1/
علاقۀ من به پروست به دوران تحصیلم در ژنو بازمیگردد.» این پیشینه در نگاه اول حسن مؤلف را مینماید اما بعد میتوان پرسید: کتاب شما چه چیزی اضافه کرد؟ تقریباً هیچ. شایگان از این پیشینۀ تاریخی و کلاسهای روسه برای تألیف یک اثر خواندنی و عمیق بهره نمیگیرد -کتاب حاضر اثبات این مدعی است. حال آنکه میتوانست نه فقط متمرکز بر یک موضوع، و عمیق، که متفاوت هم باشد. اما «فانوس جادویی زمان» عقیم است؛ یک تحقیق سطحی که پیرامون کلید واژگان مشخصی همچون نوشتهشدههای پیشین: "زمان"؛ "خاطره ارادی و غیرارادی"؛ "برگسون"؛ "کیک مادلن"؛ "روانشناسی در فضا"؛ "مسطح" و.. در گردش است. تکتک این واژگان فرآیند تحلیل را گسترده و کم عمق کرده است چون با طیف وسیعی طرفیم که به هر کدام بنا به ضرورت ناخنکی میزنیم بیآنکه در آن غوطهور شویم. مثال نقض، توجه به کتابهای
مارسل پروست و نشانهها – که فصل پنجم از همین کتاب گرفته شده - ، و
فضای پروستی، موضوع را مشخصتر میکند. ما در این دو کتاب فارغ از بازخوانی سطحیِ در جستجو، و توضیحات اضافه درباره جزئیات و شرح بیفایدهی رویدادهای آن، به یک ویژگی مشخص شده – در اولی نشانهها، دومی زمان فضا مکان – برمیخوریم که مؤلف اثر خود را روی آن بنا کرده. اما «فانوس جادویی زمان»، و
در سایۀ مارسل پروست - که به مراتب کتاب بهتریست-، هردو به یک اندازه کلینگرند که سعی در تحت سیطره قرار دادن تمام پروست کردهاند. فارغ از ارزشگذاری، کتاب دوم بهتر است چون توضیح اضافه نمیدهد، مؤلف برداشت خود را از اثر نمینویسد و ما را محدود به آن نمیکند، تکلیف خواننده با کتاب روشن است، یک گردآوری بیش و کم جامع از منابع مختلف -که تقریباً منابع این دوکتاب هم یکیست-، و حاوی مطالب مفیدتر و خواندنیتر که تازه فهم بیشتری از جنبههای مختلف کار پروست فراهم میکند، اما کلی. از این رو همهجانبه نوشتن درباره پروست و در جستجو، تا ابد هم هیچ فهم تازهای به خوانندۀ پروست نمیدهد، و مارا همواره در یک دور باطل میان همان کلید واژگانْ میگرداند. فهم خوانندهی ایرانی و حتا فرانسوی از پروست، و در جستجو، با اغماض نه فراتر از این کتاب که همسطح با آن است. نه او را فراتر میبرد، نه آشناتر میکند.
2/
فانوس جادویی زمان میتوانست یک جستار متوسط باشد، تا یک کتاب ضعیف و تا حدی کسل کننده. نیمه اول کتاب تا پیش از حکایت یک سیر و سلوک، حاوی تحلیل و مطالب تقریباً تکراریست، ولی همچنان جالب ��وجه، همراه با تزهای خودِ شایگان. فصل پنجم نیز گرفته از کتاب نشانههای ژیل دلوز و فصل ششم هم توضیح واضحات مجلد آخر. اما "حکایت یک سیر و سلوک" همان «قطب نما»ی شایگان است. مؤلف از تحلیل و تفسیری که در فصلهای ابتدایی پیش گرفته، در اینجا به بازخوانی و مرور گذرا از چند و چونِ داستان به تفکیک بخشها همراه با تحلیلکی فرود میآید. فصل نامناسب که بخش قابل توجهی از کتاب را هم دربرگرفته؛ نه برای خوانندۀ پروست مفید است، نه برای کسی او را نخوانده. این فصل نه تحلیل است، نه نقد است، نه تفسیر است؛ یک بررسی از جزئیاتِ درجستجوست. فصلهای آخر هم چیزکی دارد اما در نهایت دچار همان توضیح واضحات میشود. مثلاً از این میگوید که در مجلد پایانی چه اتفاقی افتاده و زمان چه بلایی به سر شخصیت ها آورده.. تا حدی که سرنوشت شخصیتها را هم روشن میکند! البته "لو دادن" حساب نمیشود چون فهمیدن سرنوشت شخصیتها اثری بر لذتِ خواندن، یا نخواندن در جستجو نمیگذارد و نیز فرآیند خواندن را بیاثر نمیکند، چرا که از همان ابتدا با شخصیتها به طور کلاسیک همذاتپنداری نمیکنم بلکه شیوه کاملاً پروستیست، گام به گام با راوی و ریزبینیاش، واگویههاش و بازیابی خاطراتش. همچنین ساختار زمانیِ در جستجو نمیتواند اتفاقات را دراماتیزه کند، پس نه اتفاق دراماتیکی را میگذارنیم نه پایان شخصیتهارا. بنابراین آشنایی و درک شخصیتهای پروست به مرور زمان از نگاه راوی رخ میدهد.
پروست و اثرش ، فلسفه و روانشناسی ویژهای دارد که معجونی از صاحب نظرانیست همچون برگسون؛ راسکین؛ امرسون، و نیز تمام شخصیتهای ریز و درشت دنیای حقیقیاش. بنابراین در مواجه با پروست آنچه اهمیت دارد تحلیل افکارش است. بازخوانی و مرور جزئی داستان در یک اثر تحلیلی بیهوده است اگر نتیجه منجر به این تحلیل نشود. و نه تنها این، بلکه تمام مولفههایی که حول پروست درگردشند، نیز کسانی که با او همتایند یا ناهمتا، مثل فروید، یا آگوستین.