«و تو برنگشتی»
مارسلین لوریدان ایونس
کتاب «و تو برنگشتی» نوشتهی مارسلین لوریدان ایونس، اثری تکاندهنده و فراموشنشدنی است که به روایت دوران اسارت و زندگی پس از آن در اردوگاه آشویتس-بیرکناو میپردازد. این کتاب، نامهای است به پدر نویسنده که هرگز از اردوگاه بازنگشت.
درباره نویسنده:
مارسلین لوریدان-ایونس (Marceline Loridan-Ivens) نویسنده، مستندساز و بازیگر فرانسوی بود که بیشتر به دلیل تجربیاتش به عنوان یک بازماندهی هولوکاست و فعالیتهایش در حوزهی سینما و ادبیات شناخته میشود. او در سال ۱۹۲۸ در فرانسه متولد شد و در سال ۲۰۱۸ درگذشت.
مارسلین در یک خانوادهی یهودی فرانسوی به دنیا آمد. در دوران اشغال فرانسه توسط نازیها، او به همراه پدرش به اردوگاههای کار اجباری آلمان نازی فرستاده شد. در سن ۱۵ سالگی، او به اردوگاه آشویتس-برکناو منتقل شد، جایی که پدرش را از دست داد. تجربهی وحشتناک او از اردوگاههای مرگ نازی تأثیر عمیقی بر زندگی و آثارش گذاشت.
ویژگیهای کتاب:
- روایت شخصی و صمیمی: نویسنده با لحنی صمیمی و شاعرانه، تجربهی شخصی خود از اسارت و فقدان پدر را به تصویر میکشد.
- تصویری زنده از اردوگاه: ایونس با جزئیات دقیق، فضای هولناک و غیرانسانی اردوگاه را به خواننده منتقل میکند.
- تأثیر عمیق بر مخاطب: این کتاب، تأثیری عمیق و ماندگار بر مخاطب میگذارد و او را به تفکر در مورد ارزش زندگی و انسانیت وا میدارد.
- ادبیات غیرداستانی: این کتاب در ژانر ادبیات غیرداستانی قرار دارد که معمولا به مجموعه نوشتههایی که باید جزو ادبیات غیرداستانی قرار بگیرد، اطلاق میشود.
محتوای کتاب:
این کتاب، روایتگر زندگی مارسلین لوریدان ایونس و پدرش در اردوگاه آشویتس-بیرکناو در دوران جنگ جهانی دوم است.
نویسنده، تجربهی تلخ اسارت، فقدان پدر و تلاش برای بقا را با جزئیات تکاندهنده به تصویر میکشد.
کتاب، نامهای است به پدر نویسنده که هرگز از اردوگاه بازنگشت و تلاشی است برای حفظ یاد و خاطرهی او.
بخش هایی از متن کتاب:
«هشتادوشش سالم است و دو برابر تو در زمان مرگت سن دارم. حالا دیگر بانویی سالخوردهام. از مردن نمیترسم و به وحشت نمیافتم. نه به خدا اعتقاد دارم، نه به چیزی که میگویند پس از مرگ. در میان آن ۲۵۰۰ نفر که نجات پیدا کردند، من یکی از ۱۶۰ نفریام که هنوز زندهاند. ۷۶۵۰۰ یهودی فرانسه بودیم که به آشویتسبیرکنائو تبعید شدیم. شش و نیم میلیون نفر در اردوگاهها مردند. ماهی یک مرتبه من و دوستان نجاتیافتهام با هم شام میخوریم. بلدیم با هم بخندیم، حتی به اردوگاه، به روش خودمان. سیمون را هم میبینم. دیدهام چطور قاشقهای کوچک را از کافهها و رستورانها بلند میکند و داخل کیفش میسراند. زمانی وزیر بوده، زنی است بسیار بانفوذ در فرانسه، شخصیتی برجسته، اما هنوز قاشقهای کوچک و بیارزش را انبار میکند برای اینکه مجبور نباشد به سوپ بدمزهٔ بیرکنائو لب بزند. چه میشد اگر آنها، تکتکشان، از تداوم و استمرار اردوگاه در درون ما خبر داشتند. همهٔ ما اردوگاه را در ذهن داشتیم و تا زمان مرگ هم با ما بود.»
درمجموع، «و تو برنگشتی» اثری است که با روایت صادقانه و تأثیرگذار خود، مخاطب را به سفری دردناک در دل تاریخ میبرد. این کتاب، یادآور فجایع جنگ و اهمیت پاسداشت ارزشهای انسانی است.