظار مینشیند.
دلددا در چشمهای سیمونه تصویرگر تنهاییهای زنی است که ربایندهی تنها گنجینهای را که مالک مطلق آن است، انتظار میکشد. و چه کسی میتواند راز گذر از حصار پیرامون آن گنجینه را دریابد، جز سیمونه، چشمهای سیمونه، چشمهای یک راهزن.
چشمهای سیمونه (با نام اصلی ماریانا سیرکا) داستان کوتاهی است که در جزیره ساردنی، زادگاه دلددا، اتفاق میافتد و داستان ماریانا سیرکا، دختر ثروتمندی را روایت می کند که عاشق سیمونه سوله، یک راهزن میشود.
چشمهای سیمونه داستانی عاشقانه و تراژیک است که بر تضاد بین عشق و مسئولیت تأکید دارد. این داستان همچنین به درونمایههایی نظیر طبقه اجتماعی، شرافت و سرنوشت می پردازد.
از نکات مهم داستان که باعث جذابیت بیشتر آن در بین مخاطبان شده است میتوان به توصیفات زیبا و دقیق، شخصیتپردازی نزدیک به واقعیت و باورپذیر، و روایت عاشقانه اشاره کرد.
«چشم های سیمونه» یک داستان عاشقانه کلاسیک است که ارزش خواندن را دارد. این داستان به زیبایی نوشته شده است و شخصیت های آن به خوبی توسعه یافته اند. داستان بر تضاد بین عشق و مسئولیت تأکید دارد و تأثیر ماندگاری بر خواننده میگذارد.
از آنچه درباره این رمان در جهان بازتاب پیدا کرد به ذکر چند مورد اشاره میکنیم:
نیویورک تایمز: "یک داستان عاشقانه احساسی و زیبا که به طور مؤثری تضاد بین عشق و مسئولیت را به تصویر می کشد."
گاردین: "یک داستان کلاسیک عاشقانه که با مهارت و ظرافت نوشته شده است."
تایم: "یک داستان پرشور و تراژیک که تأثیر ماندگاری بر خواننده می گذارد."