پرتقال شیرین
رعنا رستگار
کتاب «پرتقال شیرین» اثر رعنا رستگار است که توسط انتشارات شقایق منتشر شده است. این رمان در سال ۱۴۰۰ به چاپ رسیده است.
ویژگیهای کتاب:
● داستان به دور از اضافهگویی و اطناب جلو میرود و خواننده را همراه خود نگه میدارد.
● کتاب از اشتباهات والدین میگوید؛ از اشتباه و پافشاری برای تعیین سرنوشت و آیندهٔ فرزندان، از قضاوتهای ناروا و تهمتها و در نهایت از عدم آگاهی و گرفتن تصمیم اشتباه و نتیجهٔ تمام این فشارها بر شخص میگوید.
محتوای کتاب:
«پرتقال شیرین» داستان دختری به نام نیکا است که برای رسیدن به آرزوهایش و جلوگیری از ازدواجی اجباری، با خانوادهاش مخالفت میکند و قدم در مسیری میگذارد که منجر به طرد شدنش از خانه و آشنایان میشود. او با جسارت و قدرت به راهش ادامه میدهد و در بحرانیترین زمان زندگیاش، با آشنای قدیمی روبهرو میشود و وارد مرحلهای سختتر از زندگی میشود.
بخشهایی از متن کتاب:
«در کیف پول چرمی مشکیام را باز کردم و اسکناسهایی را که بیشتر از یک سال بلاتکلیف نگهشان داشته بودم به پیرمرد تحویل دادم. چمدان مشکیرنگم را از صندوقعقب ماشینش درآورد و جلوی پایم گذاشت. دستهٔ چمدانم را به بیرون کشیدم، صدای چرخیدن چرخهای آن روی آسفالت بلند شد، با دیدن اسم کوچه لبخندی روی لبم آمد. کوچهٔ "اقاقیا" همان کوچهای که در فصل بهار گلهای یاس از اولین خانه بیرون میآمد و کنار تابلوی کوچه جا خوش میکرد. دستهٔ چمدانم را کشیدم و از کنار خانهها رد شدم، انگار زمان زیادی نگذشته بود از روزهایی که خودم را به سختی توی فوتبال پسرها جا میدادم و پرستو چهقدر از دستم عصبانی میشد که از خیر بازی کردن با او میگذشتم. به پنجمین خانه از سمت چپ رسیدم، هنوز هم در خانه سفیدرنگ بود و روی آجرهای سه سانتیاش با اسپری نوشته شده بود "آشغال نریز!" از تک پلهٔ جلوی در بالا رفتم. یک سالی گذشته بود از آن وقتی که ساعت سه شب پاورچینپاورچین از خانه بیرون رفتم یا بهتر است بگویم فرار کردم و حالا همین فرار موجب میشد که در مقابل فشردن آن زنگ قدیمی تردید داشته باشم. میدانستم راهی برای بازگشت به این خانه باقی نگذاشتهام ولی میخواستم شانسم را امتحان کنم. انگشتم را آرام روی زنگ فشردم و سریع برداشتم، قلبم بیتابانه بر سینهام میکوبید و فکر اینکه از این خانه رفته باشند دیوانهام میکرد. با دلهره ضربهای به در زدم که صدای خوابآلود نیلا از پشت آیفون آمد، سعی کردم بغض صدایم را پنهان کنم، ولی با لرزشی که به صدایم موج میانداخت، گفتم:
- نیلا منم! در رو باز کن!»
این کتاب برای علاقهمندان به داستانهای عاشقانه و اجتماعی مناسب است و میتواند تجربهٔ خواندنی دلنشینی را ارائه دهد.