رمان «به نوبت» اثر لوئیجی پیراندلو، نویسنده ایتالیایی، در سال ۱۹۰۲ منتشر شد. این رمان داستان زندگی سه مرد به نام های آنتونیو، پپه آلتو و بورانی را روایت میکند که در یک شهر کوچک در سیسیل ایتالیا زندگی میکنند.
داستان با ازدواج استلینا، دختر آنتونیو، با دیه گو، مردی ثروتمند و مسن آغاز می شود. آنتونیو این ازدواج را فقط به خاطر ثروت دیه گو قبول می کند و استلینا نیز از این ازدواج ناراضی است و پس از مدتی از دیه گو طلاق میگیرد.
پس از طلاق آنتونیو و بورانی تصمیم می گیرند هر شب به خانه دیه گو بروند و با او گل یا پوچ بازی کنند.
بازی گل یا پوچ به تدریج تبدیل به یک نمایش می شود که در آن هر یک از مردان نقش خود را بازی میکند. آنتونیو نقش پدر استلینا را بازی میکند، بورانی نقش معشوقه استلینا را بازی میکند و دیه گو نقش خود را بازی میکند.
بازی گل یا پوچ به نوعی بهانهای می شود برای مردان تا احساسات خود را درباره ازدواج استلینا با دیه گو و طلاقش از او را ابراز کنند.
رمان «به نوبت» یکی از آثار مهم ادبیات مدرن است که به مسائلی مانند واقعیت، هویت و نقش بازی کردن در جامعه میپردازد. پیراندلو در این رمان از تکنیک های نوآورانهای مانند مکالمات درونی و تغییر زاویه دید استفاده میکند تا به خواننده کمک کند به ماهیت واقعیت و هویت فکر کند.
رمان به «نوبت» تاکنون به زبانهای بسیاری ترجمه شده و مورد استقبال خوانندگان قرار گرفته است. این رمان همچنین چندین برای فیلم و سریال اقتباس شده است.